Farsi    Arabic    English   

کشتاری دیگر

و. ای. لنین


به نظر می‌رسد ما در حال عبور از دوره‌ای هستیم که در آن جنبش طبقۀ کارگر یک بار دیگر با نیرویی مقاومت‌ناپذیر در صدد درگیر شدن در نبردهای شدیدی می‌باشد که دولت و طبقات متمکن را می‌ترساند و سرور و دلگرمی برای سوسیالیستها به همراه دارد. بله، علیرغم تلفات عظیم ناشی از انتقام‌گیری نظامی، ما از این نبردها مسرور شده و از آنها دلگرم می‌شویم، زیرا طبقۀ کارگر توسط مقاومتش ثابت می‌کند که به وضعیتش راضی نشده است، که از باقی ماندن در بردگی یا تسلیم شدن زبونانه به بیدادگری و استبداد سر باز می‌زند. حتی در جریان آرام‌ترین روند امور، سیستم کنونی همیشه و بطور اجتناب‌ناپذیری قربانیهای بیشماری به طبقۀ کارگر تحمیل می‌کند. هزاران و دهها هزار زن و مرد، که در تمام زندگیشان رنج می‌کشند تا برای دیگران ثروتمند بیافرینند، از گرسنگی و سوء تغذیۀ مداوم تلف می‌شوند، در نتیجۀ بیماریهای ناشی از شرایط کاری مهیب، خانه‌های نامناسب و کار بیش از حد دچار مرگ زودرس می‌گردند. کسی که مرگ در حین مبارزۀ آشکار علیه مدافعان و حامیان این سیستم رسوا را به مردن آهسته همچون یک اسب پیر منکوب شده، له گشته و فرمانبر ترجیح دهد، قهرمان است. ما به هیچ وجه قصد نداریم بگوییم که دست به یقه شدن با پلیس بهترین شکل مبارزه است. برعکس، ما همیشه به کارگران گفته‌ایم به نفعشان است که مبارزه را به شیوه‌ای آرام‌تر و صبورانه‌تر به پیش برند، و سعی کنند از هر نارضایی به منظور جلب حمایت از مبارزۀ سازمانیافتۀ حزب انقلابی استفاده نمایند. ولی منبع اصلی که سوسیال-دمکراسی از آن نیرو می‌گیرد روحیۀ اعتراض در بین طبقۀ کارگر است که به دلیل بیدادگری و سرکوبی که کارگران را احاطه کرده، ناچار است هر از چند گاهی خود را در شکل طغیانهای نومیدانه آشکار سازد. این طغیانها وسیع‌ترین بخشهای کارگران را که با فقر و جهل فرونشانده می‌شدند به زندگی آگاهانه برمی‌انگیزند، و آنها را با نفرتی برحق علیه ستمگران و دشمنان آزادی تحریک می‌کنند. به این دلیل است که اخبار کشتارهایی نظیر آنچه که در کارخانۀ ابوخوف در ٧ مه رخ داد، ما را وا می‌دارد تا فریاد زنیم: «قیام کارگران سرکوب شده؛ زنده باد قیام کارگران!».

زمانی در گذشتۀ نه چندان دور بود که قیامهای کارگران استثنائاتی نادر بوده و فقط شرایط خاصی باعث آنها می‌شد. حالا امور تغییر کرده‌اند. چند سال پیش صنعت رونق داشت، تجارت جریانی پُرتکاپو داشت و تقاضا برای کارگران زیاد بود. با این وجود، کارگران تعدادی اعتصاب را سازمان دادند تا شرایط کارشان را بهبود بخشند؛ آنها متوجه شدند که نباید اجازه دهند فرصت از دست رود، که باید از دوره‌ای که کارفرمایان بطور خاص سودهای هنگفتی به دست می‌آوردند و برای کارگران آسانتر می‌بود که امتیازاتی از آنها کسب کنند، بهره برند. اما رونق راه را برای یک بحران باز کرد. کارخانه‌داران نمی‌توانند کالاهایشان را بفروشند، سودها کم و ورشکستگی‌ها زیاد شده‌اند، کارخانه‌ها از تولید می‌کاهند، کارگران اخراج شده و توده‌ای انبوه از آنها بدون لقمه‌ای نان راهی خیابان می‌گردند. کارگران حالا باید بشدت بجنگند، نه برای اینکه شرایطشان را بهبود بخشند، بلکه بدین خاطر که استانداردهای کهنه را حفظ کرده و خساراتی که کارفرمایان بر آنها تحمیل می‌کنند را کاهش دهند. و بدین سان جنبش طبقۀ کارگر از نظر سطح و عمق رشد می‌یابد: در ابتدا، مبارزه در موارد استثنائی و مجرد؛ سپس نبردهای بیوقفه و سرسختانه طی دوران رونق صنعت و تجارت؛ در نهایت، مبارزۀ بی وقفه و سرسختانۀ مشابهی در دورۀ بحران. اکنون ما می‌توانیم بگوییم که جنبش طبقۀ کارگر یک ویژگی دائمی زندگی ما گشته و در هر شرایطی رشد می‌کند.

تغییر از وضعیت رونق به بحران نه تنها به کارگرانمان می‌آموزد که مبارزۀ متحدانه یک ضرورت دائمی است، بلکه همچنین توهمّات مضری که در دوران رونق صنعتی شروع به شکل‌گیری می‌کنند را نابود می‌سازد. کارگران توسط اعتصابات توانستند در برخی جاها امتیازاتی را نسبتاً آسان به کارفرمایان تحمیل کنند، و این مبارزۀ «اقتصادی» اهمیتی اغراق‌آمیز به خود گرفت؛ فراموش شد که اتحادیه‌های صنفی و اعتصابات در بهترین حالت فقط می‌توانند شرایطی کمی بهتر برای فروش نیروی کار به عنوان یک کالا به دست آورند. اتحادیه‌های صنفی و اعتصابات در هنگام بحرانها، زمانی که تقاضایی برای این «کالا» وجود ندارد، نمی‌توانند کمکی بکنند، آنها نمی‌توانند شرایطی را که نیروی کار را به کالا تبدیل می‌کند و توده‌های مردم زحمتکش را به نیازمندی و بیکاری مهیب محکوم می‌سازد تغییر دهند. برای تغییر این شرایط مبارزه‌ای انقلابی علیه کل سیستم سیاسی و اجتماعی موجود لازم است؛ بحران صنعتی کارگران زیادی را به درست بودن این اظهار متقاعد خواهد کرد.

بگذارید به موضوع کشتار ٧ مه بازگردیم. ما اطلاعات ذیل را دربارۀ اعتصابات و تجلیّات ناآرامی در بین کارگران سن پترزبورگ در ماه مه ارائه می‌دهیم[١]. ما همچنین گزارش پلیس از کشتار را بررسی می‌کنیم. ما بتازگی آموخته‌ایم که اهمیت گزارشات دولت (و پلیس) دربارۀ اعتصابات، تظاهرات و برخوردها با سربازان را درک کنیم؛ ما مدارک کافی را برای قضاوت دربارۀ موثق بودن این گزارشات جمع‌آوری کرده‌ایم – پرده‌پوشی وقایع با دروغ توسط پلیس گاهی اوقات نشانۀ شدت خشم عمومی است.

گزارش رسمی می‌گوید: «در ٧ مه، حدود دویست کارگر که در بخشهای مختلف کارخانۀ فولاد ابوخوف در روستای الکساندروفسکویه در بزرگراه شلوسلبورگ شاغل بودند کار را پس از مهلت شام متوقف ساختند، و در جریان مذاکره‌شان با سرهنگ دوم ایوانف، معاون مدیر کارخانه، برخی خواستهای بی‌اساس را مطرح کردند.»

چنانچه کارگران کار را متوقف کرده باشند بدون اینکه از دو هفته قبل تصمیم‌شان را اعلام کنند (با این فرض که توقف به دلیل اقدامات غیرقانونی که مکرراً توسط کارفرمایان انجام می‌شود نبوده باشد)، حتی بر طبق قانون روسیه (که اخیراً بطور سیستماتیکی علیه کارگران گسترش یافته و تندتر شده است)، فقط مرتکب جرمی عادی گشته‌اند که می‌تواند در یک دادگاه بدوی مورد رسیدگی قرار گیرد. اما حکومت روسیه با سختگیریش خود را بیشتر و بیشتر مسخره می‌کند. از یک طرف، قوانینی تصویب می‌شوند که جرایم نوینی تعیین می‌کنند (برای مثال، امتناع عمدی از کار یا حضور در جمعیتی که به اموال صدمه می‌زند یا در مقابل نیروی مسلح مقاومت می‌کند)، جرایم اعتصاب افزایش داده می‌شوند و غیره، در حالی که از طرف دیگر، شرایط مادی و سیاسی اجرای این قوانین و تحمیل جرایم متناسب با آنها ناپدید می‌شود. از نظر مادی غیرممکن است که هزاران و دهها هزار نفری را که از کار کردن امتناع می‌کنند را، به دلیل اعتصاب یا شرکت در «جمعیتها»، تحت تعقیب قرار داد. از نظر سیاسی غیرممکن است که هر پرونده‌ای از این نوع را به محکمه کشاند، زیرا هر قدر که قضات دستچین شده باشند و هر قدر افکار عمومی بی‌تفاوت باشند، باز هم حداقل سایه‌ای از یک محاکمه باقی می‌ماند که بطور طبیعی «محاکمۀ» دولت و نه کارگران خواهد بود. بنابراین، قوانین جنایی تصویب شده با منظور مشخص تسهیل مبارزۀ سیاسی دولت علیه پرولتاریا (و همزمان با آن پوشاندن ویژگی سیاسی این مبارزه توسط استدلالات «دولت» دربارۀ «نظم عمومی» و غیره) پیوسته توسط مبارزۀ مستقیم سیاسی و برخوردهای خیابانی آشکار به حاشیه رانده می‌شوند. «عدالت» نقاب برتری و بیطرفی را می‌اندازد و می‌گریزد، و بدینسان میدان را به پلیس، ژاندارمها و قزاقها واگذار می‌کند که با پرتاب سنگ از آنها استقبال می‌شود.

بگذارید اشارۀ دولت به «خواستهای» کارگران را بررسی نماییم. از نقطه نظر قانونی، متوقف ساختن کار، صرف نظر از خواستهای کارگران، یک جرم است. ولی دولت فرصت خود را برای اتکاء به قانونی که اخیراً تصویب کرده از دست داده است، و سعی می‌کند اقدامات انتقام جویانه‌اش را با «هر روش در دسترس»، با بی‌اساس اعلام کردن خواستهای کارگران، توجیه کند. قضات این قضیه چه کسانی بودند؟ سرهنگ دوم ایوانف، معاون مدیر کارخانه، همان مقامی که کارگران از او شکایت می‌کردند! از این رو، تعجب‌آور نیست که کارگران به چنین توضیحاتی از طرف مقامات با بارانی از سنگ پاسخ می‌دهند.

بدین سان، هنگامی که کارگران به خیابانها سرازیر شده و ترامواهای اسبی را متوقف کردند، نبردی واقعی آغاز شد. ظاهراً کارگران با تمام توانشان جنگیدند، و اگرچه فقط مسلح به سنگ بودند، موفق شدند دو بار حملات پلیس، ژاندارمها، گاردهای سواره و گارد مسلح کارخانه را دفع کنند[*]. اگر گزارشات پلیس را باور کنیم، «چند گلوله» از طرف جمعیت شلیک شده، ولی هیچ کس در اثر آنها مجروح نگردیده است. با این حال، سنگها «مثل باران» فرود آمدند، و کارگران نه فقط مقاومت سرسختانه‌ای کردند، بلکه کاردانی و قابلیتشان برای تطبیق دادن فوری خود با وضعیت و انتخاب بهترین شکل مبارزه را به نمایش گذاشتند. آنها حیاط‌های مجاور را اشغال کردند و از بالای حصارها بارانی از سنگ بر باشی بازوک‌های تزار باریدند، بنابراین حتی پس از سه دور شلیک جمعی که به کشته شدن یک نفر (فقط یکی؟) و مجروح شدن هشت نفر(؟) (یکی از مجروحین روز بعد درگذشت) انجامید، حتی پس از این، علیرغم اینکه جمعیت فرار کرده بود، نبرد ادامه یافت و چند گروهان از هنگ پیاده نظام امسک باید احضار می‌شدند تا «حیاط‌های مجاور را از کارگران پاک کنند».

دولت پیروزمند از نزاع بیرون آمد، ولی چنین پیروزیهایی شکست نهایی‌اش را نزدیکتر می‌کنند. هر برخوردی با مردم به افزایش تعداد کارگران خشمگینی که آمادۀ نبرد هستند می‌انجامد، و رهبران با تجربه‌تر، بهتر مسلح شده و شجاع‌تری را به جلوی صحنه می‌آورد. ما برنامۀ عملی که این رهبران باید دنبال کنند را مورد بحث قرار داده‌ایم. ما مکرراً به ضرورت مبرم یک سازمان انقلابی محکم اشاره کرده‌ایم. ولی در ارتباط با حوادث ٧ مه، نباید نکتۀ زیر را از یاد ببریم:

اخیراً خیلی دربارۀ ناممکن و بدون امید بودن مبارزۀ خیابانی علیه نیروهای نظامی مدرن گفته شده است. بخصوص «منتقدین» فرزانه‌ای بر این امر اصرار داشته‌اند که علوم کهنۀ بورژوایی را با لباس مبدل نتایج علمی جدید و بیطرفانه به صحنه برگردانده‌اند و کلمات انگلس را که فقط ، با برخی ملاحظات، دربارۀ تاکتیک موقتی سوسیال-دمکراتهای آلمانی بودند، تحریف کرده‌اند[٢]. ولی حتی از نمونۀ همین یک برخورد درمی‌یابیم که این استدلالات چقدر پوچ هستند. مبارزۀ خیابانی ممکن است، این نه موقعیت مبارزان بلکه موقعیت دولت است که چنانچه مجبور به مواجهه با تعداد نفرات بیشتری نسبت به آنچه در یک کارخانه مشغول به کار هستند شود، بدون امید می‌باشد. در ٧ مه کارگران مبارز چیزی بجز سنگ نداشتند، و البته، دفعۀ بعد ممنوع‌سازی شهردار آنها را از تأمین کردن سلاحهای دیگر باز نخواهد داشت. کارگران آماده نبودند و تعدادشان فقط ٣٥٠٠ نفر بود؛ با این حال آنها چند حملۀ گاردهای سواره، ژاندارمها، پلیس شهری و پیاده نظام را دفع کردند. آیا حمله به یک خانه، پلاک ٦٣ در بزرگراه شلوسلبورگ[٣]، برای پلیس آسان بود؟ از خود بپرسید – آیا «پاک کردن کارگران» از کل ساختمانها، نه فقط از یک یا دو حیاط ، در محلات کارگرنشین سن پترزبورگ آسان خواهد بود؟ هنگامی که زمان نبرد تعیین کننده فرا رسد، آیا ضروری نخواهد بود که خانه‌ها و حیاط ‌های پایتخت، نه فقط از کارگران، بلکه از همۀ کسانی که کشتار رسوای ٤ مارس[٤] را از یاد نبرده‌اند و با دولت پلیسی آشتی نکرده‌اند، فقط از آن ترسیده‌اند و هنوز به قدرت خود اطمینان ندارند، «پاک» شود؟

رفقا! نهایت تلاشتان را برای جمع‌آوری اسامی کسانی که در ٧ مه کشته یا زخمی شدند بکنید. اجازه دهید همۀ کارگران در پایتخت یادشان را گرامی دارند و برای یک مبارزۀ نوین و تعیین کننده علیه دولت پلیسی و برای آزادی مردم آماده شوند!

ایسکرا، شمارۀ ٥
ژوئن ١٩٠١

مجموعه آثار لنین، جلد ٥


توضیحات

[*] این را ببینید! اطلاعیه دولت میگوید "گارد مسلّح کارخانه" "از قبل در محوطه کارخانه مستقر بود"، ولی ژاندارمها، گاردهای سواره، و پلیس شهربانی بعداً به محل احضار شدند. از کِی، و چرا، یک گارد مسلّح سواره در حال آماده‌باش در محوطه کارخانه بوده؟ از روز اول ماه مه؟ از پیش انتظار تظاهرات کارگران را داشتند؟ این را نمیدانیم؛ اما واضح است که دولت عمداً حقایق حاکی از علل اوج گرفتن نارضایی و خشم کارگران را مخفی میکند.—لنین

[١] لنین به مقاله‌ای از ایسکرای شمارۀ ٥ (ژوئن ١٩٠١) با عنوان «روز اول ماه مه در روسیه»، که در بخش «شرح وقایع جنبش طبقۀ کارگر و نامه‌هایی از کارخانجات» منتشر شده بود، اشاره می‌کند.

[٢] لنین به مقدمۀ فردریش انگلس بر اثر مارکس «مبارزات طبقاتی در فرانسه، ١٨٤٨ تا ١٨٥٠» اشاره می‌کند؛ ویرایش ١٨٩٥ این مقدمه توسط سوسیال-دمکراتهای آلمانی تحریف و طوری تفسیر شده بود که رد قیام مسلحانه و مبارزۀ باریکادی [سنگربندی خیابانی] از آن برداشت شود.

متن کامل این مقدمه برای اولین بار طبق دستنویس انگلس در شوروی منتشر شد (به منتخب آثار مارکس و انگلس، جلد ١، مسکو، ١٩٥٨، صفحات ٣٨-١١٨ مراجعه نمایید).

[٣] لنین به برخورد بین پلیس و کارگران اعتصابی کارخانۀ ماکسول در سن پترزبورگ در دسامبر ١٨٩٨ اشاره می‌کند. پلیس (٢٠٠ نفر پیاده و ١٠٠ نفر سواره) که برای دستگیری «سردسته‌های» اعتصاب آمده بود، برای چند ساعت نتوانست به منزل کارگران نفوذ کند. کارگران، که به دور خود سنگر کشیده بودند، با الوار، بطری و آب جوشی که بر روی پلیس می‌ریختند جنگیدند.

[٤] لنین به بیرحمی قزاقها و پلیس تزاری هنگام پراکنده‌سازی یک تظاهرات در میدان کازان سن پترزبورگ در ٤(١٧) مارس ١٩٠١ اشاره می‌کند. هزاران دانشجو و کارگر در این تظاهرات اعتراضی علیه احضار دانشجویان به ارتش شرکت کردند. دولت تزاری از نیروهای مسلح برای پراکنده کردن تظاهرات استفاده کرد. تظاهرکنندگان با بیرحمی مورد ضرب و شتم قرار گرفتند، چند نفر کشته و بسیاری معلول شدند. گزارش مشروحی از این حادثه در ایسکرای شمارۀ ٣ در آوریل ١٩٠١ داده شد.

- ترجمه جواد راستی‌پور


lenin.public-archive.net #L1059fa.html