Status             Fa   Ar   Tu   Ku   En   De   Sv   It   Fr   Sp  

ضرورت مدرنیسم تشکیلاتی و ضوابط حزبی

نامه به فخری نادری



فخری عزیز

خیلی متشکر از نامه مجددت. در ضمن شنیده‌ام که جلسه داشته‌اید و کمیته خوبی تشکیل داده‌اید. تبریک میگویم.

راستش صرفنظر از این یا آن نکته معیّن که باید بیشتر راجع به آن بحث کنیم، یک جنبه در هر دو نوشته‌ات هست که خیلی به آن سمپاتی دارم و آن شیوه ابژکتیو و خونسردی است که مسأله را جلوی خودت میگذاری و نوع راه حلی که پیشنهاد میکنی. بنظر منهم نهایتا مسأله بر سر ایجاد یک فرهنگ مدرن تشکیلاتی است. منظورم از فرهنگ فقط باورها و شیوه برخوردها و برداشتهای اشخاص نیست، بلکه روشها و مقررات و موازین سازمانی و ضمانت اجرایی آنها هم هست. بنظر من حزب امروزی را با مناسبات دیروز نمیتوان جلو برد. حزبی که به ابعاد ما میرسد و میخواهد برای تبدیل شدن به یک حزب با ابعاد وسیع توده‌ای کار کند، دیگر نمیتواند فقط بر توافقات ضمنی و خوش‌اخلاقی و حسن نیت‌ها و مفروضات مشترک آدمها متکی بشود. باید ضوابط و موازین حیات درونی حزب دقیقا تعریف شده باشد، اجرا و اِعمال بشود. جایی برای برخورد شخصی نباید بماند. نمیدانم یدی چقدر در مورد این دوره آموزشی اخیر برایتان گفته، اما این تم اصلی این دوره بود.

در مورد استعفاها و شیوه برخوردهای رفتنی‌ها و ماندنی‌ها، و همینطور شیوه برخورد ما (و من)، شاید هنوز تصویرت از مسأله کامل نیست. مستعفیون در حین استعفا مقررات و موازین و اصول زیادی را در حزب زیر پا گذاشتند. فرهاد بشارت اجازه نداشت استیضاح خود از مراجع منتخب کمیته مرکزی را، که خودش در آن عضو بود، سر چارسوی و روی اینترنت اعلام کند - حال لحن به کنار. اجازه نداشت از شنیده‌های خود در جلسه دفتر سیاسی، که تازه عضو آنهم نبود و دقیقا بخاطر سیاست غیر محفلی دفتر سیاسی به آن دعوت میشد، بیرون دفتر سیاسی ، تا چه رسد روی اینترنت، نقل قول کند. این ضوابط از قبل تعریف شده بود، و هم او و هم بهمن شفیق در یک پلنوم قبلی پس از ماجرای فدراسیون برای نقض همین اصول در اشکال خیلی خفیف‌تری، رسما مؤاخذه شده بودند. هیچکس اجازه نداشت، به بهانه رفتن فلان کس و احساس تألم!، صلاحیت و حسن نیت، تا چه رسد به حرمت، مقامات قانونی و انتخابی بالای حزب را چه شفاها و چه کتبا زیر سؤال ببرد. جعفر رسا و هادی اسماعیلی چند سال قبل دقیقا بخاطر کاری از همین نوع تعلیق عضویت شدند و تا کتبا عذر نخواستند عضویتشان ابقاء نشد. در آن موارد هیچ تلاطمی نشد، فضایی بوجود نیامد و تشکیلات هم کار خودش را کرد. چرا اینبار اینطور شد؟ پاسخ اینست که اولا رفتنی‌ها، بنا به تصمیم رفتنشان، در ذهن خودشان حزب را فی‌الحال بی‌ارزش و موازین آن را لغو شده تلقی کردند و زیر پا گذاشتند و ثانیا، این کشمکش را روی اینترنت بردند. این اولین مرافعه حزبی در عصر اینترنت بود. کانالهای تشکیلاتی دور زده شدند، ساختار و موازین حزبی در خارج کشور از محاسبات حذف شد و حزب در خارج کشور برای چند روزی بصورت عده زیادی آدم که در یک درّه اطراق کرده‌اند، بصورت یک مجمع عمومی وسیع خیابانی درآمد. مستعفیون، از طریق اینترنت یک دعوای خیابانی، و از نظر سیاسی و تشکیلاتی یک شبیخون راست و انحلال‌طلبانه، راه انداختند. وقتی ماجرا خیابانی شد، دو امر فورا در دستور ما قرار گرفت. اول اینکه باید جلوی تعرض خیابانی را در همان خیابان میگرفتیم. اینجاست من و شما و رفقای دیگر برای دفاع از حزب قلم دست میگیریم و مستقل از جایگاه تشکیلاتی‌مان این حرکت را دفع میکنیم. رفقایی که در این دوره نوشتند و پاسخ این جماعت را دادند، بنظر من یک خدمت عظیم به حزب کردند، ممکن است از لحن یکی خوشمان بیاید و یکی نه. اما هدفشان منهزم کردن یک شبیخون راست و ضد حزبی و بسیار رکیک بود که بر خلاف میل آنها، و دقیقا در شرایطی که حزب رسما یک برخورد انسانی و خونسرد با اولین مستعفیون را در پیش گرفته بود، رخ داده بود. امر دوم همه ما این بود که این پروسه حداکثر چند روزه طی شود. هرچه این همهمه خیابانی بیشتر کِش پیدا میکرد، زیان آن برای حزب، بخصوص به شکل دلسردی رفقای جوانتر ما از نفس کار حزبی، بیشتر میشد. کل این ماجرا فقط چند روز به طول انجامید. بنظر من معدود رفقای خوب حزبی‌ای که از نبرد قلمی‌ای که در آن چند روز در گرفت، خوشنود نبودند، فراموش میکنند که ماهیت اتفاقی که رخ داد و شیوه خیابانی این شبیخون و همینطور سرعت عملی که برای دست به سر کردن اینها لازم بود، اجازه نمیداد کار از طریق کمیته‌ها و جلسات و پروسه‌های روتین طی شود. من نه از نفس استعفاها ناراضی‌ام (فکر میکنم تعدادی از کسانی که رفتند یا قبلا رفته بودند و یا مدتها بود چوب لای چرخ میگذاشتند و تخم بدبینی ميپاشیدند) و نه تعداد و ترکیبشان بنظرم مهم میآید. از شیوه برخورد رسمی حزب و رفقای حزبی راضی‌ام.

در پلنوم آتی، مقدار زیادی روی تعریف و مکتوب کردن ضوابط کار خواهیم کرد. واقعا آرزو میکنم دوران محافل تمام شده باشد. در سوئد بنظر من ما از این ماجرا نفع بردیم. بنظر من تازه میشود سوئد را ساخت.

همانطور که گفتم مدرنیزه کردن حزب یک بند اصلی اولویتهای دفتر سیاسی است. اگر قرار و مصوبه و قطعنامه‌ای را لازم میدانی حتما چه بعنوان کمیته‌تان و چه بعنوان شخص برای ما بفرست. هر قراری که دو نفر از اعضای دفتر سیاسی و یا کمیته مرکزی امضا کنند باید به رأی گذاشته شود.

خیلی خوشحالم که برایم مینویسی. امیدوارم امکان دیدار و بحث حضوری هم پیدا کنیم.

قربانت نادر

بعد التحریر: رفیق ناصر شیشه‌گر در این میان در یادداشت کوتاهی من را مورد لطف قرار داده بود. از قول من خیلی از او تشکر کن. امیدوارم لیاقت این اعتماد را داشته باشم.


نامه بدون تاریخ است اما به نظر میرسد مربوط به نيمه آوریل ١٩٩٩ باشد.
از آرشیو کورش مدرسی - منتشر شده در "منتخب آثار منصور حکمت، ضميمه ١"، انتشارات حزب کمونيست کارگرى - حکمتيست، ژوئيه ٢٠٠٦ - صفحات ٢٩٥ و ٢٩٧


hekmat.public-archive.net #3911fa.html