Farsi    Arabic    English   

پيشگفتار به چاپ دوم وظايف سوسيال دمکراتهاى روسيه

لنين


درست ٥ سال از نگارش جزوه حاضر که اکنون براى دومين بار به منظور پاسخگويى به نيازهاى تبليغى ما منتشر ميشود، ميگذرد. در اين مدت کوتاه جنبش طبقه کارگر جوان ما آنچنان پيشرفتهاى چشمگيرى کرده است و آنچنان تغييرات عميقى در موقعيت و قدرت سوسيال دمکراسى روسيه حاصل گشته که ممکن است نياز به تجديد انتشار ساده يک جزوه قديمى عجيب بنظر آيد. آيا ممکن است که در سال ١٩٠٢ "وظايف سوسيال دمکراتهاى روسيه" به نسبت سال ١٨٩٧ اصلا تغييرى نکرده باشد؟ آيا خود نويسنده که در آن زمان هنوز "اولين تجربه" فعاليت حزبى خود را جمعبندى ميکرد، در ديدگاهش نسبت به اين مسأله هيچ قدمى فراتر نرفته است؟

چنين سؤالهايى (يا مشابه اينها) احتمالا در ذهن خوانندگان بسيارى مطرح خواهد شد و براى پاسخ به آنها بايد به جزوه "چه بايد کرد؟" رجوع کنيم و بعضى از نکات مطروحه در آن را تکميل نماييم. اين ارجاع از آنرو ضرورى است که نشان داده شود نويسنده چگونه نظرات خود را در رابطه با وظايف کنونى مطرح ساخته و نيز آنچه را که در آنجا درباره شرايط زمان نگارش جزوه‌اى که اکنون تجديد انتشار مييابد، و در مورد ارتباطش با آن "دوره" بخصوص در تکامل سوسيال دمکراسى روسيه گفته شده، تکميل نمايد. کلّا من چهار دوره را در آن جزوه ("چه بايد کرد؟") بر شمرده‌ام. آخرين دوره به "قلمرو حال و تا حدودى آينده" اشاره ميکند؛ سومين دوره، دوره تسلط (يا حداقل اشاعه) جريان "اکونوميستى" است که از سال ٩٨-١٨٩٧ آغاز ميشود؛ سالهاى ٩٨-١٨٩٤ دوره دوم و سالهاى ٩٤-١٨٨٤ دوره اول ناميده شده‌اند. در دوره دوم بر خلاف دوره سوم هيچ نوع عدم توافقى ميان خود سوسيال دمکراتها وجود نداشت. در آن زمان سوسيال دمکراسى از نظر ايدئولوژيک وحدت داشت، و در آن زمان بود که کوشش بعمل آمد تا چنين وحدتى در زمينه پراتيک و سازماندهى (تشکيل حزب کارگر سوسيال دمکرات روسيه) نيز بدست آيد. در آن زمان توجه اصلى سوسيال دمکراتها روى روشن کردن مسائل داخلى حزب و تصميم‌گيرى درباره آنها متمرکز نبود (آنچنان که در دوره سوم بود)، بلکه از يک سو روى مسأله مبارزه ايدئولوژيک عليه مخالفين سوسيال دمکراسى و از سوى ديگر روى مسأله توسعه کار عملى حزبى متمرکز بود.

هيچ آنتاگونيسمى [هيچ تعارضى] ميان تئورى و عمل سوسيال دمکراتها، آنچنان که در دوره "اکونوميسم" وجود داشت، موجود نبود.

جزوه مورد بحث خصلتهاى ويژه موقيعت آن زمان و "وظايف" سوسيال دمکراسى را منعکس ميسازد. اين جزوه کار عملى گسترده‌تر و عميقتر را طلب ميکند، و هيچ نوع "مانعى" در مقابل اين کار از نظر ناروشنى در هيچيک از نظرات، اصول يا تئورى عام نميبيند، و هيچ مشکلى (در آن زمان هيچ مشکلى وجود نداشت) در تلفيق مبارزه سياسى و اقتصادى نميبيند. اين جزوه با توضيحاتش در باره اصول [سوسيال دمکراسى] خطاب به پيروان نارُدنايا وُليا (Narodnaya Volya) و نارُدنويه پراوُو (Narodnoye Pravo)[١] اين مخالفين سوسيال دمکراسى، تلاش ميکند آن سوء تفاهمات و تعصباتى که آنها را از جنبش جديد دور نگاه ميدارد، بزدايد.

به اين ترتيب، در شرايط حاضر، زمانى که دوره "اکونوميسم" آشکار به پايان ميرسد، موضع سوسيال دمکراتها همان است که ٥ سال پيش بود. البته، وظايفى که در مقابل ما قرار دارد، در نتيجه رشد وسيع جنبش در طول اين مدت، بطور غير قابل مقايسه‌اى، پيچيده‌تر است. منتها خصوصيات اصلى شرايط حاضر خصوصيات ويژه دوره "دوم" راه در مقياس وسيعتر و بر مبناى گسترده‌ترى تجديد ميکند. اختلاف بين فعاليتهاى عملى ما با تئورى، برنامه و وظايف تاکتيکى‌مان به تناسب محو "اکونوميسم" زايل ميشود. ما ميتوانيم و بايد صريحا کار عملى عميقتر و گسترده‌تر را مجددا طلب نماييم، چرا که مبانى تئوريک اين کار در سطح وسيعى فراهم آمده است. ما بايد باز به جريانات مخفى غير سوسيال دمکراتيک در روسيه توجه ويژه‌اى مبذول داريم، اينجا ما با با جرياناتى روبرو هستيم که ماهيتا همان جرياناتى هستند که در نيمه اول سالهاى ١٨٩٠ وجود داشتند — اما متکامل‌تر، سازمان‌يافته‌تر و "پخته‌تر".

پيروان نارُدنايا وُليا با بدور انداختن جامه "کهنه" خود، "به انقلابيون سوسياليست" مبدل شدند، و همين اسم نشان دهنده آن است که آنها در وسط راه توقف کرده‌اند. آنها از کهنه (سوسياليسم "روسى") بريده‌اند، اما هنوز با نو (سوسيال دمکراسى) نپيوسته‌اند. تنها تئورى سوسياليسم انقلابى که بشريت معاصر ميشناسد، يعنى مارکسيسم بر مبناى نقد بورژوايى ("سوسياليستها"!) و اپورتونيستى ("انقلابيون"!) به بايگانى سپرده شده است. در عمل، فقدان ايدئولوژى و اصول آنها را به "آوانتوريسم انقلابى" رهنمون ميشود که به طرق متعدد بروز ميکند؛ تلاشهاى آنها براى هم‌ارز قرار دادن اقشار و طبقات اجتماعى‌اى چون تحصيلکرده‌ها، پرولتاريا و دهقانان، جانبدارى پُر سر و صداى آنها از تروريسم "سيستماتيک" برنامه ارضى حداقل جالب آنها (اجتماعى کردن زمين، تعاونيها و چسبيدن به نسق‌هاى موجود، ر.ک. به ايسکرا شماره‌هاى ٢٣ و ٢٣) شيوه برخورد آنها به ليبرالها (ر.ک. به "رولوتسونايا روسيا" (Revolutsionnaya Rossiya) شماره ٩ و بررسى آقاى ژيتلوفسکى (Zhitlovsky) از آسواباژدنيه[٢] در شماره ٩١ ماهنامه سوسياليستى[٣] و بسيارى چيزهاى ديگر که ما به احتمال زياد ميبايست بيش از يکبار با آنها برخورد نماييم. در روسيه هنوز عناصر و شرايط اجتماعى بسيارى وجود دارد که عدم ثبات روشنفکران را تقويت ميکند، در افرادى با افکار راديکال خواست تلفيق آنچه کهنه و عتيق است با مد بى جان روز را زنده ميکند و مانع آنها ميشود تا آرمان خود را با آرمان پرولتاريا و مبارزه طبقاتى او يکى کنند، عناصر و شرايطى که سوسيال دمکراتهاى روسيه را ملزم ميسازد هنوز با جريان يا جريانهاى شبيه "انقلابيون سوسياليست" تا آن هنگام که تکامل سرمايه‌دارى وحدت مبارزه طبقاتى پايه‌هاى آنها را سست نمايد، تسويه حساب کنند.

پيروان نارُدنويه پراوُو که نظراتشان در سال ١٩٨٧ به همان مبهمى نظرات "انقلابيون سوسياليست" کنونى بود، بسرعت در نتيجه اين [پروسه] از صحنه ناپديد شدند. ليکن ايده "صريح و روشن" آنها - اين ايده که خواست آزادى سياسى را بکلى از سوسياليسم جدا ميساختند - هنوز از بين نرفته و نميتوانست از بين برود، چرا که در روسيه جريانهاى ليبرال دمکراتيک بسيار قوى هستند و در ميان متنوع‌ترين اقشار خرده بورژوازى و بورژوازى بزرگ مداما قويتر ميشوند. به اين دليل آسواباژدنيه ليبرال که ميخواهد نمايندگان اپوزيسيون بورژوايى در روسيه را به گِرد خود جمع کند، به وارث مشروع نارُدنويه پراوُو و ادامه دهنده مسلّم، پيگير و پخته آن تبديل شده است. و همانطور که زوال و اضمحلال روسيه کهنه قبل از رفرم، دهقانان پدر سالار، و روشنفکران نوع قديم اجتناب ناپذير است، روشنفکرانى که همانقدر به کمون روستايى و تعاونيهاى کشاورزى علاقمندند که به تروريسم "فريبنده"، همانطور هم طبقات داراى روسيه سرمايه‌دار، بورژوازى و خرده بورژوازى نيز ناگزيرند که با ليبراليسم صريح خود رشد کنند و پخته شوند، ليبراليسمى که دارد درک ميکند حفظ يک حکومت مطلقه پُر خرج، وحشى و احمق، که هيچ دفاعى در مقابل سوسياليسم ندارد، صَرف نميکند - [حکومتى که] با خواست آنها براى اَشکال اروپايى مبارزه طبقاتى و حاکميت طبقاتى و با بلند پروازى ذاتى‌شان (در دوره بيدارى و رشد پرولتاريا) براى پنهان کردن منافع طبقاتى خود از طريق انکار مبارزه طبقاتى بطور کلى، سازگارى ندارد.

به اين ترتيب ما محقّيم تا از ملّاکين ليبرال که تلاش ميکنند "حزب مشروطه‌خواه زمستوو" را پايه‌گذارى کنند، ممنون باشيم. بگذاريد ابتدا از کم اهميت‌ترين مسأله شروع کنيم: ما از آنها براى بيرون راندن آقاى استرووه از ميان سوسيال دمکراسى روسيه، براى تکميل استحاله او از يک شِبه مارکسيست به يک ليبرال متشکريم، اين بما کمک ميکند که با مثال زنده به هر کس و همه کس معنى واقعى برنشتينيسم بطور عام، و برنشتينيسم روسيه بطور خاص را نشان دهيم. دوم، آسواباژدنيه با تلاش براى تبديل اقشار مختلف بورژوازى روسيه به ليبرالهاى آگاه بما کمک ميکند تا تبديل توده‌هاى هر چه بيشترى از کارگران به سوسياليستهاى آگاه را تسريع کنيم. در کشور ما آنقدر شِبه سوسياليسم ليبرال- نارُدنيک مغشوش فراوان بوده که جريان ليبرال جديد در مقايسه با آن بروشنى قدمى است به پيش. اکنون ديگر کار آسانى است تا نمونه زنده‌اى از بورژوازى ليبرال و دمکراتيک روسيه را به کارگران و نياز به يک حزب سياسى مستقل طبقه کارگر را که بخشى از سوسيال دمکراسى بين‌المللى است، به آنان نشان دهيم. اکنون ديگر کار ساده‌اى است که روشنفکران را فراخوانيم تا موضع خود را واقعا روشن سازند: ليبراليسم يا سوسيال دمکراسى؛ تئوريهاى و جريانات نيم‌بند بسرعت بوسيله سنگ آسياب اين "دو قطب" رشد يابنده و بالنده خُرد ميشوند. سوم، و البته مهمتر از همه، ما از ليبرالها ممنون خواهيم بود، اگر از طريق مخالفتشان، اتحاد بين حکومت مطلقه و بخشهاى معيّنى از بورژوازى و تحصيلکرده‌ها را تضعيف نمايند. ما ميگوييم "اگر"، زيرا ليبرالها از طريق لاس زدن با حکومت مطلقه، با تحسين کار فرهنگى صلح‌آميز و بوسيله جنگ عليه انقلابيون "هدفمند" و غيره، نه آنقدر حکومت مطلقه را، که مبارزه عليه حکومت مطلقه را تضعيف ميکنند. ما با افشاء بى امان و سازش ناپذير تزلزل ليبرالها و کليه تلاشهاى آنان براى لاس زدن با دولت، تأثيرات اين جنبه خيانت آميز فعاليتهاى سياسى حضرات بورژوا- ليبرال را خنثى خواهيم کرد.

به اين ترتيب هم نارُدنايا وُليا و هم نارُدنويه پراوو گامهاى عظيمى در جهت تکامل، تبيين و شکل دادن به آرمانها و طبيعت واقعى خود برداشته‌اند. مبارزه‌اى که در نيمه اول سالهاى ١٨٩٠ در بين محافل کوچک جوانان انقلابى بوقوع پيوست، اکنون بعنوان يک مبارزه تعيين کننده جريانات سياسى پخته و احزاب سياسى واقعى احياء ميگردد.

با توجه به اين امر، انتشار جديد "وظايف" از آنرو که گذشته اخير حزب را بياد اعضاى جوان آن ميآورد و نشان ميدهد که چگونه سوسيال دمکراتها به کسب چنين موقعيتى در ميان ديگر جريانات نائل آمده‌اند، موقعيتى که تنها به تازگى کاملا مشخص شده است، و از آنرو که به ارائه تصوير روشنتر و مشخص‌ترى از "وظايف" اساسا يکسان ولى پيچيده‌تر شرايط حاضر کمک ميکند، نيز ميتواند مفيد باشد.

اکنون سوسيال دمکراتها با وظيفه مبرم پايان بخشيدن به تمامى‌اختلاف نظرات و تزلزلات در ميان خود و فشرده کردن صفوفشان و وحدت تشکيلاتى تحت پرچم مارکسيسم انقلابى، تمرکز تمامى تلاشهايشان براى وحدت تمام سوسيال دمکراتهاى درگير در کارهاى عملى، توسعه و تعميق فعاليتهايشان و ضمنا در همان زمان بذل توجه به توضيح اهميت واقعى دو جريان فوق‌الذکر به وسيعترين توده‌هاى روشنفکر و کارگر، جرياناتى که سوسيال دمکراسى مدتهاست که ميبايست با آنها تسويه حساب کند، روبرويند.

اوت ١٩٠٢

مجموعه آثار لنين به انگليسى، جلد ٦، صفحه ٢٠٩
بسوى سوسياليسم ارگان تئوريک سياسى اتحاد مبارزان کمونيست - شماره ٥، اول بهمن ١٣٦١ - صفحات ٦٧ تا ٧٠


توضيحات

[١] Narodnoye Pravo (حق مردم) - يک سازمان غيرقانونى از روشنفکران دمکرات روسيه که در تابستان ١٨٩٣ تأسيس شد. مبتکرينش از جمله، آپتکمن (Aptekman)، بوگدانوويچ (Bogdanovich)، گِدِئونفسکى (Gedeonovsky)، ناتانسون (Natanson) و تيوچِف (Tyutchev) بودند که اين آخرى قبلا به نارودنايا وليا تعلق داشت. اعضاى نارودنويه پراوو هدف متحد کردن تمام نيروهاى اپوزيسيون در خدمت مبارزه براى رفرمهاى سياسى را در مقابل خود گذاشته بودند. اين سازمان دو سند برنامه‌اى منتشر کرد، "بيانيه" و "مسأله‌اى مبرم". در بهار ١٨٩٤ سازمان آنها توسط دولت تزاريست متلاشى شد. براى اطلاع از ارزيابى لنين از نارودنويه پراوو بعنوان يک حزب سياسى، به مقاله‌‌هاى "دوستان مردم کيانند" و "وظايف سوسيال دمکراتها" رجوع کنيد. اکثر اعضاى نارودنويه پراوو بعدا به حزب انقلابيون سوسياليست (اس.آرها) پيوستند.

[٢] Osvobozhdeniye (رهايى) - مجله‌اى که دو هفته يکبار در خارج روسيه، از ١٨ ژوئن (اول ژوئيه) ١٩٠٢ تا ١٨ (٣١) اکتبر ١٩٠٥ تحت سردبيرى استرووه Struve منتشر ميشد. آسواباژدنيۀ پا گرفته از جنبش اپوزيسيون زمستوُيى، در حقيقت ارگان غير قانونى بورژوازى ليبرال روسيه بود و بنحوى منسجم از نظرات ليبراليسم طالب سلطلنت ميانه‌روانه دفاع ميکرد. در سال ١٩٠٣ گروه رهايى (League of Emancipation) حول اين نشريه شکل گرفت (شکل‌گيرى قطعى در ژانويه ١٩٠٤ انجام شد)، و تا اکتبر ١٩٠٥ به حياتش ادامه داد. همراه زمستوُ-مشروطه‌طلبان، گروه آسواباژدنيه هسته اوليه حزب کادتها - حزب اصلى بورژوازى روسيه - را تشکيل داد که در اکتبر ١٩٠٥ تأسيس شد.

[٣] Sozialistische Monatshefte (ماهنامه سوسياليستى) - مجله‌اى که ارگان اصلى اپورتونيستهاى سوسيال دمکراسى آلمان، و يکى از ارگانهاى اپورتونيسم بين‌المللى بود. در خلال جنگ جهانى امپرياليستى سالهاى ١٩١٤ تا ١٩١٨، اين نشريه بنفع سوسيال-شووينيسم موضع گرفت. اين نشريه در فاصله ١٨٩٧ تا ١٩٣٣ در برلين منتشر ميشد.


lenin.public-archive.net #L1104fa.html