Status             Fa   Ar   Tu   Ku   En   De   Sv   It   Fr   Sp  
Audio   گوش کنيد

بحث در کنگره اول اتحاد مبارزان کمونيست
سمينار اوضاع سياسى و تاکتيکها

متن پياده شده از روى نوار

نوبت اول ٤:٤٨ دقیقه

این چیزى که اینجا هست به اسم طرح قطعنامه درباره "وضعیت سیاسى کنونى و وظایف ما"، خود من ناکافى میدانم و احتمالاً حتى شاید یک جاهایش را نامربوط میدانم. روى شعارهایش هم محکم نیستم که شعارهایش این است و مشى تاکتیکى ما دقیقاً باید اینطورى فرموله بشود یا اصلا یک مشى تاکتیکى باید فرموله بکنیم يا چه. این را نوشته‌ایم براى اینکه بتواند طرح بحث باشد.

کلاً مسأله‌اى که داریم این است که از بیانیه ٢٨ خرداد به اینطرف تنها موضعگیرى تاکتیکى ما در سطح جنبش سرمقاله کارگر کمونیست ٣ بوده که آن هم تقریباً بحثهاى مقاله اول "سه نوشته" را منعکس کرده و با احتیاط که مبادا یک موضعگیرى خيلى قوى‌اى بکند. چون در تشکیلات معلوم نبوده که مشى تاکتیکى ما چه است. و چه فرمولبندى‌اى باید به آن داد. کلاً در آن سه نوشته هم نوشته‌ایم (من نوشتم) که احتیاج هست به یک تجدید نظرهایى در دید تاکتیکى‌مان نسبت به وضعیت فعلى. ما قبلاً میگفتیم "دفاع از دستآوردهاى دمکراتیک قیام" یا انقلاب بعنوان چهارچوب کلى تاکتیکهایى که داشتیم. در این دوره دیگر این را نمیشود گفت. یعنى دستآورد دمکراتیکى بجا نمانده و مسأله در سطح دیگرى مطرح است. مسأله سرنگونى مطرح است. یا در بیانیه ٢٨ خرداد این تجدید نظر را تا حدى کردیم. آنجا گفتیم دوره نزدیک شدن از پهلو به قدرت است. دوره متشکل‌تر شدن براى کسب قدرت است با توجه به بحران سیاسى بالا. ولى آن بحران هم بعد یکی دو ماه عملاً فروکش میکند و رژیم میتواند لیبرالها را تصفیه بکند و یک ثباتى بخودش بگیرد.

به هر حال مسأله اساسى که اینجا باید تعیین بکنیم - نمیدانم حتى شاید این فرمولبندى هم بتواند مورد بحث باشد - چهارچوب کلى تاکتیکهاى ما است. یعنى وظایف این دوره ما چه است؟ اصولاً این چه دوره‌اى است؟ وظایف طبقه کارگر و وظایف جنبش کمونیستى چه هست؟ یعنى شعارهایى که ما در سطح جامعه مطرح میکنیم چه شعارهایى است؟ جهت عمومى حرکتمان چه است؟ من وارد تک تک این بندها نمیشوم. فکر میکنم که در بحث بهتر میشود وارد شد. من فقط خواستم بگویم موضوع مورد بحث ما این است که واضح است که وضع ما از قبل از ٣٠ خرداد و از حوالى ٣٠ خرداد به اینطرف امروز تفاوت کرده. یعنى نه وضعیت سال ٥٩ را داریم که رژیم مشغول تعرض کردن به دستآوردهاى انقلاب باشد و طبقه کارگر دچار توهّم باشد و مسأله دفاع از این دستآوردهاى دمکراتیک باشد و در چهارچوب آن تشکل طبقه کارگر حول مسأله دستآوردهاى قیام ممکن باشد. نه ٢٨ خرداد به بعد است که مسأله متشکل شدن و آگاه شدن و حرکت کردن طبقه کارگر بر محور درک بحران سیاسى حکومت و نقش مستقلش در میان باشد. چون آن بحران سیاسى هم به آن شدت بصورت بالفعل در حکومت نیست. امروز نقطه اساسى این است که مرکز ثقل این بحثها الآن کجا است؟ مرکز ثقل آگاه کردن و متشکل کردن طبقه کارگر و آن جهت اصلى نزدیک کردنش به سَمت قدرت سیاسى را در چه عرصه‌اى دنبال میکنید؟ چه تز محورى، آن تز اساسى تاکتیکى ما است؟ اینجا بصورت ساختن آلترناتیو پرولتاریاى انقلابى در قبال قدرت سیاسى مطرح شده. آلترناتیو انقلابى دمکراتیکى که بتواند در مقابل همه اپوزیسیون بورژوایى و خرده بورژوایى و در مقابل حکومت، چهارچوب پیروزى انقلاب را براى توده مردم مشخص بکند. ولى خود من مطمئن نیستم که این یک فرمولبندى تاکتیکى باشد. آیا اصولاً تاکتیک را میشود به این صورت فرمولبندى کرد؟ آیا این وظیفه همیشگى کمونیستها نیست؟ ساختن یک آلترناتیو انقلابى کمونیستى در مقابل یک حکومت معیّن بورژوایى؟ به هر حال اینها بحثهایى است که من فکر میکنم باید در این جلسه بشود. همین، من فعلاً صحبتى ندارم.

نوبت دوم ٦:٢٢ دقیقه

من فکر میکنم در تاکتیک باید توان بالفعل طبقه را باید در نظر داشت، وضعیت بالفعل طبقه را نه تشکیلات ما. چون بحث بر سر پیاده کردن تاکتیک توسط تشکیلات ما نیست بحث بر سر جا انداختن این تاکتیک توسط تشکیلات ما در یک طبقه‌اى است که آمادگى پیاده کردن آن را دارد یا ندارد. این چیزى که میگوید دو تا فرمولبندى مختلف است و به دو تا اِشکال مختلف دارد اشاره میکند. یکى اینکه ما تشکیلاتى نساخته‌ایم که همان تاکتیک درست را درون طبقه ببرد، این یک بحث. یکى هم اين که طبقه را آن طورى که بود ندیدیم و صرفاً با فاکتورهاى تحلیلى گفتیم که طبقه برایش مسأله اقتصاد مطرح است، طبقه برایش مسأله قدرت سیاسى مطرح است، بنابراین طبقه روى این تاکتیکها باید بیاید. فکر نکردیم که طبقه در عین حال در حال رکود و عقب نشینى است، تشکل ندارد، تشکلهاى خودبخودى ندارد. این بحث اواخر در ما رشد کرد که وضعیت عینى طبقه را سواى نیازهاى بالقوه‌اش در نظر بگیریم. وقتى تاکتیک را تبدیل به شعار میکنیم، تبدیل به شیوه‌هاى مبارزاتى میکنیم، تبدیل به روشهاى تبلیغى میکنیم، این را باید مدّ نظر داشته باشیم این طبقه کارگرى که میتواند به تناسب تاکتیکهاى ما به وضعیت معیّنى در بیاید الآن وجود ندارد، بلکه بالقوه وجود دارد. مجبور است آن بشود اگر بخواهد جلو بیاید ولى هنوز جلو نیامده.

من فکر میکنم در مورد تاکتیکهاى امروز ما باید موقعیت بالفعل طبقه را در نظر بگیریم، جدا از قدرت و توان تشکیلاتى خودمان. فرض ما این است که این تشکیلات میتواند تاکتیک را ببرد درون بخشى از طبقه مطرح کند. این یک بحث است که ما بتوانیم این را ببریم مطرح کنیم. بحثى است مربوط به سبک کار همانطور که گفتیم. یک بحث دیگر این است آن چیزى که میخواهیم ببریم مطرح بکنیم فاصله بین فعلیّت امروز طبقه و پتانسیلش که فردا به فعلیّت در میآید و میتواند در بیاید در نظر داشته باشد. هر دوى اینها بحثهایى است به اعتبار خودشان معتبر بنظر من. آنجا از بُعد تشکیلاتيش دیدیم از بعُد تشکیلاتى آن گفتیم، اینجا از بُعد خود طرح تاکتیک گفتیم. تاکتیک ما چه باید باشد که طبقه در این مقطع بتواند از آن درس بگیرد و حول آن به حرکت در بیاید؟

استنتاجى هم که اینجا شده مشخصاً این است که طبقه کارگر در حال رکود و عقب نشینى است. ما این را در نظر بگیریم که مبارزات طبقه کارگر یک وضعیت رو به اوجى نیست، در حال عقب نشینى است. بنابراین ما به هر اعتراض طبقه باید یک بهاى معیّنى بدهیم. در عین اینکه معتقدیم شورا باید شوراى انقلابى باشد، در عین اینکه معتقدیم شعار باید شعار سرنگونى باشد در عین اینکه معتقدیم برنامه احزاب دیگر باید نزد طبقه رسوا شده باشد و تشکل حزبى طبقه جا افتاده باشد در درون طبقه، در عین حال این را باید در نظر بگیریم که وقتى براى "حواله" مبارزه میکند ظرفیت‌هایى را در این مبارزه‌اش بالفعل میکند، میتواند خودش را محکمتر بکند، سنگرهایى را پس بگیرد. بنابراین روش برخورد ما به این اعتراضات، با اینکه در جهت عمومى حرکت ما جاى تعیین کننده‌اى ندارد، فعال باشد. برخورد ما به این اعتراضات فعال باشد. اینطور نباشد چون طرف براى "حواله" یا سنوات خدمت مبارزه میکند یا فرض کنید براى سود ویژه مبارزه میکند، و اینها مبارزاتى است درجهت معیّن و در خدمت بخشهاى معیّنى از طبقه، ما سعى میکنیم به این مبارزات فوراً یک رنگ شوراى انقلابى بزنیم، و در نظر نگیریم که (همانطور که بیانیه ضمیمه شماره ٤ بسوى سوسیالیسم صحبت شد) یکى از هدفهاى ما این است که (مثلاً فرض کنید) ترس عمومى طبقه از حمله رژیم بریزد، به قدرت خودش مؤمن‌تر شود، پیشروانش فعالتر شوند. حالا این فعالیت در چه جهتى بتدریج سوق میکند و در جهت تاکتیکهاى عمومى ما، این یک بحث است، ولى اینکه باید پیشرو منفعل را به عرصه عملى کشاند و یک دستآوردهاى کوچکى را تثبیت کرد این هم یک بحثى است به جاى خودش.

نمیدانم این جواب حرف شما ميشود يا نه. ولى من میگویم اینجا دو تا بحث داریم. بحث فعلیّت تشکیلات ما، توان موجود تشکیلات ما براى طرح این تاکتیکها درون طبقه و پیگیرى آن، و یکى خود آن تاکتیکها و رابطه‌اش با وضعیت بالفعل طبقه. اینها دو تا مقوله مختلف اند. در نظر نگرفتن آنها ذهنى گرایى است، بله! ولى چون اینجا بحث سبک کار نیست و بحث تاکتیک است، بنظر من آن جنبه‌اى که ما میتوانیم در طبقه مطرحش کنیم یا نه اصلاً مربوط نیست. یعنى ما باید بتوانیم تاکتیک درست را در اسنادمان با توجه به وضعیت عینى و ذهنى طبقه و قدرت بالقوه و بالفعل طبقه مطرح کنیم. حالا اینکه این اسناد را با چه تشکیلاتى دست میگیریم و درون طبقه ميبریم و مطرح میکنیم آن مشکل بعدى ما است که در بحث سبک کار باید به آن برسیم.

ولى اینجا بنظر من محور بحث ما این است که یکى از اجزاء مشى تاکتیکى ما و یا یکى از حلقه‌هاى حرکت تاکتیکى ما حرکت از موقعیت بالفعل طبقه است، و اينجا به تشکیلات نباید اصلاً فکر کرد که این تشکیلات میتواند ببرد یا نه. وقتى بحث شرکت در دولت موقت انقلابى براى سوسیال دمکراسى روس مطرح بود، امرى که کاملاً ذهنى از آب در آمد، حتى ١٪ آن تغییرات و تحولات در جامعه روسيه اتفاق نیفتاد، اینها تاکتیک را از نظر کل طبقه مطرح میکردند. آن تاکتیک اصوليى که طبقه در صورت درک آن به منافع مستقل خودش در آن دوره مشخص تاریخى پى میبرد و آن نوع تشکیلاتهاى معیّن و تشکلهاى معیّنى که به درد آن دوره تاریخى و پیروزى در آن دوره تاریخى میخورد، به آن فکر میکرد و دست به کار ساختنش میشد را مد نظر داشت. اين که عملاً چقدر واقعاً سوسیال دمکراسى روس نزدیک بود به شرکت در دولت موقت، این بنظر من یک بحث ثانوى بود. بحث اساسى این بود که طبقه با چه تشکلهایى، بر سر چه شعارهایى و با چه شیوه‌هایى میتواند در قدرت دخالت بکند. اینکه سوسیال دمکراسى چقدر میتواند طبقه را حول این، سازمان بدهد و به حرکت در بیاورد بنظر من یک بحث دومى بود که عملاً نشان داده شد نتوانست این کار را بکند.

نوبت سوم ٢٠:٣٣ دقیقه

آن چیزى که رفیق در بحثش مطرح میکند دو جا هست. یکى در جنبش کارگرى یکى در بحث سبک کار. الآن من بحث تاکتیکهاى عمومى‌مان را اینطورى میکنم که مشخص کنیم چه مرحله‌اى از مبارزه طبقاتى و انقلاب را پشت سر گذاشته‌ایم و چه مرحله‌اى را پیش رو داریم، و اصول کار ما در این دوره چه است؟ حالا با لغتهاى قدیمى میخواهیم راجع به آن صحبت کنیم و بگوییم "در حال عقب نشینى هستیم"، یا "تعرضیم" یا "اعتلاء است"، "یا "افول است"، هر کسى میل دارد میتواند اینطورى صحبت بکند طبعاً، و روشن بکند که کلا اگر در یک دوره تاکتیکى معیّنى هستیم خصوصیات اصلى این دوره چه است و در این دوره تاکتیکى طبقه کارگر از چه حالتى به چه حالتى میتواند در بیاید. چطورى میتواند به قدرت نزدیکتر شده باشد یا اصلاً قدرت را گرفته باشد یا عقب رانده نشده باشد؟ خصوصیات اصلى این دوره تاکتیکى را در دل یک انقلاب، که خصوصیات عام آن را مطرح کرده‌ایم یک انقلاب دمکراتیکى است که سرش اینجا است ته آن، یک جمهورى انقلابى، این دوره تاکتیکى مشخص ناظر بر چه است؟

این نوشته که اساسش هم بحث "دو جناح" است از نظر من، چیزى که براى ما مطرح است این است که قدرت سیاسى بورژوازى قدرت سیاسیى نیست که بورژوازى بر اساس آن روش اقتصادیش را پى بگیرد و به آن اتکاء بکند و حکومتى باشد متناسب با زیربناى اقتصادى این جامعه. یعنى حکومت سرکوب انقلاب مانده. این هنوز حکومت سرکوب انقلاب است. این یک خصوصیت اصلى بحث "دو جناح" بود که جمهورى اسلامى دو طبقه مختلف را به سَمت ساختن آلترناتیوشان فرستاده. انقلاب ما دو طبقه را فرستاده براى متشکل شدن، نه فقط پرولتاریا را که برود متشکل بشود که این حکومت را بزند، بلکه دو طبقه، بورژوازى و پرولتاریا هر دو را انقلاب فرستاده. براى اینکه این انقلاب نتوانسته به اَشکال حکومتى پایدار و با ثباتى دست پیدا بکند.

بحث آنجا این بود که وضعیت هر حکومتى، هر دولت بورژوایى در این دوره وظیفه اساسيش سرکوب انقلاب است، و چرا جمهورى اسلامى از امکانات مساعدى براى اين کار برخوردار است و تا کى و غیره. و در مقابل این هم بورژوازى به فکر یک حکومت پایدارتر، قوام یافته‌تر و متناسبترى است با زیست اقتصاديش و هم پرولتاریا دنبال این خواهد رفت که تکلیف خودش را با این مسأله قدرت سیاسى یکسره بکند. یا باید به آن تمکین بکند که آنطرف سکه‌اش این است که بورژوازى هم میتواند حکومت مطلوب خودش را - حالا با تغییر شکل این حکومت یا جایگزینيش - بوجود بیاورد، یا به آن تمکین نکند و انقلاب بالا بگیرد، بحث قدرت دوباره حاد شود، احزاب سیاسى طبقات به میدان بیایند، توده طبقات هم به میدان بیایند و مسأله قدرت به شکل دیگرى فیصله پیدا بکند. یعنى ساختن آلترناتیو پرولتاریاى انقلابى را من از اینجا در میآوردم و میآورم که طبقات امروز مشغول آلترناتیو دادن به این حکومت هستند. بورژوازى مشغول این کار هست. بقول یکى از رفقا الآن پانزده تا دولت در تبعید و در زندان و در عراق و در فرانسه وجود دارد. بلوک‌بندیهاى مشخصى از احزاب سیاسى وجود دارد که همه ادعاى گرفتن قدرت و حل کردن مسأله انقلاب در این یا آن شکلش را در دستور گذاشته‌اند و به توده‌ها میگویند که این انقلاب ما ناتمام است، من میخواهم آن را برسانم اینجا! سلطنت‌طلب میگوید این انقلاب از اول بیخود شده من میخواهم برگرانم سر جاى اولش! بختیار میگوید تا آنجایى که من بودم، یعنى دو ماه قبل از سقوط شاه، آن حکومت حکومت مطلوبى بود که انقلاب باید به فرجام میرسید، ملت اشتباه کردند، من میخواهم برگردانم سر آن شیوه حکومتى و آن روش سیاسى بعنوان روشى پایدار و روبناى سیاسى در آن جامعه. مجاهد میخواهد این قضیه را از جاى دیگر بگیرد و یک الگوى دیگرى در مقابل توده‌ها قرار میدهد.

پرولتاریا در این قبال چه میگوید؟ بحث ما اساساً سر این است بنظر من. که آیا این دوره‌اى هست متناظر با اینکه تمام طبقات درک کرده‌اند که این حکومت ماندنى نیست و باید برود و باید تغییر شکل پيدا بکند و باید جایگزین شود. و اینکه چى باید جاى آن بنشیند مسأله است. بحث آلترناتیو پرولتاریاى انقلابى دقیقاً در یک چنین جدال قدرتى که از همه سو ادامه دارد و از جانب همه طبقات، براى اینکه این حکومت را در ادامه خودش به آن چیز مطلوب خودشان برسانند. اینجا مطرح میشود که ما هم باید در مقابل تمام این طبقات بگوییم پرولتاریاى انقلابى چه میخواهد و پرولتاریاى انقلابى را در صف مستقلى و توده زحمتکش را بدنبال آن بیاوریم پاى این مسأله که نه مجاهد خلق، نه شوراى ملى مقاومت، نه سلطنت، نه لیبرالیسم، بلکه جمهورى انقلابى. این دورهايى که همه توده‌ها چشم دوخته‌اند به این پاسخ که چه حکومتى؟ و آیا حکومت جمهورى اسلامى بالأخره میماند یا نه. اینهم خودش یک مسأله است. آیا ممکن است یک چنین بختکى در این مملکت ادامه پیدا کند؟ من فکر میکنم از اینجا اساس بحث تاکتیکى ما درست است. این را میخواهم بگویم که اینکه این مقوله تاکتیکى است یا نه بجاى خودش محفوظ. ولى من میگویم دوره تاکتیکى دوره فروپاشى حکومت جمهورى اسلامى است. وضع حکومت در این دوره میتواند افت و خیز داشته باشد، ثبات و سکون داشته باشد و بعد بحرانهاى سیاسى.

این واقعیت که بحرانهایش را حل نکرده را هر روز میبینیم. یعنى بحرانش را حل میکند، یک دوره‌اى را از سر میگذراند، مسأله اجتماعی- سیاسى دیگرى مطرح میشود که باز این حکومت را به شکاف و به لرزه در میآورد. باز طبقات پا به میدان میگذارند و میگویند حالا که به لرزه افتاده‌اى، حالا که متزلزل هستى این جهت. آن یکى هم میگوید آن جهت. این وضعیتى است که الآن دو سال دارد ادامه پیدا میکند. این حکومت تکان که میخورد، درست به نقطه ضعف که میرسد آلترناتیوها مطرح میشود. بنظر من خود اینکه این حکومت وجود دارد به خاطر این است که حکومت بى آلترناتیوى است. حکومت خلأ است. حکومتى است که چون در مقابلش چیزى نیست وجود دارد. تمام طبقات هم بعجله رفته‌اند دنبال کار و کاسبى خودشان که آن آلترناتیو را بسازند. این یک واقعیت است. که تمام طبقات، حالا بخشى از بورژوازى هم دارد سعى میکند با ماتریالى که همین حکومت به دست میدهد آن آلترناتیو را بسازند. در این بحثى نیست که کى آلترناتیوش را از کجا بسازد. ولى همه میدانند که این حکومت آن حکومتى نیست که میماند. و آن حکومتى نیست که مسأله انقلاب را فیصله میدهد. من فکر میکنم فرق فیصله دادن انقلاب با تعویق انداختن اوجگیريش این است، فیصله که پیدا میکند یک دوره از حرکت اقتصادى توده‌ها شروع میشود. یعنى دوره انقلابى وقتى به پایان میرسد دوباره ما مواجهیم با مناسبات تولیدى که در آن نیروهاى مولده بالأخره سر و سامانى ميگیرند و به حرکت در ميآیند.

در هر انقلابى باید این مسأله قدرت فیصله پیدا بکند تا مسأله اقتصاد بتواند به نفع این یا آن طبقه به حرکت در بیاید. این حکومت نتوانسته بورژوازى را برساند سر آن نقطه مشخص. توانسته انقلاب را بکوبد و بشدت عقب بزند و صفوف پرولتاریاى انقلابى را درهم بشکند ولى نتوانسته آلترناتیوى را که بر اساس آن بورژوازى دوره جدیدى از انباشت سرمایه را شروع میکند را بوجود بیآورد و بورژازى هم بگوید آره، این خودش است و مملکت آماده است براى سرمایه گذارى و استثمار و اَشکال قانونى استثمار و اَشکال قانونى سرکوب. خود حکومت اولین عنصر سرکوب فوق قانونى و ماوراء قانونى است یعنى قوانین خودش را رعایت نمیکند.

بنابراین از این نظر من فکر میکنم اینکه این دوره ناظر بر فروپاشى جمهورى اسلامى هست، این یک حکم است. یعنى دورۀ بودن یا نبودن جمهورى اسلامى است. دوره اول دوره آمدن و دوره مطرح شدنش بود، دوره "دفاع از دستآوردها" دوره‌اى بود که اصلاً صحبت اینکه این نباشد نمیشد مطرح کرد. ما میتوانستیم بگوییم این حکومت حکومت پرولتاریاى انقلابى نیست، این حکومت حکومت دمکراسى انقلابى نیست. ولى همان حکومت از توده‌ها رأى اعتماد وسیع داشت براى اینکه من باید باشم تا ببینید چطورى به این شعارها جامه عمل میپوشانم. انتظار توده‌اى براى اینکه این وظایف انقلاب را انجام بدهد حاکم بود. و تعرض آن به دستآوردهاى انقلاب در دل همین توهّم توده‌اى. و ما در مقابلش گفتیم جلویش سد میبندیم جلوى پس گرفتن این دستآوردها، چرا؟ چون فقط با استفاده از این دستآوردها میشود توضیح داد که این حکومت باید برود.

بنابراین براى دفاع از آزاديها، براى دفاع از دستآوردهاى طبقه بایست متشکلش کرد. کل بحث اینکه جمهورى اسلامى را بیندازیم نمیتوانست به عنوان یک شعار تاکتیکى مطرح باشد براى ما. یعنى دعوت به سرنگونى، تبلیغ سرنگونى در ٦ ماه اول بعد از حکومت مشخصاً یک بحث ترویجى بود. دعوت و تبلیغى هم نمیتوانست در کار باشد. بحث این بود که بفهمانیم اینهاست، حکومت بورژوایى است و باید برود. ولى اینکه حکومت را بیندازیم جایش این را بنشانیم، در آن مقطع با توجه به آن وضعیت طبقه کارگر و آن وضعیت تناسب قواى طبقات ممکن نبود. دفاع از دستآوردها بنظر من درست بود. یعنى تاکتیک درستى بود که طرح آن درون طبقه - حالا به اَشکال مشخصی - پیاده نشد. یعنى طبقه بصورت مشخصى براى دفاع از آن دستآوردها متشکل نشد، بصورت شعارهاى تاکتیکى و تبلیغات تاکتیکى باقى ماند و سازماندهى و تشکلى حول خودش ببار نیاورد.

ساختن آلترناتیو هم بنظر من به این معنى در سطح همان دفاع از دستآوردها هست. یعنى این دوره‌اى است که ما باید همه حرکات و مرکز ثقل کارهایمان این باشد که در مقابل همه احزاب خرده بورژوایى و در مقابل تمام آلترناتیوهاى خرده بورژوایى، حزب و جبهه‌اى را بسازیم که شعارها و شیوه‌هایى دارد که پرولتاریاى انقلابى در این دوره از انقلاب به آن معتقد است و خواستارش است - پرولتارياى انقلابى. این کلاً فکر میکنم روح تاکتیکهاى ما هست. حالا به این معنى باید فرموله کرد یا نه، نمیدانم. اینکه مثلاً این مسأله یک مسأله تاکتیکی است یا یک مسأله دوره جدید و وظایف ما، این را من نمیدانم، اصلاً به این معنى میشود گفت مشى تاکتیکى؟ ولى من این را میدانم که روح کار ماست. یعنى روح اصولى فعالیت ما این است که طبقه را نه فقط آگاه بلکه متشکل بکنیم. و نه اینکه متشکل کنیم بلکه آن را تبدیل کنیم به یک آلترناتیوى در مقابل تمام احزاب مخالف و در مقابل خود حکومت. چه در شعار، چه در برنامه، چه در شیوه‌هاى مبارزه، این آلترناتیو را در سطح جامعه بشود نشان داد.

شوراى ملى مقاومت میگوید آن، سلطنت‌طلبها میگویند آن، کمونیستها و دمکراسى انقلابى میگوید این. این صف دمکراسى انقلابى را متمایز کنیم از لیبرالیسم و تمکین خرده بورژوایى به لیبرالیسم که وجود دارد، متمایز کنیم از سلطنت‌طلبها و میل به سرنگونی را کانالیزه بکنیم و تبدیلش بکنیم به میل بقدرت رساندن این آلترناتیو. چون این بطور کلى الآن مخدوش است. حکومت جمهورى اسلامى باید برود براى توده‌ها مشخص است ولى چه جاى آن بنشیند مشخص نیست. این فکر میکنم خصوصیت این دوره است که حکومت از بى آلترناتیوى سر کار است. آلترناتیوهاى طبقات دارد شکل میگیرد و ما موظفیم آلترناتیو یک طبقه را در مقابلش بگذاریم. این آلترناتیو تقریباً یک آلترناتیو دمکراتیک انقلابى است.

بحث حزب به جاى خودش محفوظ. حزب رکن ساختن این هست ولى خودِ آلترناتیو، بنظر من، حزب نیست بلکه یک صف دمکراسى انقلابى متکى به برنامه حداقل ما و شعارهاى اصلى ما که در مقابل حکومت بگوید جمهورى انقلابى و این. شیوه‌هاى مبارزاتيش فرض کنید اعتصاب سیاسى، قیام توده‌اى، در این مقطع فعلى فلان طور مقاومت منفى یا فلان طور مقاومت فعال و مثبت. در مقابل تروریسم، درمقابل کودتاگرى، در مقابل شیوه‌هایى که به هر حال اپوزیسیون خرده بورژوایى و بورژوایى دارد دست میگیرد ما هم بتوانیم بگوییم این مبارزه نه، اين مبارزه. تروریسم نه! این. در صورتى که این چیزى است که ما هنوز نتوانسته‌ایم بگوییم. کودتا نه! به این شیوه. حکومت جمهورى دمکراتیک اسلامى نه! این حکومت.

فکر میکنم برنامه حداقل ما نوع حکومت را تقریباً براى ما مشخص کرده. تاکتیکهاى ما تا حدود زیادى اَشکال انتقالى و ارگانهاى رسیدن به آن را مشخص کرده. آن چیزى که ما باید بنظر من در این دوره مشخص بکنیم اين است که چطورى این پل را از وضعیت فعلى طبقه به یک جنبش تعرضی بزنیم براى آوردن آن. این پل زدن شاید مشکل اساسى ما باشد و من فکر میکنم خودش را در قطعنامه جنبش کارگرى نشان میدهد. الآن من بیشتر روى این حرف هستم که آن بحث رفيق امیر میرود روى بحث تشکیلات و مسأله جنبش کارگرى. که وضعیت طبقه چه هست و حالا چرا این بند را میگذاریم؟ طبقه را از اینجا میخواهیم پیش ببریم.

ولى آن چیزى که الآن باید مشخص بکنیم اینها است؛ خصوصیات اصلى این دوره در تفاوت با قبل از ٣٠ خرداد. در تفاوت با قبل از قیام، در تفاوت با بعد از اشغال سفارت یا قبل از اشغال سفارت، همه آن مقاطعى که ما فکر میکنیم دوره‌هاى تاکتيکى را از هم متمایز میکند. قبل و بعد از حمله به کردستان. آیا این یک دوره خصوصیت جدیدى دارد؟ مؤلفه‌هاى این خصوصیت چه هست؟ آیا مرحله نوینى در انقلاب دمکراتیک ما است؟ مؤلفه‌هاى آن چه هست؟ و از اینجا وظایف نوین ما و وظایف ویژه ما را از این دوره در بیاوریم. نوشته‌اى که من بعنوان طرح بحث دادم، فکر میکنم این مؤلفه‌ها را در خودش دارد. از يک طرف بحثش اين است که بعد از ٣٠ خرداد یک دوره جدید است. خصوصیاتش این است که حکومت دیگر به نام انقلاب سرکوب نمیکند به نام خودش سرکوب میکند. میگوید چرا بهشتى مرا کشتید؟ چرا من را دارید میزنید؟ زنده باد اسلام، گور پدر انقلاب و خودتان. مرگ بر دمکراسى و مرگ بر آزادى و مرگ بر حق حرف زدن و مرگ بر همه چى. نمیگوید اسلام میخواهد دمکراتیک‌ترین شود یا اسلام آزادى میدهد و اسلام کارگر را دارد! کارگر، همه حرف بزنند! ميآید به کارخانه و میگوید کارگر اگر زر زیادى بزند خلاصه سرو کله‌اش با کمیته است. این خصوصیات دوره قبل نبود بنظر من. یعنى علناً در مقابل مردم قرار گرفتن، علناً ارگانهاى سرکوب را دست گرفتن و گفتن بحث بحث زور است، این از بعد از ٣٠ خرداد بویژه مطرح میشود. یک تفاوت دیگرش این است که حکومتى که الآن ما با آن مواجه هستیم حکومت ١٤ اسفند تا ٣٠ خرداد نیست. یعنى حکومتى نیست که کشمکشهاى داخلیش مشغول پاره کردنش باشد. حکومتى است که لیبرالها را انداخته بیرون از خودش، حالا فوقش تا بحث حجتیه و خط امام بخواهد پا بگیرد و براى توده مردم مطرح بشود خیلى مانده. آن وضعیت بنى صدر و حزب به این راحتى بوجود نمیآید، یعنى الآن نمیآید. الآن از ثبات نسبى برخوردار است - به نسبت باز از مقطع ١٤ اسفند تا ٣٠ خرداد، يا ١٧ شهریور تا ٣٠ خرداد.

اینکه وقتى ما مطرح کردیم یک حکومت منزوى بوده و الآن تقریباً حمایتهاى معیّنى را بخودش جلب کرده. البته بخشى از بحث ثباتش است. ولى من فکر میکنم این یک واقعیت است که وقتى هجومش را به کمونیستها شروع کرده بورژواها مشخصاً دست نگهداشتند براى اینکه این را تا ته انجام بدهد. مشخصاً اقدامات عملى براى جایگزین کردن این، فعلاً در دستور نبوده تا وقتى که این بتواند ریشه کمونیستها را بزند. آخرین گامش این است که ریشه روسها را بزند. آنوقت است که بورژوازى ایران یک حرکت نهایى ميکند. یعنى حرکتش علیه حزب توده را فکر کنم آخرین حرکت سرکوبگرانه عمليش باشد. که حالا کردستان جاى خودش محفوظ که این امر نظامى است، امر نظامی- سیاسى کُلى. ولى از نظر مرزبندى‌هاى حزبى‌اى که میکند، مرزبنديش با توده‌ای- اکثریتى و احتمالاً حتى با خط امام در یک مقطعى، اینها دیگر آخرین حرکتهاى سرکوبگرانه‌اش از نظر مبارزه حزبى و مبارزه سیاسى است و بعدش بنظر من از نظر بورژوازى این حکومت کار خودش را کرده، کارش را انجام داده. ما آن مقطعى که گفتیم این کار خودش را کرده آن شکاف درونى این را میدیدیم و عجزش از اینکه این به سرکوب انقلاب ادام بدهد. عملاً ثابت کرد که با بیرون انداختن لیبرالها هنوز یک دوره دیگر این کار را میتواند انجام دهد.

واقعیت دیگر این دوره این است (که البته شاید مشخصه این دوره و دوره قبل باشد، نه دوره توهّمات) که بى ثباتى حکومت و نارضایتى توده‌ها میتواند به یک اعتراض همگانى منجر شود. یعنى بحران اقتصادى اوج گرفته، مشخص شده که جمهورى اسلامى پاسخ این بحران را ندارد و نمیتواند بدهد. بدون یک تجدید سازمان عمومى جامعه بر اساس یک نظم جدید (که این نظم جدید حالا ممکن است همان احیاى نظم قدیم باشد) یک تجدید سازمانى که بتواند طبقه کارگر مفلوک شده را به کار بکشد و مسائل سیاسى را از ذهنش دور بکند و طبقه را به اقتصاد و به امرار معاش سوق بدهد، بدون اینها نمیتوانند این بحران را حل کنند و یا تخفیف بدهند. این بحران هست و مسأله این است که توده مردم وسیعاً خواستار سرنگونيش هستند. این هم یک مؤلفه این دوره است. یعنى توده مردم خواستار سرنگونیش هستند، در یک مبارزه عملى عقب رانده شده‌اند. به دلایل مشخصى که میتوانیم بگوییم و رفع این نقطه ضعفها را بگذاریم در دستور؛ فقدان تشکل و فقدان احزاب معیّن و فقدان شعار و شیوه‌هاى مستقل از احزاب بورژوا و غیره.

در بحث اینها رکنهاى قضیه بود؛ توده مردم میخواهند سرنگونش کنند، این حکومت نتوانسته ثبات خودش را (به معنى طولانى مدت) آن پیش شرطهایش را تأمین بکند، نتوانسته جامعه را از سیاست به اقتصاد سوق بدهد، و مسلحانه بر اساس نیروى سرکوب در مقابل مردم و توده زحمتکش قرار گرفته، و اینکه از یک ثبات نسبى هم برخوردار است در مقابل ما. یعنى دیگر نمیشود صحبت از این کرد که پرولتاریا در جنگ قدرتى که در بالا رشد کرده چگونه باید از پهلو به قدرت نزدیک شود. وقتى بنى صدر و جمهورى اسلامى توى سر هم میزنند ما میگفتیم "نه اين نه آن، "شورا"، نه این نه آن، "اتحاد کارگرى علیه بیکاری". این را دیگر نمیتوانیم بگوییم. یک شعار او دارد یک شعار هم در اپوزیسیون ما میدهیم.

بنابراین بحث سر این میشود که نزدیک شدن به قدرت از یک رو در رويى مستقیم‌تر طبقه میگذرد. نه با استفاده از بحران سیاسى معیّنى که در یک مقطعى بوجود آمده. این هم یک خصوصیتى است که ما را از ٣٠ خرداد به اینطرف متمایز میکند. معنى همه اینها یعنى اینکه اپوزيسيون دنبال سازماندهى رفته، در خلأ ناشى از مبارزه اپوزیسیون و آلترناتیو اپوزیسیون این جمهورى اسلامى به بقاء خودش ادامه میدهد، سرکوبش را تا ته میخواهد پیش ببرد، ولى در عین حال حکومتى نیست که با این شیوه‌ها بتواند بزودى زیر پاى جنبش انقلابى را خالى بکند. یعنى چه؟ یعنى یک دوره شکوفایى و رونقى بوجود بیاورد که کارگرها بروند خانه، نخواهند بپرسند دنیا دست کيست.

بحث من کلاً این است. بنابراین بنظر من این دوره تاکتیکى متناظر با یک تاکتیک عمومى به اسم اینکه ما هم میرویم آلترناتیو طبقاتيمان را بسازیم، در قبال قدرت سیاسى نه کلاً در قبال جامعه بورژوا. در قبال قدرت سیاسى که مطرح است و میتواند دوباره از دست صاحبانش بیفتد. این بنظر من میشود گفت روح شرایط. آنوقت از اینجا بنظر من استنتاج‌هایى کرد درباره اینکه پس حالا چه باید کرد؟ که آنها را بحث نمیکنیم. به هر حال من پیشنهاد میکنم رفقایى که روى خصوصیات اصلى این دوره بحث دارند بحث بکنند و از این یک نتیجه‌گیرى بکنیم که آیا این دوره را بعنوان یک دوره تاکتیکى قبول دارند و اصلاً حتى بعد از ٣٠ خرداد از یک دوره دوره جدیدى شروع میشود در حیات جنبش انقلابى و توده‌اى، و دولت و غیره؟ و بعد این خصوصیات اصلى چه است؟

نوبت چهارم ٣٦:٢١ دقیقه

من چند تا مسأله را اینجا مطرح میکنم یکى در برخورد با بحث رفيق حمید. بنظر من اینجا بحث تاکتیک با تشکیلات بار دیگر قاطى میشود. اینکه ما کار روتین‌مان را انجام نمیدادیم، خُب باید میدادیم. ما در بحث تاکتیک راجع به تاکتیک تشکیلاتى حرف میزنیم که فرض میکنیم کمونيستى است و دارد کار خودش را انجام میدهد. و اگر کم‌کارى در زمینه کمونیستى داریم این را به حساب بحث تاکتیک قاطى نمیکنیم و در بحث تاکتیک منعکس نمیکنیم. مگر اینکه نشان بدهید تشکیلات به یک بحث تاکتیکى تبدیل شده. راجع به اين بیشتر صحبت میکنم.

من میگویم کار روتین حزبی براى ما تعریفش تاکتیکى نیست. یعنى چه دوره افول و اعتلاء و هجوم توده‌ها به حکومت و سرکوب توده‌ها و غیره این کار به جاى خودش باقى است یا نقطه ضعف ما دقیقاً همین است که آن را تاکتیکى میدیدیم. و جوابش هم این نیست که پس این دفعه آن را تاکتیکى بگنجانیم و در تاکتیکمان منعکس بکنیم.

من پیشنهاد میکنم بحث سبک کار و کار روتین حزبى اصلاً از این مبحث خارج شود. ما داریم بحث تاکتیک میکنیم. یک تشکیلات کمونيستى فرض کنید حزب بلشویکى الآن با این وضعیت سیاسى روى چه چیزى انگشت میگذارد و چه حلقه‌اى را به دست میگیرد و چه چیزى را تبلیغ و ترویج میکند؟ فرض میکنیم تبلیغ و ترویج را بلد است. فرض کنیم هسته‌هاى محافل کارگريش را دارد. حالا اینکه ندارد مال بحث سبک کار است میرویم سعى میکنیم داشته باشد.

من اینجا میخواهم یک مقدار به لنین رجوع کنم. شیوه‌اى که تاکتیک برایش مطرح بود و تاکتیک را مطرح میکرد. تعریف دقیقى از تاکتیک میکند. میگوید: "منظور از تاکتیک حزب روش سیاسى آن یا بعبارت دیگر خصلت و خط و مشى شیوه‌هاى فعالیت سیاسى آن است. کنگره حزب قطعنامه تاکتیکى را به این منظور صادر مینماید که روش سیاسى حزب بمثابه یک کل واحد را نسبت به وظایف جدید یا نسبت به وضعیت سیاسى جدید بطور دقیق معیّن نماید".

نه وضعیت سیاسى همیشگى، جدید. باید بگوییم چه جدید است و بنابراین داریم حرف تاکتیکى میزنیم.

"انقلابى که در روسیه آغاز شده است، یعنى جدایى کامل و قطعى و آشکار اکثریت عظیم مردم از دولت تزارى، یک چنین وضعیت جدیدى را بوجود آورده است".

این سال ١٩٠٥ است و در بحث دو تاکتیک. يا میگوید:

"یقین است که ما هنوز باید براى تربیت و تشکل طبقه کارگر بسیار و بسیار کار کنیم. ولى اکنون تمام مطلب بر سر این است که مرکز ثقل عمده سياسى این تربيت و تشکل در کجا باید قرار بگیرد. در اتحادیه‌ها و جمعیت‌هاى علنى؟ یا در قیام مسلحانه و در کار ایجاد یک ارتش انقلابى و حکومت انقلابى. چه در این و چه در دیگرى طبقه کارگر تربیت و متشکل میگردد. هم این و هم آن دیگرى البته ضرورى است. لکن اکنون در انقلاب فعلى تمام مسأله در این است که مرکز ثقل تربیت و تشکل طبقه در کجا قرار خواهد گرفت؟ اولى یا دومی؟"

اینجا باز بحث تشکیلات بعنوان یک تاکتیک، بحث سازماندهى بعنوان یک تاکتیک در دستور حزب است. میخواهد ببیند پس در این وضعیت جدید کجاست. میگوید:

"کنگره‌هاى حزب نباید مسائلى را براى اتخاذ تصمیم مطرح نمایند که فلان یا بهمان ادیب بجا یا بیجا بمیان کشیده است. بلکه مسائلى را باید مطرح نمایند که به حکم شرایط زمان و بنا بر جریان عینى تکامل اجتماعى داراى اهمیت جدى است".

رفيق حمید اگر بخواهد بگوید که ما زیادى این کار را کرده‌ایم باید نشان بدهد که وضعیت‌هاى جدیدى که بعنوان وضعیت جدید مطرح کرده‌ایم جدید نبودند. من شخصاً معتقدم اشغال سفارت مهمترین واقعه سه سال اخیر بود. یعنى واقعا یک وضعیت جدید پیش آورد که تمام شکاف در صفوف اپوزیسیون چپ را با خودش به بار آورد و برنده‌ترین تاکتیک بورژوازى در سه سال اخیر بوده. تمام بحثهاى ما راجع به "طبقه کارگر سیاسى است، به تجارت خارجى فکر میکند، ولى به حکومت توهم دارد" در این مقطع است که برجسته است. اشغال سفارت در مقطع حضیض حکومت. که باعث شد دولت جمهورى اسلامى دو سال و نیم دیگر هنوز دارد ميتازد و میرود و سیاست سرکوب انقلاب به اسم انقلاب را در شیوه‌هاى جدید و اَشکال جدیدى با اتکاء به ذهنیت سیاسی توده‌ها و نه دیگر به خوش باورى انقلابى‌شان پیش ببرد. این اصلاً خصوصیت جدیدى داد. متحد شدن بخشهاى هر چه وسیعترى نه فقط از مردم بلکه از نیروهاى سیاسى اپوزیسیون با حکومت. این یک وضعیت جدید بود. حمله به کردستان یک وضعیت جدید بود. ما باید میگفتیم وضعیت سیاسى جدید و وظایف ما. اشغال سفارت، ٣٠ خرداد. اینها وضعیت‌هاى جدیدى بود که دقیقاً میتوانستیم بگوییم مؤلفه‌هاى عینيش چه است، مؤلفه‌هاى ذهنيش چه است که این وضعیت وضعیت جدیدى است. باید میگفتیم. و این انقلاب خصوصیتش این بوده که از یک وضعیت به یک وضعیت بسرعت حرکت کرد. این خاصیت دوره انقلابى است. بنابراین من در آن انتقاد رفیق به سبک کار پوپولیستى یا خود ما، زیاد شریک نیستم یعنى فکر میکنم رفیق در این قضیه افراط میکند. کار روتین حزبى به جاى خودش محفوظ، وضعیت جدید تشکیلاتى که کار روتین خود را انجام میدهد در هر دوره به آن میگویند تاکتیک.

در مورد اینکه "وضعیت طبقه را از پایین ندیدیم" بنظر من این سوء تفاهمى که از حرف رفیق میشود درست است. یعنى کجاى طبقه را باید میدیدیم؟ ما در یک دوره‌اى مشخصاً دست گذاشتیم که طبقه متوهّم است. تمام دوره فوریه تا اکتبر لنین به چیزى بیشتر از این در درون طبقه دست نمیگذارد، میگوید طبقه به این حکومت متوهّم است.

چه چیز دیگرى را باید بحث میکردیم؟ دورنماى فلاکت یک بحث از پایین و مشخص بود. طبقه مشخصاً روى سر مسائل اقتصادى ناگزیر است برود رو در روى حکومت قرار بگیرد. و خواسته‌هاى اقتصاديش را مطرح کند. حالا از جمهورى اسلامى به اسم "کارگر سازش نميپذیرد ولى حواله را میگیرد"، یا "حزب‌الله میگیرد". به هر صورتى باید "حواله" را میگرفت. این یک وضعیت عینى طبقه بود که مطرح کردیم. توهّماتش وضعیتى بود که در جنبش ما مطرح شده. اینکه طبقه در چه وضعیت سراسرى است را ما باید بیان کنیم نه اینکه طبقه اجزایش چطورى است و در درونش چه روابطى برقرار است.

مشخصاً باید بگوییم سر جمع طبقه در چه وضعیتى نسبت به بورژوازی و نسبت به حکومت بورژوایی قرار گرفته؟ لنین در مورد حکومت موقت انقلابى بعنوان جانشین تزاریسم باز این را میگوید:

"سرنگون ساختن حکومت مطلقه و دعوت مجلس مؤسسان مسأله‌اى است که تمام مردم آن را در درجه اول اهمیت قرار دادند".

روى این حساب میکند که تمام مردم دارند روى این مسأله حرف میزنند و این مسأله‌شان است. یا در جاى دیگر میگوید:

"در همان حال که بورژوازى دمکرات درباره سرنگون ساختن حکومت تزارى سکوت اختیار میکند ما باید آن را در درجه اول اهمیت قرار داده و درباره لزوم تشکیل حکومت انقلابى موقت اصرار ورزیم. علاوه بر آن ما باید برنامه عمل این حکومت را بر طبق شرایط عینى لحظه تاریخى فعلى و طبق وظایف دمکراسى پرولتاریا معیّن نماییم. این برنامه شامل تمام برنامه حداقل حزب ما یعنى برنامه اصلاحات فورى سیاسى و اقتصادى است که از طرفى در شرایط مناسبات اجتماعى و اقتصادى فعلى کاملاً قابل اجرا است و از طرف دیگر برداشتن گام بعدى به جلو و عملى کردن سوسیالیسم در روسیه".

یعنى در یک مقطعى که حکومت تزارى دارد میافتد و اپوزیسیون لیبرالى سکوت اختیار میکند، این میبرد آنجایى که تمام آلترناتیو پرولتاریا را در قبال آن وضعیت ارائه میکند. یعنى باز این بحث اصلاً ذهنیگرایى نیست. هیچوقت یک چنین شرایطى برایشان دست نداد ولى این تمام برنامه حداقل حزب را در مقابل تزاریسم قرار میدهد. باز به این بر میگردم. براى اینکه ببینیم دفاع از دستآوردهاى انقلاب و رشد آن چه جایگاهى براى لنین داشت باز این را نگاه کنید. میگوید:

"به این طریق پس از آنکه قطعنامه سیاست حزب را در شرایط اِعمال نفوذ از بالا، یعنى شیوه جدید مبارزه که تقریباً تاکنون بیسابقه بوده است، از تمام جهات روشن مینماید آن موردى را هم که در آن اِعمال نفوذ از بالا براى ما میسّر نخواهد بود پیش‌بینى میکند. اِعمال نفوذ بر حکومت انقلابى از پایین در هر صورت وظیفه ما است. براى یک چنین فشارى از پایین پرولتاریا باید مسلح باشد زیرا در لحظه انقلاب کار با سرعت مخصوصى به جنگ داخلى آشکار کشیده میشود. و نیز پرولتاریا باید به توسط سوسیال دمکراسى رهبرى شود. هدف اِعمال فشار مسلحانه وى حفظ و تحکیم و بسط توسعه پیروزیهاى انقلاب، یعنى آن پیروزیهایى است که از نقطه نظر منافع پرولتاریا باید شامل اجراى تمام برنامه حداقل ما باشد."

باز یک موضعگیرى تاکتیکيش در رابطه با شعارها و شیوه‌ها میبینیم که این را از چه چیزى بیرون میآورد. از اپوزیسیون چه میگوید راجع به وضعیت فعلى؟ بورژوازى چه میگوید؟ پرولتاریا باید چه بگوید و روى چه شعارهایى باید تربیت بشود؟

اینکه دقیقاً وضعیت خود طبقه در چه وضعى است، ناآگاهيش را به این اهدافش نشان میدهد. ما میگوییم طبقه به منافع حداقل پرولترى ناآگاه است باید این را در دستور بگذاریم. طبقه را از چه زاویه‌اى ببینیم؟ کلاً بحث من الآن (سواى بحثى که با رفيق حميد میشود داشت) بحث مقوله تاکتیک است. مرکز ثقل این تربیت و تشکل کجا است؟ در هر لحظه جدید جامعه روى چه متمرکز کرده؟ و در آن چه آلترناتیوهایى وجود دارد؟ طبقه به هر حال متشکل و تربیت میشود، حول چى؟ امروز حزب، فردا ميلیس. بحثش این است. میگوید امروز حکومت انقلابى یا شعار لیبرالى؟

در مورد تاکتیکهاى ما - که بنظر من برچسب ذهنیگرایى خورده - میگوید:

"هیچ شخص عاقلى به پیشگویى مسأله‌اى که در لحظه حاضر مورد توجه ما است اقدام نخواهد کرد. اما چگونگى و هدف شرکت ما را در حکومت موقت (یعنی) میتوان و باید تعریف کرد. قطعنامه هم همین عمل را انجام میدهد و به دو هدف این شرکت اشاره میکند. ١) مبارزه بیرحمانه با تلاشهاى ضد انقلابى. ٢) دفاع از منافع مستقل طبقه کارگر".

یعنى شعارى هم که مطرح میکنیم، حرفى هم که میزنیم در این وضعیت جدید هدفش این است: یکى مقابله با تلاشهاى ضد انقلابى - چه در اَشکال اپوزیسیونش و چه در شکل حکومت رسميش و دولت بورژوایی - با هر تلاشى که اینها میکنند باید مقابله شود. و دیگرى از منافع مستقل طبقه کارگر در آن وضعیت سیاسى معیّن دفاع بشود - حالا با اشغال سفارت میشد اینطورى فکر کرد. منافع مستقل طبقه کارگر به این حکم میکند که افشاء کنیم، ردش کنیم، در مقابلش ضد امپریالیسم پرولتری را قرار بدهیم و طبقه را روى این آلترناتیو بیاوریم.

"ولى اکنون سخن بر سر این نیست که ممکن است موارد و شقوق گوناگونى پیش آید و ممکن است هم پیروزى و هم شکست، هم راه مستقیم و هم راههاى پر پیچ و خم در پیش باشد. اکنون سخن بر سر این است که یک سوسیال دمکرات مجاز نیست ذهن کارگران را در خصوص راه واقعاً انقلابى مشوب سازد."

باز هم این مسأله تاکتیکش را در رابطه با مسأله تربیت تشکل طبقه میگوید "ما راه واقعاً انقلابى را میشناسیم و مجاز نیستیم جز این بگوییم." در این وضعیت این راه واقعاً انقلابى است. این را هم میگوییم، این هم تبلیغمان. تاکتیک ما هم متمرکز است حول این راه واقعاً انقلابى، که اجزاء آن را گفت: سرنگونى تزاریسم. برنامه حداقل، حفظ این دستآوردها. شرکت از بالا در قبال این مسائل و از پایین. میگوید از پایین همیشه کار ما است. ویژگى آن میماند از بالایش.

یک بحثهاى عمومى میکنم که بعداً بتوانم از "دو جناح" و از سیاستهايمان و حتى از این نوشته‌اى که اینجا هست یک مقدار دفاع بکنم. اگر حوصله داشته باشید من اینجا نقل قولهایى از لنین را، یک تعداد زیادى هست، میخوانم. میگوید: "سوسیال دمکراسى چگونه باید انقلاب را به جلو سوق دهد؟" این هم باز معضل تاکتیک است. یعنى تاکتیک سوسیال دمکراسى بر چه ناظر است.

"آیا کسى که با خطر تئورى آسواباژدنيه‌مآبانه "سازش" ملت با تزار پى نميبرد، کسى که تنها "تصمیم" به تشکیل دعوت مجلس مؤسسان را پیروزى مینامد، کسى که ترویج فعال ایده لزوم حکومت انقلابى موقت را وظیفه خود قرار نمیدهد، کسى که شعار جمهورى دمکراتیک را در بوته اجمال میگذارد، میتواند اکنون انقلاب را به جلو سوق دهد؟ چنین کسى در حقیقت انقلاب را به عقب میبرد، زیرا خط مشى عملى و سیاسى وى با خط مشى آسواباژدنيه در یک ترازو قرار میگیرد. وقتى که در قطعنامه تاکتيکى، که وظايف فعلى و فورى حزب را در لحظه انقلاب معيّن مينمايد، از شعار مبارزه براى جمهورى اثرى نيست. براى اينکه بتوان انقلاب را بجلو سوق داد يعنى از آن حدى که بورژوازى سلطنت‌طلب آن را سوق ميدهد تجاوز کرد، بايد شعارهايى را که ناپيگيرى دمکراسى بورژوایى را خنثى مينمايد بطور فعال مطرح کرد، روى آن تکيه کرد و در درجه اول اهميت قرار داد. اين شعارها در لحظه فعلى فقط دو تا است: ١) حکومت انقلابى موقت و ٢) جمهورى، زيرا شعار مجلس مؤسسان همگانى را بورژوازى سلطنت‌طلب پذيرفته است." [برنامه "سايوز آسواباژدنيه"]

پس یکى از شاخصهاى تاکتیک اصولى مطرح کردن این است که بگوییم اپوزیسیون بورژوایى به چه چیزى رضایت داده، تا کجاى آن آمده، ما برویم انقلاب را بجلو سوق بدهیم. بقول رفیق خودمان بپریم آنطرف جوى مبارزه و بگوییم بیایید این طرف. بنابراین ذهنى‌گرایى در تاکتیک یا حرکت نکردن از عینیات به این معنى نیست که مثلا امکانگرایى باشد (نمیگویم کسى این را گفته). گفتم یک بحث این بود که چرا گفتید "دفاع از دستآوردهاى انقلاب"، چرا گفتید "درمقابل جنگ [از دستآوردهاى انقلاب] دفاع میکنیم"؟

ما میخواستیم ذهن طبقه کارگر را و تشکلشان را بیاوریم که باید از این دفاع بکنید در مقابل این شیوه بورژوازى. صلح را همه بورژوازى هم پذیرفته بود، که جنگ بد است، این جنگ را ختم کنید این جنگ ارتجاعى است از هر دو طرف! اپوزیسیون خرده بورژوایى هم این را میگفت. آن چیزى که نميگفت و طبقه باید میگفت و طبقه باید از آن فراتر میرفت در آن مقطع چه بود؟ که ميگفت بابا این جنگ ارتجاعى است، ختمش هم بکن ولى این قضیه سر دستآوردهاى یک انقلاب است، تأثیرش روى زندگى ما این است و الآن نقطه آموزش تشکل طبقه را روى این قرار میدادیم که یک دفاع متشکل بکند و از حقوق خودش در مقابل یک جنگ ناسیونال- شوونیستى دفاع بکند.

.... بلشویکها را اینجا من دارم اگر رفقا میخواهند، قطعنامه "راجع به وضعیت سیاسى و وظایف ما" نمونه تزهایى که میدهند و نتیجه‌گیرى‌هایى که میکنند و کفایت دارد براى حرکت کردن آنها، اینجا هست. اگر رفقایى بخواهند بخوانند میتوانند به این رجوع بکنند. ولى یک چند تا بحث دیگر را مطرح ميکنیم.

میگوید: "مسأله حکومت انقلابى موقت در لحظه فعلى محور مسائل تاکتیکى سوسیال دمکراسى روس است". مسأله حکومت موقت انقلابى. چرا ؟ براى اینکه بحث بر سر مجلس مؤسسان و بحث سر مواضع مختلف اپوزیسیون است، این مسأله را ميبرد آنجا، و گفتم به این دلیل که دارد از تمام بورژوازى و از تمام خرده بورژوازى خودش را متمایز ميکند، تلاشهاى ضد انقلابى آنها را خنثى ميکند و منافع مستقل طبقه کارگر را بیان میکند و مرکز ثقل تربیت و تشکل طبقه کارگر را میگوید روى این جمهوری است. روى اتحادیه هم میشود حرف زد، ولى الآن بحث سر جمهورى است. این را جاى دیگر هم میگوید، حتى در آن ميلیس پرولترى که دیشب آوردم، میگوید تشکل حزبى الآن مسأله کسى نیست. طبقه کارگر روى درک مسأله تشکیلات بمثابه تشکیلات نظامى خودش الآن فقط میتواند متشکل و آگاه‌تر بشود، به قدرت نزدیکتر شود. الآن يک لیبرال هم قبول دارد طبقه کارگر باید حزب داشته باشد و حزبش هم باید فعالیت بکند. الآن گیر این است که آن لیبرال قبول ندارد که کارگر ميلیس داشته باشد. پس بحث را ميبریم روى ميلیس. در صورتى که اینجا در بحثهایى میگوید حزب. یعنى بحث دقیقاً روى حزب است. یعنى میخواهم بگویم تشکیلات یک جایى بعنوان خود-ویژگى لحظه در دستور کار تاکتیکى قرار ميگیرد، منتها اینکه چه نوع تشکیلاتى و در چه لحظه‌اى؟

"این قطعنامه تمام شرایط گوناگون و وظایف لحظه مخصوص را در نظر ميگیرد، هم فاش نمودن جنبه ریاکارانه گذشتهاى دولت، هم استفاده از شکلهاى کاریکاتورى ارگانهاى نمایندگى مردم، هم اجراى انقلابى خواسته‌هاى مبرم طبقه کارگر و در درجه اول روزکار ٨ ساعته و هم بالأخره دفع باند سیاهى‌ها".

اینها خصوصیاتى است که از درون قطعنامه تاکتیکى و وظایف در آمده.

"کنگره سوم تغییراتى اساسيى را که براى آینده نزدیک در فعالیت ما رخ خواهد داد در نظر ميگیرد".

یعنى هر چیزى که هر کسى به نظرش رسیده را در نظر نمیگیرد. راجع به همه جنبه‌ها اظهار نظر نمیکند. تغییرات اساسى. فکر ميکنم الآن هم در بحثهايمانچ بايد برويم روى تغييرات اساسى، به نسبت شرايط قديم و شرايط امروز و شعارهاى ما و هدف نهایى ما و منافع مستقل طبقه کارگر در این دوره را با توجه به وضعیت بورژوازى و پرولتاریا بحث کنيم.

"ثانیاً باید دانست که آیا این یا آن شعار تاکتیکى و یا شاید فقدان یکى از شعارها آب در آسیاب کدام یک از نیروهاى واقعى سیاسى خواهد ریخت".

این هم یکى از مِلاکهاى تعیین تاکتیکهاى ما در هر مقطعى است، که این یا آن شعار آب در آسیاب چه کسى میریزد؟ وقتى ما به پیکار ميگفتیم بابا! شعار جنگ داخلى و سرنگونى همینطورى روى هوا آب به آسیاب سلطنت‌طلب ميریزد، شما هیچ مرزبنديى با اپوزیسیون امپریالیستى ندارید. این یکى از نقطه ضعفهاى ما در بحثهايشان محسوب ميشد و پیکارى‌ها گریبان ما را ميگرفتند، که آقا شما آن را بزرگ میکنید. ولى بحث اساسى ما این بود که مرزبندى تو سازمان چپی با اپوزیسون امپریالیستى سر جمهورى چيست؟ روى بحث اساسى روز، روى بحث سرنگونى.

لنین تأکید میکند که بحث تاکتیک ادامه امر تبلیغ و ترویج و سازماندهى روزمره، تعمیق مبارزه، تهیه قوا و غیره نیست. بحث تاکتیک بر سر اینها نیست. این را همه قبول دارند (در صفحه ٢٧٦ در کتاب مجموعه آثار است. من نقل به معنى کردم). "بحث بر سر انجام وظایف جدید است. آنها فقط خواستار این هستند که هدف نهایى بطور روشن درک شود و وظایف انقلابى بطور روشن معیّن شود".

یعنى بحث نه بر سر تشکیلات است، نه چرا روى کاغذ مانده است، نه چرا تبلیغ و ترویج ما چنین و چنان بود نیست. بحث بر سر وظایف جدید است. این بحثهایى که وظایف روزمره را تبلیغ و ترویج و سازمان دادن را میتوانستیم انجام بدهیم یا نمیتوانستیم انجام بدهیم، چه چیزى را در نظر میگرفتیم یا نميگرفتیم را باید بنظر من هُلش داد به بحث سبک کار. بحث تاکتیک بحث روى دوره جدید است. همیشه این است. اگر دوره جدید عوض نشده اصلاً ما بیخودى داریم یک قطعنامه تاکتیکى میدهیم. بايد خصوصیات اصلى این دوره را مشخص کنیم.

"چرا در انقلاب فوریه ١٩١٧ ، ظرف هشت روز تحولى اتفاق افتاد که در تمام سه سال انقلاب ١٩٠٥ تا ١٩٠٧ قدرت انجام آن را نداشت؟ نیروى طبقات از کجا بود؟ جنگ، جنگ امپریالیستی".

یعنى باز روى یک ویژگى مشخص آن لحظه تعیین کننده اینجا انگشت میگذارد.

"اگر انقلاب با این سرعت، از لحاظ ظاهر و در نخستین نظر سطحى، با این طرز رادیکال پیروز گردید علتش فقط این بود که به حکم یک موقعیت تاریخى فوق‌العاده خود-ویژه‌اى جریانهاى بکُلى گوناگون، منافع طبقاتى بکُلى ناهمگون، تمایلات سیاسى و اجتماعى کاملاً متناقضى با هم در آمیختند و بطرزى شگفت‌آور با یکدیگر همآواز شدند. از یک طرف امپریالیستهاى انگلیس و فرانسه با توطئه چینى خود میلوکوف و کوچکف و شرکاء را به منظور ادامه جنگ امپریالیستى با سرسختى و عنادى بیش از پیش و به منظور کشتار ميلیونها کارگر و دهقان دیگر در روسیه و تصرف حکومت تعقیب مينمودند و از طرف دیگر جنبش انقلابى عمیق پرولتاریایى و توده‌اى مردم، شامل تمامى اهالى تهیدست شهر و ده وجود داشت که هدفش نان، صلح و آزادى واقعى بود".

میگوید چرا حکومت در تیررس هجوم طبقات مختلفى قرار گرفت که سر انداختنش همآواز بودند؟ وضعیت خود-ویژه آن موقع این بود که هم امپریالیستهاى جنگ طلب باید تزاریسم را کنار میزدند و یک حکومت بورژوایى، که بتواند جنگ را ادامه بدهد، سر کار میگذاشتند و هم مردم نان و صلح و آزادى میخواستند. این یک خصوصيت سرنگونى تزار در آن مقطع بود.

"جریان اوضاع بر این منوال و فقط بر این منوال بوده است. سیاستمدارى که از حقیقت نميترسد تناسب نیروهاى اجتماعى را در انقلاب هشیارانه مورد سنجش قرار میدهد و "هر لحظه" معیّن را نه تنها از نقطه نظر خود-ویژگى آن لحظه و آن روز بلکه از نقطه نظر نیروهاى محرکه عمیقتر یعنى از نقطه نظر مناسبات متقابل عمیقتر منافع پرولتاریا و بورژوازى، خواه در روسیه و خواه در سراسر جهان ارزیابى میکند. نظرش نسبت به این قضیه میتواند اینطور و فقط اینطور باشد".

میگوید کسى که اینطور حقیقت را میبیند، نه فقط لحظه معیّن را میبیند بلکه این را در رابطه با منافع اساسى و عمیقتر طبقات میبیند و اینطورى اظهار نظر میکند.

"ما درباره وظایف تاکتیکى روش آتى خود نسبت به این حکومت در مقاله دیگرى صحبت خواهیم کرد. آنجا ما نشان خواهیم داد که خود-ویژگى لحظه فعلى (باز یک نمونه دیگرى از بحث خود-ویژگی - از فوریه تا اکتبر) انتقال از نخستین مرحله انقلاب به دومین مرحله آن است در چیست؟ چرا شعار وظیفه روز در این لحظه باید این باشد؟

کارگران! شما در جنگ داخلى بر ضد تزاریسم معجزاتى از قهرمانى پرولترى و توده‌اى از خود نشان دادید. باید در کار متشکل ساختن پرولتاریا و تمام مردم نیز از خود معجزه نشان دهید تا موجبات پیروزى خود را در دومین مرحله انقلاب فراهم سازید".

یعنى اینجا تشکل را به عنوان یک هدف تاکتیکى در دستور طبقه میگذارد. یعنى الآن دیگر وقت آن شده که طبقه متشکل شود، این همزمان با آن ميلیس پرولترى است. بحثش این است که باید متشکل بشوید، که بعداً مشخص میکند که این تشکل (منظور اتحادیه و تشکل حزبى هم حتى نیست) یک تشکل انقلابى است، یک تشکل توده‌اى وسیع نظامى است.

"خود-ویژگى لحظه فعلى در روسیه عبارت است از انتقال انقلاب از نخستین مرحله خود که در آن قدرت حاکمه به علت کافى نبودن آگاهى و تشکل پرولتاریا به دست بورژوازى افتاده است و دومین مرحله انقلاب که در آن باید قدرت حاکمه به دست پرولتاریا و قشرهاى دهقان تهیدست بیفتد".

یعنى ميگويد دوره اولش که به دلیل ناآگاهى و فقدان تشکل دست بورژوازى افتاد و این دوره دوم است که باید بیفتد دست ما. باید است دیگر. یعنى این را از منافع مشخص طبقاتى، جنبه‌هاى اساسى مبارزه‌اى که دارد در دل آن دولت بعد از انقلاب فوریه شکل میگیرد، این را به او نشان میدهد. که الآن دولت افتاد دستش، ما آگاه نبودیم متشکل نبودیم، امروز باید بیفتد دست ما. بعد میفهمیم که چرا بحث تشکل برایش آن جایگاه را دارد.

"صفت مشخصه این انتقال از یک طرف وجود حّد اعلاى قانونیت است و از طرف دیگر فقدان اِعمال فشار نسبت به توده‌ها. و بالأخره روش اعتمادآمیز و غیرآگاهانه این توده‌ها نسبت به دولت سرمایه‌دارانى که بدترین دشمنان صلح و سوسیالیسم میباشند. این خود-ویژگى از ما خواستار قابلیت دمسازى با شرایط، بخصوص کار حزبى در میان توده‌هاى پرولتاریا است که داراى وسعت بیسابقه‌اى هستند و تازه براى شرکت در زندگى سیاسى دیده میشدند".

"یک خود-ویژگى بینهایت شایان توجه انقلاب ما (یعنى انقلاب ١٩١٧) در این است که این انقلاب یک قدرت دوگانه بوجود آورده است. این فاکتورها را باید مقدّم بر هر چیز براى خود روشن نمود زیرا بدون پى بردن به آن نمیتوان گامى به پیش برداشت. از خود-ویژگى وضع فعلى، یعنى قدرت دوگانه و توهّم توده‌ها به حکومت، ویژگى دیگرى در باره تاکتیک لحظه فعلی ناشى میشود که در نظر گرفتن آن براى یک فرد مارکسیست که بايد پایه حسابهاى خود را بر روى واقعیات عینى یعنى توده‌ها و طبقات قرار دهد و نه روى افراد و غیره لزوم حتمى دارد. این خود-ویژگى مسأله‌اى را در درجه اول اهمیت قرار میدهد که عبارت است از کار در رشته انتقاد، توضیح اشتباهات احزاب خرده بورژوایى اس.آر و سوسیال دمکرات، آماده و متحد ساختن عناصر آگاه حزب پرولترى یعنى حزب کمونیست رهایى پرولتاریا از قید گیج‌سرى عمومى خرده بورژوایى."

یعنى چيزى شبیه وظایفى که ما میبایست بلافاصله بعد از قیام در دستور میگذاشتیم که اين دومى را انجام ندادیم. فقط کار در توضیح اشتباهات و سیاستهاى احزاب خرده بورژوا را در دستور داشتیم ولى آماده و متحد کردن عناصر آگاه حزب پرولترى را به یک اَشکال خیلى عقب افتاده‌ترى دنبال کردیم. حالا بحث برنامه چه بود و جنبش در کجا بود میتواند در اینجا سنجاق شود.

"اینها کار فقط تبلیغاتى بنظر میرسد ولى اين در واقع عملى‌ترين کار انقلابى است. زیرا نمیتوان انقلابى را به پیش راند که متوقف گشته، در عبارت پردازى غرق شده و مشغول درجا زدن است آن هم نه بدان علت که موانع خارجى وجود دارد و نه بدان علت که بورژوازى به قوه قهریه متوسل گردیده است، بلکه بدان علت که توده‌ها عدم آگاهى توأم با زودباورى از خود نشان میدهند".

و بالأخره این جمله‌اش باز ما را روشن میکند:

"اعتلاى انقلابى توده‌ها وظیفه خطیر و پر مسئولیتى را به دوش هر کارگر سوسیال دمکرات و هر دمکرات پاکدامنى مینهد. پشتیبانى همه جانبه از جنبش آغاز شونده توده‌ها و بسط و توسعه آن در زیر لواى شعارهاى کاملاً قابل اجراى حزب، یعنى شعار جمهورى دمکراتیک، روزکار هشت ساعته، ضبط کلیه زمینهاى ملّاکان باید شعار تمام دمکراسى و شعار انقلاب مردم گردد."

من این چیزها را خواندم براى اینکه چند تا مسأله را اینجا مشخص بکنیم. بنظر من مسأله، مسأله تاکتیک اولاً از نظر عینى وضعیت جدید مناسبات بین طبقات بطور کلى است، یعنى روندهاى کلى اجتماعى است. براى همین است که من میگویم ٢٨ مرداد خمینى یک دوره جدید را آغاز کرد، اشغال سفارت یک دوره جدیدى را آغاز کرد، ١٧ شهریور بنى صدر و قضیه‌اى که به ١٤ اسفند رسید، به ٣٠ خرداد رسيد، باز یک دوره جدیدى را آغاز کرد و ٣٠ خرداد به این طرف هم باز یک دوره جدیدى ما داشتیم. خود-ويژگيهايش را ميشود بطور روشن بحث کرد. گفتم، دوره اول دوره توهّمات و دوره انقلاب را بسازيم و حمايت مشروط از جمهورى اسلامى بود. دوره دوم رفع توهّمات اپوزیسیون خرده بورژوایى بود (از ٢٨ مرداد به بعد تا اشغال سفارت)، توهّماتى که واقعاً جمهورى اسلامى را به حال انزوا کشاند طورى که مطمئن نبود اگر رفراندوم کند رأى بیاورد، سفارت را گرفت. و دوره دوم دوره نوع جدیدى از توهّمات بود. دوره اول توهّمات ناشى از قیام بود، دوره دوم توهّمات ناشى از مبارزه ضد امپریالیستى حکومت بود. بنظر من خصوصیات این دو توهّمات فرق میکرد. کسانى که در دوره اول تزلزل نشان دادند در دوره دوم شاید نشان ندادند. و کسانى که در دوره دوم نشان دادند کسانى بودند که در آن مقطع چپ‌ترین آدمها بودند. رفت روى بند شوروى در برنامه، مسأله توهّمات احزاب غیر پرولترى و توهّمات احزاب بظاهر مارکسیست. فرق داشت با قیام تا ٢٨ مرداد. قیام تا ٢٨ مرداد دوره انتظار بود، دوره خوشباورى پوپولیستى سراسرى بود. ولى از اشغال سفارت به بعد دوره توهّمات مردم براى فراتر بردن این انقلاب بود و به همین دلیل پایدارى خیلى بیشترى داد. خمینى از بهمن تا ٢٨ مرداد مجبور شد دست به اسلحه ببرد. ولى از اشغال سفارت تا ٣٠ خرداد این خودش را ادامه داده. اصلاً یک نوع سازماندهى جدیدى در دستور کار خودش گذاشته. از قیام تا ٢٨ مرداد حکومت دست لیبرالها بود. رفته بودند به سراغ یک شیوه‌هاى کلاسیک سرکوب انقلاب و ختم انقلاب. از بعد از اشغال سفارت اصلاً سازماندهى وسیع توده متوهّم در دستور کار اینها قرار گرفت و بخوبى انجامش دادند. یعنى اصلاً یک صفبندى جدیدى در سطح توده زحمتکش بوجود آوردند و حتى در صف احزاب سیاسى بوجود آوردند. تزلزلهایى که سازمانهاى فدایى و غیره. فدایى که در کردستان ميجنگید، بعد از اشغال سفارت از درون آن جنبش جاسوس در میآید.

بنظر من اینها دوره‌هاى مشخصى است که تأثیر خودش را روى طبقات از نظر عینى و ذهنى میگذارد و روى صفبندى نیروهاى بورژوایى. دوره ٣٠ خرداد به بعد هم بنظر من با همین خصوصیت مشخص میشود. جدایى کامل و قطعى توده وسیع مردم از جمهورى اسلامى. به این اعتبار که او خودش را جدا کرده و در مقابل توده وسیع مردم قرار داده، بدون هیچ توهّمى به جمهورى اسلامى خواستار سرنگونيش هستند. خصوصیتش این است که هیچ نوع قانونیتى وجود ندارد - برعکس آن دوره. مردم به اتکاء توهّماتشان گَل نیست، به اتکاء نیروهاى سرکوب و ابزارهاى سرکوب حکومت دارد حکومت میکند و هر زمان شُلش کند سقوط میکند. این براى توده وسیع مردم هم مشخص است که هر موقع نگیرند بکشند، حبس ابد بدهند، ما سرنگونش میکنیم. این براى توده وسیع مردم مشخص است که آن چیزى مانع حرکتشان است، هزینه بالاى کوچکترین حرکتى است. کوچکترین حرکت توده‌اى یا فردى منجر به بیشترین خسارت میشود براى هر بخشى از طبقه و یا هر فردى از طبقه. بنابراین این هم یک خصوصیات این دوره است. خصوصیاتى که اصلاً دوره قبلش نبود. یعنى رفقا را میگرفتند رفقا هم در کمیته معلقى میزدند و میآمدند بیرون. از ٣٠ خرداد به این طرف مشخصاً خصوصیت مبارزه این است که صف پیگیر و ناپیگیر را برحسب موقعیت تاکتیکهاى بورژوایى دارد تفکیک میکند. هیچوقت پیکارى‌ها در آن دوره نمیتوانستند اینچنین مصاحبه‌هایى بکنند، هر چقدر هم به این نتایج میرسیدند.

یک خصوصیت اصلى دیگر این است که طبقات، مشخصاً دارند درباره آلترناتیو به این حکومت حرف میزنند. مثل مجلس مؤسسان که درباره اینها، درباره سرنگونى دارند حرف میزنند. سرنگونى به حکم نظر ما مسأله مردم نشده به حکم اینکه مردم میگویند مسأله ما شده، یا به اعتبار هر جفتش. مثلاً روى سرنگونى ما باید در این مشى تاکتیکى بهترین شعار را بدهیم. باید بگوییم چه سرنگونش میکند، به چه شیوه‌اى باید سرنگونش کرد، چه چیزى باید جاى آن گذاشت. این هیچ ذهنى‌گرایى هم نیست. مال دوره‌اى است که مردم میخواهند این را سرنگونش کنند، حالا به چه دلیلى عقب نشسته‌اند آن هم خود-ویژگى لحظه فعلى است که ما آن را در خود-ویژگى تاکتیکمان باید به رسمیت بشناسیم.

بنظر من بحث "دو جناح" مشخص کننده این جریان بود براى ما. مشخصه این جریان بود که مسأله سرنگونى امر یک طبقه نیست، هنوز امر یک طبقه نشده. مشخصه اصلیش این است که توده‌هاى وسیعى با هم همآوازند، توده بورژوازى و توده پرولتاریا (اگر به آن بشود گفت توده‌اش). به هر حال قشر خرده بورژوا و بورژوا همآوازند بدلایل مختلف تاریخى، همانطور که اینجا جنگ، نان و صلح و آزادى را به سرنگونى تزار را به آن امپریالیسته ربط میدهد. و بعد از این دوره حاکمیت خمینى و خط خمینى، بعد جمهورى اسلامى همآوازى وسیعى بین بورژوازى و پرولتاریا وجود دارد. آن دارد به حال شهید من و شما دل میسوزاند میرود سراغ عفو بین‌الملل! خودش که تکانى نخورده، دارد میگوید "آقا آنجا دارند میکشند"! براى اینکه زیر پاى این حکومت را اره بکند. این همآوازى از چه است ما این را بشناسیم. او میخواهد یک حکومت پایدار بورژوایى بگذارد که قال انقلاب را براى همیشه بکند و سر و سامانى بدهد به احیاء وضع سابق. ما میخواهیم جایش چه بگذاریم؟ این را باید به توده مردم بگوییم. او میخواهد بشیوه کودتاگرى، بشیوه کسب قدرت از بالا، بدون کمترین فعل و انفعالى در سطح جامعه قدرت از بالا بدون کمترین فعل و انفعالى در سطح جامعه قدرت را به دست بگیرد ما میخواهیم قدرت به دست یک طبقه‌اى بیفتد به یک شیوه معیّنى، این را باید بگوییم. یعنى قیام را باید بگوییم، سرنگونى را باید بگوییم، آلترناتیو پرولترى را بگوییم، برنامه حداقل‌مان را بگوییم و بگوییم که این حکومت افتادنى است، در جامعه قدرت مسأله بازى است. گرچه الآن ثبات نسبى پیدا کرده باشد، توده مردم به اعتبار سرکوب عقب نشسته‌اند نه به اعتبار پایین رفتن مایه‌هاى اعتراض. مثل زمان ازهارى عقب نشسته‌اند. مثل بعد از ١٧ شهریور و یک دوره‌هاى کوتاه اشغال مطبوعات و غیره عقب نشسته‌اند. نه مثل زمان (فرض کنید) بعد از اصلاحات ارضى. که به هر حال جنبشى داشت شکل میگرفت و اعتراضاتى بود تا که اصلاحات ارضى کردند ختم شد. یارو گفت اصلاحات آرى دیکتاتورى نه! بعد دید اصلاحات آری، خُب آری یعنى همان دیکتاتورى هم آری، و کوتاه آمد... دیگر حتى اپوزیسیونى در مقابل شاه شکل نگرفت یا ارتجاع "استولیپینی".

بنظر من این خصوصیات اصلى ما است. حالا چرا همگانى نیست؟ چرا تظاهرات نمیکنند؟ چرا فلان نمیکنند؟ بنظر من باید بندى گذاشت که پرولتاریا دیگر خر نمیشود. مدام سینه‌ات را چاک کن و برو جلو و بگو زنده باد مجاهد و زنده باد بنى صدر و بگو شهیدم بکن! این کار طبقه کارگر نیست، این جزو تجربیات است که در این سندها بنظر من غایب است. این که پرولتاریا بسادگى تحت شیوه‌هاى خرده بورژوایى مبارزه ضد حکومتى متشکل نمیشود. این شکاکیت سیاسى و این رشد آگاهى را پیدا کرده که احزاب سیاسى را بر حسب سیاستهایشان و رابطه‌اش را لااقل با منافع فورى خودش و با موجودیت خودش قضاوت بکند. و باز خود ما باید روى این خصوصیت طبقه دست بگذاریم و باید تاکتیکهایمان را به این خصوصیت منتقل بکنیم.

به هر حال من این بحث را جمعبندى میکنم براى اینکه بحث خط بگیرد روى این ویژگیها بنظر من، که این ویژگیها را بحث کنیم در ابعاد مختلفش. بگوییم چه خود-ویژگیهایى دارد این لحظه، چه تأثیرى روى تاکتیکهاى ما میگذارد، چه مسائلى مطرح است در سطح اجتماعى، منافع مستقل طبقه چه چیزى را ایجاب میکند و براى توضیح این منافع مستقل، براى بردن آن به درون طبقه، که منافع در این لحظه خود-ویژه این است، چه شعارها و چه بندها و چه ماده‌هایى احتیاج داریم؟ فکر کنم این را میشود بحث کرد. آن بحثها راجع به اینکه قبلاً چه نقاط ضعفى داشتیم، بنظر من میشود بحث کرد ولى جاى آن در همان بررسى انتقادى است که لزومى ندارد حتماً تشکیلاتى باشد. میتواند بررسى انتقادى باشد راجع به اینکه چرا تاکتیکهاى ما روى کاغذ میماند. ولى اگر بخواهیم این کنگره فردا به نتیجه برسد، فرض کنیم یک سازمان پرولترى هستیم، دهها محفل کمونیست الآن وجود دارد، دهها کارخانه منتظرند این کنگره تمام شود تا این سیاستها را در سطح تبلیغى، ترویجى، تشکیلاتى پیش ببرند، حالا ما چه میخواهیم بگوییم؟ این را اگر بگوییم بحثمان مشخص میشود، میرود روى بحث سبک کار که چطورى آن پدیده بشویم. و لزومى ندارد آن بحثها را با این قاطى بکنیم.

در رابطه با بحث بالا یا پایین یا خصوصیات و غیره باید دید این خصوصیت اصلى در کجا است، بالا یا پایین؟ یعنى در بحث رفيق رضا که فکر میکنم رفيق حمید هم همین جواب را تقریباً داد (اگر توجه کرده باشم) که بحث سر این نیست که پایین در مقابل بالا، بالا در مقابل پایین. بحث دقیقاً این است که آن خصوصیات اصلى کجا است؟ امروز در حجتیه و خط امام باید جستجویش بکنید؟ یا توده مردم آنجا را بیشتر نگاه میکنند؟ اساس قضیه این است که حجتیه یا خط امام این سوى توده مردم طرح شده؟ (مثل زمان بنى صدر و خط امام، که بنظر من طرح شده بود) این از همان نوع است، از همان کیفیت است؟ حتى شوراى ملى مقاومت، یا حتى بختیار با کل این سیستم بين مردم آن دوگانگى سیاسى را بوجود میآورد. و دقیقا کدام بخش بورژوازى انقلاب را تا کجا به جلو سوق داده که ما میخواهیم از آن برویم جلوتر؟ حزب توده بحث را میبرد روى حجتیه و خط امام و میگوید گیر این است. بختیار میگوید کُل شما با من.

بنظر من ما باید مشخص کنیم که دعواى اصلى سر انقلاب و ضد انقلاب، سر دمکراسى انقلابى و هر نوع تزلزل خرده بورژوازى، دعوا واقعاً سر این است. حالا بروز کرده در اینکه مردم یک ذره هم امید دارند بلکه هاشمى رفسنجانى مثلاً زیر پاى رقیبش را جارو کند. شُل بشوند و ما هم بزنیم‌شان. فکر نمیکنم مردم امیدى به خط امام و حجتیه بسته باشند بعنوان اهدافشان. دقیقاً جایگاه این بحت در تاکتیکهاى ما این است (در آن نوشته هم آمده) که آقا رقابتهاى امپریالیستى در این صفوف منعکس است، این به آنها تزلزل میدهد و دورنماى شکاف مجدد را داخل اینها محتمل و حتى اجتناب ناپذیر میکند. ولى براى ما جایش چه است؟ اینکه از آن شکاف استفاده بکنیم که یک چیز دیگرى بگذاریم در جلوى این قضیه. من فکر میکنم شما منظورتان دقیقاً همین بحث بود. منتها اینکه این چقدر مؤثر است در کار ما و کار ما چقدر معطوف است به دیدن آن، یا چقدر به دیدن خصوصیاتى در خود طبقه که شاید بتواند حتى به تکانش وا دارد. تکانى که حجتیه و خط امام دعواهایشان را باز براى شش ماه دیگر کنار بگذارند.

اینها بحثهایى است که باید در این بحث مشخص شود که مرکز ثقل فعالیتهاى ما کجا است و مسأله سرنگونى را از چه زاویه‌اى مطرح میکنیم، کجا میبریم و چه میسازیم و چه شعارهایى را در دستور قرار میدهیم. من همینجا حرفم را تمام میکنم.

نوبت پنجم ١٥:١١ دقیقه

... در رابطه با بحث رفيق حميد. بنظرم همه چيز را به هم ريخت و سطوح مختلفى را قاطى کرد. رفیق در بحث اولش از اینکه به طبقه نپرداختیم و وضعیت طبقه را ندیدیم صحبت کرد و کار روتین حزبى را در آن رابطه مطرح کرد (که ما ندیدیم) و این را بعنوان مسأله تاکتیکى مطرح کرد. در بحث دومش میگوید "وضع طبقه یعنى همان وضع جنبش کمونیستى، ما وضعیت حزب را باید ببینیم، وضعیت برنامه را باید ببینیم، در خود-ویژگى دوره جدید حزب را باید ببینیم".

بنظر من اینجا یک انتقال از طبقه به جنبش کمونیستى انجام گرفت. آیا این یکی است؟ به معنى عام بله، یکی است. وضعیت جنبش طبقه کارگر و طبقه کارگر در کُل ابعاد تاریخيش با همان وضعیت جنبش کمونیستى ما محک خورده میشود، براى اینکه چه سیرى و چه وضعیتى در این دوره دارد. منظور رفیق در بحث اولش که این نبود. منظور رفیق وضعیت عینى طبقه بود که میگفت "در تحلیل‌هایمان وارد نکردیم". اتفاقاً الآن این جنبه‌اى که رفیق میگوید همیشه در تحلیل‌هایمان وارد کرده‌ایم. میگوییم "وضعیت جنبش کمونیستی"، وضعیت پوپولیسم و مارکسیسم انقلابی"، در کجا قرار گرفته؟ کى چطورى است؟ و در مبارزه براى ساختن حزب در چه مرحله‌اى است؟ در همان "دو جناح" هست، از ٣٠ خرداد شروع نشده. از شهریور پارسالش شروع شده، از خیلى زودتر از این هم شروع شده که ما بگوییم مارکسیسم انقلابى در این رابطه چه وظایفى در قبال انقلاب و حزب دارد و در بیانیه ٢٨ خرداد براى آن یک بند هست. در "دو جناح" مشخص روى آن صحبت شده، در سر مقاله بسوى سوسیالیسم ٤ روى این جنبه وضعیت طبقه همیشه اتفاقاً صحبت شده.

من فکر میکنم بحث شما را بدرست (در قسمت اول) از وضعیت عینى خود طبقه و در جنبش کارگرى درک کردم و گفتم آن بجاى خود، ولى این بحث کار روتین حزبى در این جنبش مربوط به سبک کار است. شما در تکه دوم بحث بحثتان عوض شد. از اینکه وضعیت طبقه را باید در نظر گرفت، وضعیت پایین را باید در نظر گرفت، به وضعیت جنبش کمونیستى را باید در نظر گرفت تبدیل شد. که کنگره ما به این رأى رد داد. کنگره ما باتفاق آراء رأى داد که دوره نوینى در جنبش کارگرى آغاز نشده است. این بحث همان روح بحث رفيق تقى را داشت که "چون جنبش کمونیستى جزء جنبش کارگرى است یک دوره‌اى در آن آغاز شده، چون آن در جنبش ایران است یک دوره‌اى در ایران آغاز شده، چون ایران در جهان است یک دوره‌اى در جهان آغاز شده"! رفیق الآن همان بحث را دارد میکند. میگوید: "چون با برنامه حزب یک دوره جدیدى در حیات جنبش کمونیستى ایران آغاز میشود، این خود-ویژگى مبارزه عینى طبقات در بیرون این جنبش است"! حالا بحث میکند که "این جنبش بدرجه‌اى عینى و واقعى است و واقعیت طبقات را نمایندگى میکند". ولى به چه درجه‌اى؟ این جنبه‌اى که شما میگویید، این قضیه از انتشار برنامه حزب شروع نمیشود، از کنگره ٢ کومه‌له شروع میشود، از این نقطه نظر که شما میگویید. بنابراین بحث دوره نوین در جنبش کمونیستى بمثابه خود-ویژگى لحظه فعلى، بنظر من همان اغتشاش است در سطح بحث تاکتیک. ما باید اینجا بیاییم این را مشخص کنیم تاکتیکهاى اصولى یک حزب پرولترى در یک چنین دوره تاریخى مشخصى چه است؟ آن بلشویک هم که در ١٩٠٥ اینها را مشخص میکرد از نظر عینى در سطح طبقه چیزى بیشتر از ما نبود. با ویژگیهاى خودش، پرولترى‌تر بود. ما گیریم جنبش مسلحانه داریم.

واقعیت مسأله این است که وقتى داریم راجع به تاکتیک بحث میکنیم، بعنوان آگاه‌ترین نمایندگان پرولتاریاى انقلابى، منافع آن را در این دوره مشخص، شعارهاى آن را در این دوره مشخص معیّن میکنیم. اینکه ما در تحکیم حزب خودمان، در رابطه با خودمان و صفوف خودمان در چه مقطعى هستیم، در کنگره قطعنامه راجع به تاکتیک خودش را نشان نمیدهد. به هیچ وجه نشان نمیدهد. رفیق میگوید این دو تا از هم جدا نیست. جدا هست، چون روى آن دو تا قطعنامه داده‌ایم. اینکه در این دوره ساختن حزب در دستور ما است در این قطعنامه ذکر شده، ولى نه اینکه "مسأله حزب بمثابه تاکتیک" را به اصول تفکر تاکتیکى ما در یک دوره نوین تبدیل کنیم! اصلاً یکى از خود-ویژگیهاى "دوره نوین" را این بداند که ما برنامه داده‌ایم!

ما این بحث را تازه نداشتیم، بحث ساختن جنبش کمونیستى در متن انقلاب بحث قدیمى ا.م.ک است. اینکه به چه مرحله‌اى از این ساختن رسیده‌ایم این هم چیزى را در این بحث عوض نمیکند. کنگره دوم کومه‌له کومه‌له را آورد پاى مارکسیسم انقلابى، از همان موقع میتوانستیم بگوییم پس یک دوره جدیدى شروع شده و ساختن عملى حزب آغاز شد! متنهایى نوشته شد، به سازمانهاى دیگر ارائه شد، تصحیح شد، تکمیل شد، یک دوره هم تصویب و منتشر شد. خودمان که برنامه خودمان را که این اصلش بود داشتیم کومه‌له هم پیشنویس طرح برنامه‌اى که داده بود عین همین مفاد بود. آن صفبندى اساساً بمعنى باطنى کلمه از خیلى وقت پیش داشت شکل میگرفت.

تأثیر دادن بحث حزب و متکى کردن بحث حزب به بحث انقلاب و بحث انقلاب به بحث حزب هم چیز جدیدى در تحلیلهاى ما نیست و بحث رفیق اینکه "ما این را نمیدیدیم" پس به این جنبه حتماً بر نمیگردد. من تازه میخواهم حالا بحث کنم که بحث رفیق از نظر تئوریکى نادرست است. یعنى انتشار برنامه حزب کمونیستى آن خود-ویژگيى نیست که ما باید در تعیین تاکتیکهايمان در این دوره مشخص بکنیم. اینکه ما عزم جزم کرده‌ایم و الآن از یک موقعیت مساعدى برخورداریم که حزبى را بسازیم، آن خود-ویژگى مبارزه عینى طبقات در این مقطع نیست. بنظر من این شبیه است به بحث "تم اصلى کنگره باشد حزب"، بحث ادغام کردن تمام وظایف پراتیک ما در "طرح تدارک حزب" با همه اين خصوصیات. من جدایى بین این دو دیدگاه شخصا نمیبینم، که حتى رفیق میگوید مبارزه حزبى همان ساختن حزب است. مبارزه بشیوه حزب. من شخصاً از این لغت (که اصرار داشتم باشد) این استفاده را میکنم که اینطور نیست. از نظر مبارزه در جنبش کارگرى، دیوار چین بین جریان حزبی و حزب کمونیست قرار نگرفته است. از نقطه نظر تبلیغ و ترویج و کار روتین حزبى و ارائه تاکتیکهاى اصولى به این جنبش، دیوار چینى بین این جریان فعلى حزبى و خود اعلام حزب کمونیست وجود ندارد.

آن کار ما را تسهیل میکند ولى واقعیت این است که همان نیروها امروز میتوانند همین آرایش را به خودشان بگیرند، همین شعارها و تاکتیکها را ببرند. در یک چنین شرایطى حزب همان تاکتیکى را میدهد که ما میدهیم. فراموش نکنیم ما یک حزب، حزب ضعیفى خواهیم ساخت. حزبى که در معادلات عینى طبقات تأثیر تعیین کننده‌اى نخواهد داشت. بنظر من اینجا است که تئورى خودش خودش را پیش میبرد و این به نتیجه‌گیریهاى غیر معقولى میرسد. بحث حزب به بحث انقلاب گره خورده ولى معنى آن این نیست که خود-ویژگى انقلاب ما در این لحظه به وضع حزب گره خورده. حزب بجاى خودش محفوظ است، جاى آن هم در بحث مبرمیت تاکتیکى محفوظ است، ولى تاکتیک ما معطوف به ساختن حزب نیست. که خود-ویژگى ساختن حزب را بعنوان شرایط فعلى در مقدمات بیاوریم و از آن استنتاج کنیم.

بنابراین من فکر میکنم بحث رفیق کلاً، اینجا بعنوان اینکه ما بحث حزب را بعنوان یکى از خود-ویژگیهاى روابط عینى بین طبقات بررسى بکنیم هنوز زودرس و اشتباه است. که ما بیاییم وقتى از نقطه نظر خود-ویژگى مناسبات بین طبقات جامعه، مسائلى که در دستور توده است، شیوه برخورد بورژوازى به آن و موقعیت پرولتاریا در قبال این شیوه برخورد حرف میزنیم بگوییم در عین حال پرولتاریاى انقلابى یک بخش آگاهش که هنوز هم کارگرهاى پیشرو مشخصى را متمرکز نکرده و سازمان نداده و نماینده بخشى از این جنبش نیست، میخواهد حزب تشکیل بدهد! خُب میخواهد حزب تشکیل بدهد. عین بحث بین‌الملل رفیق تقى است بنظر من. جایش در جاى خودش است. یعنى آنقدرى که هست و آنجایى که هست باید مطرح شود و بنظر من "آنقدرى که هست" یعنى اینکه در بحث مطرح شود که رکن پیشبرد این قضیه ساختن حزب است. اینکه این قضیه "باید پیش برود که از حزب در نیامده. اینکه پرولتاریا باید در مقابل بورژوازى آلترناتیو خودش را قرار بدهد و بشیوه قیام قدرت را به دست بگیرد که از بحث حزب در نیامده. اینکه براى پیروز شدن در این ما به یک حزب احتیاج داریم، بـله، این باید سر جاى خودش ذکر شود.

بنابراین من اصرار رفیق را در گره زدن بیش از حد بحث حزب بمثابه یک تاکتیک و بحث تاکتیکهاى حزب را من از نظر تئوریکى مخدوش میدانم و فکر میکنم که بحث ما را منحرف میکند. ما باید خود-ویژگى شرایط عینى، یعنى در همان سطحى که گفتیم - بورژوازى در چه موقعیت قرار گرفته، پرولتاریا در چه موقعیتى است، که ذکر کردیم - پرولتاریا عقب نشسته، میترسد و جنبش خودبخوديش به رکود کشیده شده. بى خط و بى شکل است و یکيش هم اینکه حزب ندارد و خواست سرنگونى دارد. اینها همه بررسى کردن طبقه است بدون اینکه الزاماً همان لحظه گره خورده باشد به بحث حزب.

اگر تا ٩ اردیبهشت ما میخواستیم حرف بزنیم، دوره تاکتیکى جدیدى را نباید بحث میکردیم. ١١ اردیبهشت برنامه در دستور کار کنگره سوم کومه‌له قرار گرفت. روز ٩ اردیبهشت ما همان خصوصیات تاکتیکى را داشتیم. رفیق دقیقاً بحث خودش را خوب فرموله میکند؛ آیا ٣٠ خرداد آغاز یک دوره نوین تاکتیکى است یا اعلام برنامه؟ من میگویم ٣٠ خرداد. کسى که بحث میکند، که نه، "آغاز برنامه یک دوره نوین تاکتیکهاى ما را مطرح میکند"، این بنظر من مخدوش کردن آن چیزى است که جنبش کمونیستى بعنوان یک بخشى از یک جنبش عمومى با نفوذ معیّن و وضعیت معیّن دارد میکند، با خود وضعیت عینى طبقات در لحظه فعلى (چیزى که گفتم) کنگره ما به آن رأى رد داد. رفیقى که پیشنهاد کرده بود "دوره نوینى در جنبش کارگرى و کمونیستى ما شروع میشود" رفقا ١٠ نفر دست بلند کردند که آخر چنین چیزى نیست، با انتشار این برنامه همین الآن دوره نوینى در جنبش کارگرى ما شروع نمیشود. به اتفاق آراء گفتند نخیر! شروع نمیشود. حالا این خود را در این بحث بنظر من نشان میدهد که در دوره تاکتیکی دارد خودش را حتى با اصرار وارد میکند.

من معتقدم در دوره تاکتیکى، [اینکه] جنبش کمونیستى در چه وضعیتى بسر میبرد [ربطی] به طرح تاکتیکى اصولى ندارد. ٥ نفر هم میتوانند تاکتیک‌هاى اصولى پرولتاریا در یک دوره را مطرح کنند. اینکه پى بگیرند و براى طبقه مطرحش کنند یک بحث است، اینکه آدم از کنج زندان بگوید "دولت موقت انقلابى، این مرکز ثقل آموزش توده‌ها است" این یک بحثى است براى خودش. اینکه گروه "آزادى کار" با گروه "اتحادیه سوسیال دمکراتهاى خارج کشور" نشست داشت! هیچ ترتیب اثرى در بحث دوره تاکتیکى که توده‌ها با تزاریسم بودند یا نبودند، طبقه در مبارزه اقتصادى جلو میرفت یا عقب مينشست ندارد. وقتى واقعاً داشت، میشود. انترناسیونال یک دوره تاکتیکى را آغاز میکند. ولى هر ائتلاف و اتحاد نیروهاى سیاسى که هنوز تأثیر مشخصى در سطح جنبش طبقه ندارند بنظر من این خصوصیات را هم ندارد. این کش دادن بحث تئوریک بیش از حد است. بنظر من این را واقعاً باید مشخص کرد، خود-ویژگى دوره جدید کِى است؟ این دوره جدید تاکتیکى از کِى شروع میشود و الآن در چه مرحله آن بسر میبریم؟

من معتقدم این دوره جدید بنا به این خصوصیات از ٣٠ خرداد شروع میشود. بحثهاى رفیق درباره حزب چیز جدیدى براى ما نیست. لااقل براى من نیست. براى اینکه اگر بدقت دو جناح را بخوانید میبینید ١٠ جاى آن از موقعیت تناسب قواى مارکسیسم انقلابى و پوپولیسم گفته شده. در بیانیه ٢٨ خرداد یعنى ٢ روز قبل از ٣٠ خرداد ما بحثمان این است که در دل یک انقلاب حزب را باید ساخت و بهتر میشود ساخت. چیزى که امروز هم داریم میگوییم. آن چیزى که دوره جدیدى در درون آن شروع شده، در مبارزه براى ساختن این حزب است، دوره جدیدى در حیات جنبش کمونیستى ایران آغاز شده. اینکه این جنبش الآن بواقع و بالفعل جزئى از جنبش طبقه کارگر و مؤثر در حیات و فعل و انفعالات طبقه کارگر، مؤثر در اینکه زیر پرچم این قشر هست یا نیست، روحیه‌اش چطور است، وضع مبارزات فعلى آن چطور است، چقدر تأثیر دارد، این یک بحث کاملاً مستقلى است. حیات جنبش کمونیستى ما میتوانست با شکلگیرى برنامه ا.م.ک هم یک دوره جدیدى در آن آغاز شده باشد. یا بقول خود شما با قیام بهمن و این که یک دوره رشدى را اینها دارند از سر میگذرانند. ولى همه ما معتقدیم که تأثیرى روى جنبش طبقه نداشتند. بنابراین این مخدوش کردن بحث است و چیز تازه‌اى هم در بر ندارد. چون این بحث که "حزب از نظر تاکتیکى مبرم است" بحث قدیمى ما است. در بیانیه ٢٨ خرداد نوشته شده اگر بخواهید میتوانم یک مقدارش را بخوانم. گفته است:

"رژيم جمهورى اسلامى به آخر کار خود رسيده است و بورژوازى نيز خواهان جايگزينى آن گشته است. در اين شرايط مبارزه ما براى طرح، ارائه و سازماندهى آلترناتيو مستقل پرولترى، متکى بر برنامه‌اى کمونيستى و عمل مستقيم طبقه، ميتواند و ميرود تا کمونيسم را در ايران براى نخستين بار به پرچم بخش مؤثرى از طبقه کارگر تبديل کند و جنبش کمونيستى را سريعا با اقشار پيشرو پرولتاريا پيوند دهد. پيروزى ما در اين مبارزه تعيين کننده بى شک مستلزم حرکت آگاهانه و سريع ما در جهت وحدت جنبش کمونيستى حول پرچم برنامه و تاکتيک لنينى است. اين برنامه امروز وجود دارد. از سوى ديگر حزب کمونيست را در دل انقلاب بهتر و سريعتر ميتوان ساخت. چه در چنين شرايطى است که توده هاى کارگر وسيعا به برخورد به کليت رژيم سياسى و اقتصادى کشانيده ميشوند و در زمينه‌هاى ايدئولوژيک، سياسى و تشکيلاتى ناگزير به انتخاب ميگردند. و باز در چنين شرايطى است که مرزهاى مبهم ميان مارکسيسم انقلابى با رويزيونيسم و اپورتونيسم در برنامه و تاکتيک، جلوه طبقاتى آشکار مييابند و امکان انتخاب در سطح گسترده براى پيشروان طبقه کارگر فراهم ميآيد، و بالأخره در چنين شرايطى است که نيازهاى عملى مبارزه، وحدت عملى مارکسيست- لنينيست‌هايى را که در اصول برنامه و تاکتيک توافق دارند تأکيد ميکند و سنن سکتاريستى و خرده بورژوايى جنبش جوان کمونيستى ما را عميقا زير سؤال ميبرد. اعتلاى جنبش کارگرى و انقلابى مساعدترين شرايط را براى نزديک شدن به حزب کمونيست ايجاد ميکند. پس در تصوير عمومى ما از وظايف کمونيستها در شرايط حاضر، هم کاناليزه کردن نقشه‌مند قدرت سياسى هر چه بيشتر به سمت طبقه کارگر و زحمتکشان تحت ستم و استثمار و ارگانهاى توده اى آنان، و هم رشد سريع جنبش واقعا کمونيستى و فراهم آمدن زمينه‌هاى مساعد تشکيل حزب کمونيست جايگاه بسيار مهمى را احراز ميکند". [بيانيه اتحاد مبارزان کمونيست، ٢٨ خرداد ١٣٦٠- بند ۸]

در همان دوره تاکتیکى که هنوز ما برنامه نداده بودیم و قطعنامه "برنامه حزب و دوره نوین در جنبش کمونیستی" را نداده بودیم باز همین وظایف جلوى کار ما بود، بدون اینک بحث ما را راجع به لیبرالها و بنى صدر و طبقه چه فکر میکند و ارتش چه فکر میکند به این حزب گره بزنیم و از دریچه بحث حزب ببینیم. بنظر من این خطایى است که میتواند باشد و باز بر میگردد به بحث "تم اصلى کنگره حزب است"، "طرح تدارک چرا وظایف ما را در آن ننوشته"، "حزب با پراتیک ا.م.ک ساخته میشود" و غیره. بنظر من آنوقت اینها همه یک جا ميافتد.

بنابراین من پیشنهادم را باز تکرار میکنم. مشخصاً خود-ویژگیهاى عینى این شرایط و خود-ویژگیهاى ذهنيش را از نقطه نظر جنبش طبقه را باید بررسى کرد. وضعیت جنبش کمونیستى یک بند مشخصى است و آن هم ما میدانیم چه بندى است. این شرایط ساختن حزب را آسان میکند و باید ساخت و حزب براى پاسخگویى به این شرایط ضرورت حیاتى دارد و نباید عقبش انداخت. این دو تا بند راجع به حزب، ولى راجع به تاکتیکمان چه است؟ سرنگونى است؟ قیام است؟ جنبش کارگرى چى؟ در برخورد با اپوزیسیون لیبرال موضع ما چه است؟ و غیره، حزب به اینها مربوط نیست بنظر من. و بايد این بحث را تفکیک کرد و راجع به خود-ویژگیهاى مبارزه طبقاتی- انقلابى و تناسب قواى بین طبقات در این مقطع مشخص و منافع مستقل طبقات در این لحظه خود-ویژه فعلى، با توجه به مسائلى که براى جامعه و جنبش طرح است، به اینها پاسخ گفت. من بحث دیگرى ندارم.

نوبت ششم ١٣:٣٢ دقیقه

من فکر میکنم بحث ایرج مسأله را فرموله کرد، که اینکه ما یک نیروى اجتماعى هستیم خودش خودش را نشان میدهد، اینکه نیروى اجتماعى هستیم خودش را در وجود جنبشهاى عینى نشان میدهد. اگر ما یک نیروى اجتماعى باشیم یعنى جنبش خلق کُرد با خصوصیات معیّنى در مقابل رژیم است. جنبش کارگرى در صنایع و بخشهاى معیّنى با خصوصیات معیّنى جلوى رژیم است. ما میتوانیم بجاى اینکه بگوییم حزب تشکیل دادیم، چون حزب حزب هست و برنامه حزب هست و الآن تناسب قوا است به خود آن تناسب قوا اشاره کنیم و بگوییم مبارزات کمونیسم ایران در صنعت نفت، اعتصابات پى در پى‌اى که به رهبرى حزب ما انجام شده بورژوازى را به جایى رسانده که میخواهد چنین کند. ولى اگر این موجودیت اجتماعى ما یک فعلیت پیدا نکرده دقیقاً بحث این است که آن بالقوه‌گى را قاطى مسأله نکنیم. هر وقت ما اعتصاب راه‌ انداختیم (چون یک جریان حزبى هستیم و برنامه داده‌ایم) و هر وقت یک پراتیک عینى را در دستور طبقات گذاشتیم و به وسیله بخشى از طبقه اتخاذ شد طبعاً در آن (موقعیت عینى میان طبقات) تأثیر میگذارد و طبعاً روى خود تاکتیکهاى ما هم تأثیر میگذارد. یعنى وقتى ما قیام مسکو میکنیم میگوییم یارو قیام کرده، خُب قیام شده دیگر. حالا در مقابل قیام کی چه میگوید، فرداى قيام کى چه ميگويد. موضع بورژوازى در مقابل یک قیام معیّن چه است؟

ولى اینکه ما یک حزبى را اعلام کرده‌ایم و یا ما میخواهیم تشکیل بدهیم، یا مارکسیسم انقلابى الآن خودش را منسجم‌تر کرده دقیقاً این بحث است؛ نشان بدهیم - هیچ هم ایرادى ندارد یک بحث تاکتیکى است - نشان بدهیم که این قضیه به تشکل طبقه، به شعارهاى طبقه، وضعیت طبقه در مقابل بورژوازى همین الآن یا در این دوره چه تأثیرى گذاشته؟ این هیچ ایرادى ندارد یک بحث تاکتیکى است. به آن اعتبارى که رفيق حميد میگوید بله. اگر اين یک نیروى اجتماعى واقعى شده پس خصوصیات آن نیروهاى اجتماعى را در تاکتیکهاى خودمان ذکر میکنیم. جنبش مقاومت سنگر مبارزه را دست گرفته، نقش کومه‌له این وسط،، خُب بله، گفتیم. نقش کومه‌له این است که یک حزب کمونیستى است، تشکیلات یک سازمان حزبى کمونیستى است و جلوى سازش این جنبش را گرفته. واقعیت عینى این است که سازش نکرده و هنوز داعیه خودمختارى و مبارزه مسلحانه‌اش را دارد.

یک بحثى که میشود بنظر من گفت از بحثهاى قدیمى درون ک.م [کمیته مرکزی] است، "بحث کار روتین حزبى و مسأله تاکتیک است". این عمرش به دو سال برمیگردد و فکر میکنم و هیچوقت هم براى همه ما آن طور که باید روشن نشد. من اینجا میخواهم یک مقدار روشنش کنم، بدون هیچ انتقاد یا ایرادگیرى نسبت به قبل یا چیزى به قبل، من میگویم یک بحث مشکل کار ما این بود که رفقاى ما تا نمیفهمیدند یک چیزى تاکتیکى است نمیفهمیدند مهم است. اساساً بحث "کار روتین حزبی" در مقابل این دیگاه مطرح شد که تا به طرف نمیگفتى این به نفع شوراى انقلابى است نمیرفت انجامش بدهد. میگفتى آقا این برنامه را ببر بخوان، مهم است، طبقه کارگر را اساساً باید متشکل کنیم براى سوسیالیسم، این کارمان است. اهمیت کار ما در این است، همیشه مبرم است، آخر هیچ کار مهمى نیست که مبرم نباشد. ما باید این کار را انجام بدهیم، رفیق ما باید کارگرها را به منافع همیشگى‌شان آگاه کند. میگفتند چه بخوانیم، مانیفست بخوانید. چرا لزوم و مبرمیت بردن مانیفست را به درون صف طبقه درک نمیکنید؟

اینجا دوباره دارد در بحثهاى رفیق بنظر من انعکاسى از همان بحث دوباره تکرار میشود. اگر ما نگوییم داریم حزب میسازیم در ترویج و تبلیغ و غیره ما چه فرقى میگذارد؟ خُب ما باید آنوقت یک طور دیگر تبلیغ بکنیم! نـه، نباید یک طور دیگرى "کار روتین" بکنیم. اگر "کار روتین" است نباید یک طور دیگر شود. اگر کار ما روتین بوده و به اعتبار وظایف همیشگى ما تعریف شده که معنى "کار روتین" این است، با هیچ تاکتیکى تغییرى در این کار روتین داده نمیشود. ممکن است دامنه‌اش، عمقش، وسعتش تغییرى پیدا بکند ولى "کار روتین" کیفیتاً کار روتین است. کارى است که ما به اعتبار منافع همیشگى طبقه کارگر و نظرات همیشگى‌مان داریم این را دنبال میکنیم. حالا آن تشکیلاتى که بر اساس این کار روتین متشکل شده، آن جریان حزبى در درون جنبش طبقه به چه تاکتیکهایى دست میزند در مبارزه و پیشبرد جنگ بر سر قدرت سیاسى ـ "کار روتین" به این مربوط نمیشود این مقوله‌اى است مربوط به تاکتیک ـ آن یک بحث تاکتیک است.

باز اینجا دارد یک طورى میشود که ما رفقايمان را باید حتماً به اهمیت تاکتیکى ساختن حزب تفهیم کنیم تا بروند حزب بسازند! نخیر، لازم نیست هیچ اهمیت تاکتیکى داشته باشد. تا رفقاى ما مجبور شوند مثلاً از همین فردا بروند حزب را در دستور بگذارند. این را یکبار آموزش بدهیم؛ که وظیفه مبرم ما از سال ١٨٤٤ ساختن حزب کمونیست بوده. یکبار این را آموزش بدهیم خیال خودمان را راحت کنیم که هر دفعه با هر چیزى نگوییم؛ ببین! این کار بخاطر تاکتیک‌تان لازم است! نخیر هیچ هم بخاطر تاکتیکمان لازم نیست. اگر قرار است این درک رفقاى ما را ببرد سر مبرمیت کار ساختن حزب بنظر من یک درک غلطى است. با یک اختلاف نظر تاکتیکى بحث حزب را میگذارید کنار!

بنظر من مسأله حزب کمونیست، تشکل کمونیستى طبقه، وظیفه دائمى و همیشگى و به این اعتبار مبرمترین وظیفه همیشگى است. چون وظیفه‌اى که همیشگى شد مبرم است. مثل غذا خوردن میماند براى کمونیست. لازم نیست بگوییم غذا خوردن اهمیت دارد چون عصر مسابقه فوتبال داریم. غذا باید بخورید تا آدم باشید، غذا باید بخورید تا کمونیست باشید. باید برنامه حزب را ببرید تا کمونیست باشید، باید وظیفه ساختن حزب هر روز صبح روى پیشانى شما باشد تا کمونیست باشید.

من میگویم در بحث قطعنامه قبلى چه تغییرى را من شخصاً به آن رضایت دادم؟ رضایت دادن من هم به آن تغییر این بود که اینجا میگوییم آقا جان! الآن امکانات مساعدى برایش بوجود آمده و در جواب کسانى که میگویند بخاطر انقلاب بینداز عقب! میگوییم نمیاندازیم عقب حتی بخاطر انقلاب هم. خود آن انقلاب بیشتر از هر چیزى به این حزب احتیاج دارد. یعنى مایى که حزب را میخواستیم بسازیم، همیشه مترصد آن بودیم، امروز چون امکانش وجود دارد فوراً میخواهیم آن را بسازیم. به کسى هم که میگوید بخاطر انقلاب بگذارش کنار! میگوییم بیخود حرف نزن همان انقلاب احتیاج به این حزب دارد. یک بحث روشن. در صفوف خودمان دیگر این بحث را نمیبریم که حزب مبرمیت تاکتیکى دارد! باید این را بداند که حزب مبرمیت همیشگى دارد. بى حزب بودن یعنى شکست. در یک جمله مینویسیم: "بى حزب بودن در هر مرحله یعنى شکست" میدهیم دست رفقا. آن وظیفه‌اى که گفتم جزو بحث سبک کار است اینجا میآید جزو تاکتیک دیگر. سبک کار ما باید این را روشن بکند که ما همیشه تشکیلاتِ در حال ساختن حزب هستیم.

رفيق ناصر یک موقع پیشنهاد کرد و من گفتم درست است، که در اساسنامه‌مان مینویسیم ا.م.ک سازمانى است که براى ساختن حزب کمونیست ایران مبارزه میکند و درست در این حزب خودش را منحل میکند و وظیفه مبرم و فورى خودش را این میگذارد در اساسنامه تشکیلاتى هم مینویسیم. هیچ بحث تاکتیکى هم نیست از نقطه نظر ما.

آنجایى بمثابه یک تاکتیک مطرح میشود که یکى به ملاحظات تاکتیکى این ضرورت را رد بکند، آنوقت ما مبرمیت تاکتیکى آن را برایش خاطرنشان میکنیم. خُب هستند و رد میکنند و ما خاطرنشان میکنیم. بوده در تشکیلات ما خاطرنشان کرده‌ایم و رد کرده‌ایم. ولى اگر ما کمونیستهایى را پرورش بدهیم یکبار از این حلقه تاکتیک- حزب- تاکتيک- حزب بیرون بیایند و بگویند حزب حزب است، تاکتیک تاکتیک حزب است. و حزب را باید مستقل از هر تاکتیکى در دوره افول و اعتلاء و فراهم بودن امکانات یا فراهم نبودن امکانات باید در اولین موقعیت ممکن ساخت. این درک ما از مبارزه کمونیستى است. این را اگر جا بیندازیم بنظر من یک بحث طولانى در تشکیلات ما که به آنارکوسندیکالیسم درسطح کارخانه دامن میزند، که باعث میشود دستآورد دو سال کار فابریکى ما یک "کمیته حزبى کارخانه" نباشد پایان میدهد دیگر. چرا گره میزنید به بحث شوراى واقعى، چرا گره میزنید به بحث کمیته‌هاى انقلابى، چرا گره بزنیم به بحث مبرمیت تاکتیکى و ساختن آلترناتیو؟ حزب را باید ساخت تعارفى هم با کسى نداریم. کسى که نمیخواهد حزب را بسازد به صفوف ما نياید! این را در درون خودمان پرورش. بنظر من همان دیدگاه دارد خودش را باز به یک شکل دیگرى، همان نحوه فرمولبندى، میتواند ما را آزار بدهد اینجا.

بحث رفيق ایرج را فقط خیلى خلاصه تکرار میکنم؛ "اینکه ما به یک نیروى سیاسی- اجتماعى واقعى تبدیل شده‌ایم..." رفیق میگوید به من بگویید تا ببینم کجایش غلط است؟ نادرستى آن اینجا است که طرح تاکتیک، تعیین تاکتیک جدا از نیروى حتی اجتماعى اتخاذ کننده‌اش. ما تاکتیکمان را اصولاً براى پرولتاریا میدهیم. اگر این نیروهاى اجتماعى جزو فاکتورهاى عینى تبدیل شده که ما باید جزو تناسب قواى طبقات به حسابش بیاوریم خُب میآوریم، کو؟ آوردیم، باید بیاوریم. در جنبش خلق کُرد، در اعتصابات، تظاهرات، در مبارزات اقتصادى که به رهبرى حزب ما انجام میشود. باید به حساب بیاورید خُب واضح است. در همه آن اعتصاباتى که لنین میشمارد که میگوید "بنا به این اعتصابات، یک دوره جدیدى از اعتلاء انقلابى در پیش است"، خُب حزبش دخیل بوده در آنها دیگر. یکبار حزبش را نمیگوید یکبار اعتصابات را! اعتصابات را میگوید بعنوان جلوه‌اى از حرکت پرولتاریا که خودش را هم جزیى از آن میداند. چون واقعاً یک نیروى اجتماعى است اتفاقاً آنطورى حرف میزند. محصول کار خودش را اجتماع میداند و تغییرات اجتماع را مجدداً در مقابل همان حزب قرار میدهد و روى آن کار میکند. بله ما حزبى هستیم، متحد شدیم و ساختیم و دوره نوینى را شروع کردیم و تمام کردیم و حالا اعتصاباتى را سازماندهى کرده‌ایم، واقعیت این است که این اعتصابات دنباله‌اش به یک اعتلاء انقلابى میرسد. ما هم راهش انداختیم. ولى آنجایى که وارد تناسب قوا شدیم باید بیاوریم به داخل تاکتیک، در این هیچ شکى نیست. رفیق بنظر من میآید از تئورى میآوردش به داخل بحث تاکتیک.

یک بحث خلاصه‌اى بکنم. موضع من شخصاً اینطور بوده تا حالا، تکه اول بحثها تا تصویب پلاتفرم حزب مشخصاً مشکل من اکونومیسم و آکادمیسم بود. اکونومیسم بمعنى اخص کلمه. از الآن بنظر من چرا نگران اکونومیسم هستیم؟ از الآن باید نگران ولونتاریسم و آکادمیسم باشیم در بحثهايمان. تا اينجا ما مشکلمان اين بوده که مبادا پراتيک را چنان عمده بکنند طورى که از حزب بیفتیم بیرون. عمده بکنند طورى که ادامه خطى پراتیک ا.م.ک بخواهد بشود حزب! از امروز من شخصاً نگران این هستم که پراتیک ا.م.ک ندیده گرفته شود. نمیگویم رفیق این بحث را دارد که پراتیک ا.م.ک را ندیده بگیرد، به همان معنى که بحثهاى ک.الف.م را هُلش دادیم که ببریم به یک موضعى، که انحرافى بودنش را مشخص بکنیم. اگر در بحث رفیق میگوید زیادى کمرنگش میکنى، بله این کار را میکنم بخاطر اینکه بگویم حزب از مقوله تاکتیک جدا است. بخاطر ملاحظات معیّنى است که مبرمیت تاکتیکى را در قطعنامه تاکتیکى ذکر میکنیم نه بخاطر هیچ بحث تئوریکى. و از امروز مشخصاً باید این را دید که پراتیک ا.م.ک با این تاکتیکها و این سبک کار چه باید بشود؟ طرح تدارک را تصویب کردیم رفت دیگر. قرار است که آن کارها را بکنیم. با خودمان که تعارف نکردیم. دیگر نگرانى و دلمشغولى به اینکه مبادا اتخاذ نشود بحثى است مربوط به توجیه کادرها. بحثى است مربوط به روش کار حزبى. از امروز فقط اِشکالى که میتواند بين ما در این کنگره پیش بیآید این است که سنگینى بحثهاى گذشته را بیندازیم روى بحثهاى موجود. داریم طرح تاکتیک میکنیم از قول پرولتاریا، فرض میکنیم سبک کارمان را درست میکنیم و میتوانیم هم اتخاذش کنیم، هنوز میگوییم ما یکبار دیگر دوره نوینى را در جنبش کمونیستى آغاز کرده‌ایم! خُب کردیم دیگر.

الآن بحث سر این است که تاکتیکهاى این جریان حزبى چه است؟ در مقابل شوراى ملى مقاومت، در مقابل جنبش اقتصادى، در مقابل حکومت جمهورى اسلامى، در مقابل احزاب سلطنت‌طلب، در مقابل جنبش خلق کُرد، و بحث آخر ما هم این است که این نظراتمان، آن هم انتقادمان به گذشته‌مان، این هم وظیفه حزب، این هم وظیفه تاکتیکيمان. حالا چه طور تشکیلاتى باشیم که همه این وظایف نه فقط پراتیک، بحث سبک کار بحثى مربوط به پراتیک ما در کارخانه فقط نیست در ارتباط با تبلیغ. بحث سبک کار بحثى در رابطه با اتخاذ کردن طرح تدارک هم هست. یعنى یک بحث جهانشمولى است راجع به اینکه تمام مصوبات‌مان را چگونه پیاده بکنیم. و این دیدگاه را هم نداشته باشیم "بحث سبک کار بحثى است راجع به پراتیک خطى ا.م.ک، و آنجا میخواهیم آن را اصلاح بکنیم"! بنابراین من میگویم تاکتیک سرجاى خودش، حزب هم سر جاى خودش، سبک کار هم سر جاى خودش. تاکتیک ما باید از فاکتورهاى عینى در سطح جامعه و خصوصیات ذهنى طبقه، در بيايد، نه خصوصیت ذهنى نیروهاى سیاسى که در طبقه دخیل نیستند هنوز در بيايد.

[تاکتيک ما] از این خط بگیرد و به این متکى باشد. بحث دوره جدید در جنبش کمونیستى شخصاً فکر میکنم به این مفهوم که در دوره تاکتیکى‌مان تأثیر بگذارد، به این بحث مربوط نیست. رفیق آنجا میگوید مگر من چیزى گفتم؟ ميگويد (يعنى از قول من) نادر گفته از ٣٠ خرداد، من گفته‌ام از آن مهمتر دوره نوینى است که با انتشار برنامه شروع شده". من گفتم این غلط است، از آن مهمتر نیست. حتى از نظر تحلیلى مربوط به آن مقوله نیست. یک وضعیت ابژکتیوى را در رابطه با روحیه نیروهاى سیاسى دیگر پیش‌بینى میکنیم و به این خاطر بحث حزب را میگذاریم در قطعنامه تاکتیکى‌مان باشد، وگرنه واقعاً جایش آنجا نیست از نظر تحلیلى. تشکیلاتى که میداند باید حزب را بسازد و قطعنامه داده که باید حزب بسازم، دوباره این را نمیگذارد در وضعیت تاکتیکى، و اینکه کمونیسم و مارکسیسم انقلابى با همان وضعیتى که قبلاً گفته در چه وضعى است چکار میکند. و اگر به یک موجود اجتماعى هم تبدیل شده باشد و تأثیر اجتماعى هم داشته باشد آن تأثیرات اجتماعى را بصورت ابژکتیو در تناسب قواى طبقات، آنجا میگوید. که بقول رفیق تا آنجا که به کومه‌له مربوط میشود و موجودیت اجتماعى و سیاسيش، ما قطعنامه تاکتیکى داده‌ایم روى جنبش خلق کُرد. و در این بحثها هم نشان میدهیم که صف دمکراسى و ارتجاع و صف انقلاب و ضد انقلاب به اعتبار خلق کُرد یک جاى معیّنى ترسیم شده. دیگر کمونیست شدن کومه‌له آنجا جاى معیّنى ندارد. واقعیت این است که جنبش خلق کُرد پیگیر بوده بخاطر آن مسأله، ولى حالا که بوده در تناسب عینى قواى طبقات این تأثیر را دارد.

نوبت هفتم ٢:٣٠ دقیقه

خیلى خلاصه میگویم که فکر میکنم، چه چیزى در این قطعنامه بگوییم نتیجه‌گیرى درستى کرده‌ایم؟ فکر میکنم کلاً با اصلاح‌هایى که رفقا میدهند همین بحثها خصوصیات ویژه این دوره را مشخص کرده. من فکر میکنم که به این صورت اگر ما نتیجه بگیریم که مرکز ثقل فعالیتهاى تبلیغى، ترویجى و سازماندهى ما را در این دوره مبارزه براى سرنگونى جمهورى اسلامى و جایگزینیش با جمهورى دمکراتیک انقلابى تشکیل میدهد و به این منظور سازماندهى آلترناتیو برنامه‌اى و غیره در دستور کار ما قرار دارد، من فکر میکنم این نتیجه‌گیرى که در ذهن من بود میرساند. این که ما بگوییم اساس سیاستهاى طبقه کارگر در این دوره‌ انداختن جمهورى اسلامى و جایگزینى آن با جمهورى دمکراتیک انقلابى است و به این منظور این روش را [پی] میگیرد. یعنى در مقابل همه احزاب بورژوا و در مقابل همه روشهاى بورژوایى، نیروهاى خودش، برنامه خودش و روشهاى خودش را قرار میدهد. چند تا بحث است که شاید بشود روى آنها [مکث] کرد. یکى از ورشکستگى و بن بست نیروهاى رویزیونیست و اپورتونیست و بحران عمیق نیروهاى پوپولیست و غیره صحبت میشود، بنظر من بند ٦ و ٧ را میشود فشرده‌تر کرد و ادغام کرد. یعنى اینکه "شرط لازم رسیدن به این اهداف حزب کمونیست و کارگرهاى پیشرو را باید در حزب سازمان داد" و همینطور" شرایط مساعدى براى این سازماندهى بوجود آمده" دو تاى آنها را به یک مبحث تبدیل کرد.

کلاً جمعبنديى که من تا حالا از بحثها کردم این است که واقعاً خصوصیات اصلى دوره ٣٠ خرداد به بعد اینجا بیان شده، به اضافه این واقعیت که رفيق مصطفى گفت که طبقه کارگر تجربه سیاسى گسترده‌اى پیدا کرده و این اجازه میدهد که براحتى زیر پرچم طبقات دیگر در نیاید. آن بحثى که رفيق حمید هم قبلاً میکرد که مارکسیسم انقلابى است که واقعاً میتواند رهبر یک جنبش انقلابى در درون طبقه شود یا طبقه کارگر را در سطح وسیعى زیر شعار خودش بکشد. آن هم میتواند یک خصوصیت این دوره باشد.

نوبت هشتم ٤:١٢ دقیقه

در مقابل این بحثِ ساختن آلترناتیو پرولتاریاى انقلابى در قبال قدرت سیاسى یک بحث پیچیده و غامضى است. بنظر من به زبان سیاسى روشنترى میشود این حرف را زد. که ما بگوییم مرکز ثقل آموزش طبقه در این دوره و تاکتیکهاى ما و فعالیت تبلیغى، ترویجى و سازماندهى ما مبارزه در جهت قیام و سرنگونى جمهورى اسلامى و استقرار جمهورى انقلابى دمکراتیک است از طریق بسیج و سازماندهى دمکراسى انقلابى تحت پرچم برنامه حداقل حزب کمونیست. بنظر من این یک فرمولبندى است که روشن میگوید ما میخواهیم چکار بکنیم. قیامى است نه از طریق ترور و غیره، از طریق بسیج و سازماندهى کردن دمکراسى انقلابى، تحت پرچم یک برنامه حزبى معیّن، یعنى تحت پرچم آلترناتیو پرولتاریاى انقلابى و هدفش هم سازماندهى قیام، سرنگونى جمهورى اسلامى و استقرار جمهورى انقلابى دمکراتیک.

حميد: قسمت آخرش را میشود یکبار دیگر تکرار کنید؟ از طریق؟ .... از طریق بسیج و سازماندهى کردن دمکراسى انقلابى، تحت پرچم برنامه حداقل حزب کمونیست.

بهمن: بعد میشود محور اساسى تاکتیکها، بعد هم خود همین و مرکز ثقل فعالیتهاى تبلیغى، ترویجى و توضیح مجدد، همین؟ یعنى من با این موافقم که محور اساسى تاکتیکها همین است.

به هر حال این پیشنهادى است که خودم دارم بجاى آن فرمولبندى آلترناتیو "سیاسى، تشکیلاتى، برنامه‌اى پرولتاریا در قبال قدرت سیاسی" که خودم هم برایم سخت بود بفهمم یعنى چه؟

دمکراسى انقلابی

قرار شد سر دمکراسى انقلابى صحبت کنیم. دمکراسى انقلابى بعنوان یک نظم و نسق دمکراتیک بجاى خودش محفوظ، به این معنى ما اینجا بکارش نمیبریم. بعنوان نیروهاى دمکراسى انقلابى در جامعه داریم صحبت میکنیم. مثلاً فرض کنید میگویند سوسیال دمکراسى یعنى نیروهاى سوسیال دمکرات، آن بخش سوسیال دمکرات جنبش کارگرى. وقتى ما از دمکراسى انقلابى صحبت میکنیم مجموعه‌اى از پرولتاریا و زحمتکشان و نیروهاى اجتماعى را که براى یک دمکراسى انقلابى میجنگند، در مقابل دمکراسى (فرض کنید) پارلمانى حتى یا در مقابل "لیبرالیسم بورژوایی" یا "لیبرالیسم خرده بورژوایی" جدید که الآن در مجاهدین میبینیم، در مقابل اینها نیروهاى دمکراسى انقلابى را میتوانیم بشناسیم و بگوییم اینها را باید بسیج کرد. فرض کنید شیخ عزالدین حسینى و هوادارانش و آن نفوذش، جزئى از دمکراسى انقلابى در جامعه ما را تشکیل میدهد. میتواند برنامه حداقل ما را بپذیرد. توده وسیع روستایى میتواند پرچم ما و شعارهاى ما را بپذیرد. ما به کل این مجموعه میگوییم دمکراسى انقلابى. همانطور که مثلاً میگوییم "مارکسیسم انقلابی" منظور ما یک دیدگاه نیست بلکه یک نیروى اجتماعى، یک جریان سیاسى است، دمکراسى انقلابى هم یک جریان سیاسی- طبقاتى در کل جامعه است که اجزاء آن را میشناسیم بنظر من. آواره‌ها، بیکارها، کارگران، زحمتکشان خُرد شهر و ده، نیروهاى سیاسى دمکرات خرده بورژوا که وجود دارند، از نوع شیخ عزالدین حسینى، اینها را بیاوریم زیر پرچم برنامه حداقل حزب کمونیست، از طریق سازماندهى کردن و بسیج کردن اینها مبارزه در جهت قیام و سرنگونى را در دستور بگذاریم. یعنى درست در مقابل شوراى ملى مقاومتها و فدایى‌ها و غیره و تاکتیکهاى آنها، ما هم بسیج و سازماندهى یک نیروى اجتماعی- طبقاتى را در نظر بگیریم، بگوییم میخواهیم اینها را بياوريم زير پرچم برنامه، سازمان بدهیم. دمکراسى انقلابى اینجا مجموعه نیروهاى دمکراتیک انقلابى در جامعه است، چه از نقطه نظر طبقاتى چه از نقطه نظر احزاب سیاسى معنى میدهد. فکر میکنم در لغت سیاسى این معنى را میدهد. مفهوم است. یعنى چیز گنگى در آن نیست. میشود توضیحش داد.

رفيق ناصر صحبت میکند از اینکه اینجا باید بگوییم برنامه پرولتاریا و مطالبات حداقل آن. فکر میکنم این درست نیست چون خود پرولتاریا هم با شعارهاى برنامه حداقل پا به میدان خواهد گذاشت. با شعار ٨ ساعت کار، با شعار جمهورى انقلابى، با شعار شوراها. این فکر میکنیم باز آن کار روتین‌مان را میخواهیم در این قالب بزنیم. کار روتینمان را باید در یک سندى محضرى مجبور بکنیم که تشکیلات انجام بدهد! من فکر میکنم بايد این کار را میکردیم!

نوبت نهم ١:٢٩ دقیقه

یک توضیحى بدهم؟ بعضى چیزهایش هست که جزئى از اجزاء دمکراسى انقلابى است از قبیل اینکه امروز دمکراسى انقلابى نیست مگر اینکه دمکراسى شورایى باشد. این دیگر تقریباً در جنبش ما درک شده، حس شده و قابل تبلیغ است و در اسناد دیگر ما هم این را نشان میدهد و در خود برنامه گفته‌ایم دمکراسى انقلابى یعنى شورا، ميلیس توده‌اى، تسلیح همگانى و نظام دمکراتیک اداره کشور. یعنى در فرم حکومتى مشخص است در برنامه گفته شده. در شیوه به دست گرفتن قدرت، قیام، قیام توده‌اى را ما اینجا ذکر کردیم که ما تروریست نیستیم. ما از بالا نمیخواهیم قدرت را دست به دست بکنیم از طریق قیام توده‌اى میخواهیم بکنیم. از طریق مسأله سازماندهى دمکراسى انقلابى خودش. این باز به ما خط میدهد بنظر من که این دمکراسى انقلابى را همینطورى در کوچه نباید ریخت، بلکه باید ارگانهاى قدرت توده‌اى را بوجود آورد، که باز ما میتوانیم در نتیجه‌گیرى‌هايمان بحث کنیم که ارگانهاى قدرت توده‌اى را باید از طریق شوراها و غیره شکل داد و بوجود آورد. فکر میکنم یک فرمولبندى ما باید اینجا داشته باشیم. همانطور که گفتم مجموعه این را در بر بگیرد و یک سرنخهایى به بحث بدهد، از قبیل بسیج دمکراسى انقلابى همه فعال کردن و بیرون کشیدنش از سوراخش را، فراخوان دادن و سراغش رفتن و به برنامه حزب جلب کردنش را در خودش دارد. سازماندهى یعنى تشکیل جبهه‌هاى معیّن، تشکیل ارگانهاى معیّن توده‌اى که فقط کمونیستى نیست. تشکل غیر حزبى این را در خودش دارد. من فکر میکنم آن بحثى که شما میکنید این امکان را میدهد به ما که در قطعنامه بازش بکنیم.

نوبت دهم ٤:٢٣ دقیقه

من نگرانيى که رفقا ابراز میکنند را فکر میکنم میفهمم. ولى چند تا نکته اینجا کمرنگ میشود. یکى اینکه گفته "تحت پرچم برنامه حداقل حزب کمونیست". این آن واقعیت عینى مشخصى است که رفيق حمید میخواست ما در نظر بگیریم که ما یک برنامه‌اى داده‌ایم و دیگر باید به اسمش حرف بزنیم. و رفيق امیر گفت اینکه برنامه را داده‌ایم دیگر از اینجا باید قیچى‌اش کنیم. من حالا درک میکنم که وقتى برنامه را داده‌ایم میرویم در این بحث از آن استفاده بکنیم دیگر. میگوییم باید بیایید زیر پرچم این برنامه که داده شده، عینى است، واقعى است، یک نیروى اجتماعى داده است. اینکه کجا آن ارگانهاى توده‌اى خودش را نشان میدهد، بنظر من در دو جا. یکى در سازماندهى دمکراسى انقلابى، یکى هم در برنامه حداقل ما که اساسش به بحث شوراها است. آن هم اینجا خودش را نشان میدهد و جاى غصه خوردن ندارد که این نیست.

اما در مورد آلترناتیو که یک چیزى را مشخص میکرد من بعنوان نویسنده این سند میخواهم یک اعترافاتى هم بکنم. خودم دقیقاً وقتى آلترناتیو مجسم میکردم به کمک ابزارهاى فکرى مددکار این را درک میکردم براى خودم. گفتم یک مجموعه‌اى است از شورا و حزب و شعارها و شیوه‌ها و غیره، اینها را روى هم میگویند آلترناتیو. ولى فکر نمیکنم هیچ آدم سیاسى وقتى بشنود "آلترناتیو" این بیاید به ذهنش. که یک مجموعه‌اى از شوراها و کمیته‌هاى انقلابى و حزب و شیوه‌هاى مبارزاتى آلترناتیو تروریسم و غیره. همه این ها را روی هم اینها دارند میگویند "ساختن آلترناتیو برنامه‌اى، تاکتیکى، تشکیلاتی". آن بنظر من یک مفهوم گنگ و الکنى داشت در فاصله دو موجودیت ما. در یک موقعیت حضیضى که ا.م.ک هم زیر ضرب است و میگوید بابا چه کم است، آلترناتیو کم است؟ در یک موقعیتى که ا.م.ک مشخصاً میتواند بگوید الآن آلترناتیو ماییم از نقطه نظر برنامه‌اى. مثل هر کمونیست دیگرى در طول تاریخ بگوید زنده باد جبهه دمکراسى انقلابى تحت پرچم پرولتاریاى انقلابى. فکر کنم این الآن ما را مشخص کرده است. ما داریم سیاسى حرف میزنیم. میگوییم "قیام و مبارزه براى سرنگونى و گذاشتن یک جمهورى معیّن جایش"، این سه تا آلترناتیو و از طریق "بسیج و سازماندهى دمکراسى انقلابی" این هم یک آلترناتیو، "تحت پرچم برنامه حزب کمونیست" این هم یک آلترناتیو. پنج تا مقوله آلترناتیو را در مقابل همه احزاب گذاشته‌ایم.

اینکه قیام را در مقابل شیوه‌هاى بالا گذاشته‌ایم. گفتم آن موقع هم که من فکر میکردم آلترناتیو، شیوه‌ها را میگفتم مجموعه‌اى از قیام و اعتصاب و غیره. قیام را مشخصاً در مقابل قدرت از بالا گذاشتیم. سرنگونى را در مقابل شیوه‌هاى ناظر به استحاله حکومت گذاشتیم. جمهورى دمکراتیک انقلابى را (که خیلى حساب و کتابش حتى قانون اساسيش مشخص است) در مقابل جمهورى دمکراتیک اسلامى و جمهورى دمکراتیک بختیارى و اینها گذاشتیم. از طریق چى؟ از طریق سازماندهى و بسیج یک نیروى اجتماعى به اسم "دمکراسى انقلابی" این را در مقابل تروریسم و امثالهم گذاشتیم. باز این هم آلترناتیو است. دمکراسى انقلابى چه هست؟ خود دمکراسى انقلابى یک آلترناتیوى است در مقابل اَشکال دیگر دمکراسى. تازه زیر چه چیزى؟ زیر پرچم برنامه حزب کمونیست که خیلى روشن است. که این آلترناتیو برنامه‌اى است نسبت به هر عقیده‌اى که ابراز شده. من میگویم هیچ جمله‌اى به این اندازه براى مبلّغ و مروّج ما خط نداده است که هر چیزى میگویند تو یک چیز دیگر بگو. بگو آلترناتیو تو این است: در مقابل کودتا، "قیام"، در مقابل جمهورى دمکراتیک اسلامى، "جمهورى انقلابی"، در مقابل بحث استحاله و حجتیه خوب است و خط امام بد است، "سرنگونی"، در مقابل نیروهاى طبقاتى، "دمکراسى انقلابی". دیگر هر کمونیستى در دنیا میداند "دمکراسى انقلابی" در این دوره چه است. در مقابل برنامه شوراى ملى مقاومت، در مقابل هر چیزى، "برنامه حداقل حزب کمونیست".

یعنى این به روشنترین وجهى، به زبان سیاسى ساده و قابل فهمى میگوید ساختن یک آلترناتیو. فکر میکنم خود من اگر میخواستم زور بزنم و بیانش بکنم که این آلترناتیو چه است مجبور میشدم بیایم بگویم؛ شیوه‌هاى متفاوت، تشکیلات توده‌اى متفاوت، ارگانهاى متفاوت، رهبرى متفاوت، برنامه متفاوت. خُب همه اینها همین جمله میشود.

نوبت یازدهم ٤:٣٥ دقیقه

در رابطه با اینکه ساختن آلترناتیو پرولتاریاى انقلابى در قبال قدرت سیاسى چقدر بیشتر خود ما را بیان میکرد اصلاً خودم هم ابهام داشتم. دقیقاً تمام سعى من در آن نوشته این بود که تأکید کنم این آلترناتیو فقط خود ما نیستیم، شما بگویید پرولتاریاى انقلابى! و آنجا تمام تأکید و تبصره‌هایش مال این بود مبادا فکر کنید که فقط پرولتاریا و فقط ارگانها پرولترى این آلترناتیو اند. آن [فرمولبندی] بیشتر این را داشت که خودمان را فقط داریم میگوییم و بیرون ما کسى نیست. این آلترناتیو حتى یک جاهایى توسط بعضى از رفقا اين آلترناتيو با خود حزب یکسان گرفته میشد. این از این نظر. اما این ابهام که بیرون از ما کسى هست؟ یک مثال شیخ عزالدین حسینى را زدم. در لغت-معنى سیاسى مارکسیستى این یک بحث سیاسى روشن است. فکر میکنم بهترین جواب را رفيق اکبر داد به این بحث، که آن یک بحث تئوریک بود و یک فرمولبندى تئوریک میخواست بیاید بنشیند در مشى تاکتیکى. وقتى نتیجه گرفتیم که آلترناتیوى نیست باید برویم بسازیم دیگر، این آلترناتیو چه است؟ دمکراسى انقلابى. ما نمیتوانیم همان چیزى که میخواهیم و میگوییم نیست با همان لخت و عریانى تئوریکش بگذاریم روى سفره توده‌ها و بگوییم بیا! این را کم داریم. آلترناتیو برنامه سیاسی- تشکیلاتى پرولتاریاى انقلابى در قبال قدرت سیاسى را کم داریم! میگویم آقا اين یعنى چى؟

خود من تجسم یکپارچه این آلترناتیو برایم مشکل بود، جز اینکه بگویم یک دمکراسى انقلابى متشکل شده در ارگانهاى حزبى و توده‌اى. اینطورى خودم را فرموله میکردم، که منظورم تمام این روشها و شیوه‌ها و نهادها و ارگانها و شعارها و غیره است، این آلترناتیو. وگرنه خودتان یک دقیقه فکر کنید که ساختن این آلترناتیو یعنى چه را بسازیم؟ چه چیزى را از زمین میآوریم بالا، چه چیزى را داریم میسازیم؟ آیا این یک تشکیلات است، یک جنبش است، یک جبهه است؟ چه است؟ این مشخص نبود بنظر من، در آن فرمولبندى اصلاً مشخص نبود. هر کس یک برداشت مطابق میل خودش میکرد. یکى "حزب" را برداشت میکرد، یکى "ارگانهاى توده‌ای" را. الآن فکر میکنم اینطورى یک دید سیاسى روشنى است.

ما مطابق برنامه حزب کمونیست (بخش حداقلش) دمکراسى انقلابى که نیروهایش معلومند، اسم و رسمى دارند، در جامعه حضور و وجود دارند، میگوییم اینها را باید متشکل کنیم و بسیج کنیم. بسیج کردن هم نشان میدهد که الآن پراکنده‌اند، الآن نیستند. بسیج کنیم و متشکل کنیم و این خیلى ما را روشن و سیاسى مشخص میکند. یعنى از فردا یک ا.م.کى میداند فلان مذاکره با شیخ عزالدین یعنى چه؟ فلان تلاش براى کنار آمدن با سندیکاى کارخانه یعنى چه؟ فلان برخورد مشخص به حزب دمکرات یعنى چه؟ چرا داریم این کار را میکنیم؟ چرا داریم نیروهاى شوراى مقاومت را میکوبیم و چرا در مقابلش یک چیز دیگرى قرار میدهیم؟ ما میخواهیم دمکراسى انقلابى را زیر پرچم برنامه حزب کمونیست جمع کنیم. نمیخواهیم اجازه بدهیم بخشى از این دمکراسى زیر پرچم شوراى ملى مقاوت برود مثلاً. این بنظر من یک تصویر سیاسى روشنى میدهد. البته اینکه آلترناتیو کم است، این آلترناتیو وجود ندارد بنظر من در مقدمات میشود گفت. که آقا! این وضعیت بخاطر این است که هیچ آلترناتیوى در مقابل حکومت ندارد. یک آلترناتیو دمکراتیک انقلابى که نشان دهنده خط و مشى پرولترى در انقلاب حاضر باشد و شعارها و شیوها و بساط این را پیاده بکند نیست. این را میشود در مقدمات گفت ولى این را نمیشود روى پرچم خودت بنویسى و با آن بیایى بیرون، روى پرچم تاکتیکى. من بیشتر ارجحیت این فرمولبندى را این میدانم که اصلاً روشن کردنش، که ما نیستیم فقط ، یک توده وسیع دمکرات انقلابى در این جامعه پیدا میشود، نیروهاى سیاسيش را هم بموقع خودش میسازد یا ساخته و این را باید بسیج کنیم و متشکل کنیم زیر پرچم برنامه حداقل حزب کمونیست که روشن است.

حالا جایگاه ارگانهاى توده‌اى چه میشود؟ من فکر میکنم بتنهایى اگر دست روى ارگانهاى توده‌اى بگذاریم هم انحرافى است. مثلاً مسأله منطقه آزاد و کومه‌له را در نظر بگیرید. اگر بتنهایى روى ارگانهاى توده‌اى مثل شوراى انقلابى انگشت بگذارید ممکن است سیر محتمل را دارید عوضى میگیرید. ارگانهاى توده‌اى جزئى از دمکراسى انقلابى است ولى دمکراسى انقلابى ممکن است، ولى دمکراسى انقلابى یکجایى ممکن است بشیوه‌هاى جبهه‌اى و حزبى و ویتنامى جلو برود. و این در خودش این بحث ما را دارد که ما دمکراسى انقلابى را متشکل میکنیم و طبعاً یک جزء آن ارگانهاى توده‌اى است و این ارگانهاى توده‌اى را باز میگویم در مقدمات گفتیم در نتیجه‌گیرى عملى هم گفتیم. بگوییم سازماندهى ارگانهاى توده‌اى بمثابه جزئى از حرکت تشکیلاتى دمکراسى انقلابى است. این یک وظیفه ما است "سازماندهى ارگانهاى توده‌ای". ولى در خود آن چهارچوب کلى خط و مشى تاکتیکى وقتى میخواهیم بحث کنیم بنظر من لزومى ندارد یک بُعد آن را بگیریم برجسته بکنیم. از قبیل "ارگانهاى توده‌ای".

نوبت دوازدهم ٧:٣١ دقیقه

در مورد این مسأله که این قیام را کمرنگ میکند، بنظر من اگر نگوییم در جهت، بگوییم برای قال قضیه کنده است. بگوییم مرکز ثقل فعالیتهاى ما را مبارزه براى قیام، قیام توده‌اى، سرنگونى جمهورى اسلامى، استقرار جمهورى دمکراتیک انقلابى از طریق فلان تشکیل میدهد. آن طریق است هیچکسى نمیتواند سوء تفاهم کند طریق را با هدف عوضى بگیرد. لااقل میتوان برایش توضیح داد که [عوضی] نگیرد. در جهت قبول دارم، در جهت چنین حواله به دور است، ولى برای ما داریم برای قیام مبارزه میکنیم. این روشن میکند که ما سرنگونى هدفمان است. هر کارى میکنیم هدف سرنگونى ناظر بر آن است، از طريق قيام.

اما در مورد جایگاه حزب. من فکر میکنم این بحث یک مقدار در نشست صبح مطرح شد و یک مقدار هم بحثش پخته شد که ما نمیخواهیم حزب را از طریق این تاکتیکمان بسازیم بنظر من. حزب را میخواهیم بسازیم. شرط لازم پیشبرد این تاکتیکمان هم هست. بنابراین حزب را میرویم بسازیم. واضح است که حزب را در دل مبارزه میشود ساخت. نمیشود یک سوت زد، از مبارزه بیاییم بیرون، این بغل کنار زمین حزب را بسازند دوباره بروند مشغول فوتبال شوند. حزب را باید در دل همان مبارزه ساخت. حالا در دل هر تاکتیکى دارید حزب را باید بسازید. نباید مشى تاکتیکى نشاندهنده این باشد که حزب را میخواهید بسازید، بلکه دارید اصلاً بعنوان تاکتیکهاى حزب حرف میزنید. کما اینکه در آن میگویید برنامه حداقل حرب کمونیست. یعنى براى اولین بار در جنبش کمونیستى اعلام میکنید که یک چنین حزبى وجود دارد. به مفهوم سیاسيش الآن وجود دارد، اگر به مفهوم تشکیلاتى وجود ندارد با توجه به این برنامه حداقل به مفهوم سیاسى این حزب وجود دارد و اصلاً ما میگوییم بیایید زیر پرچم برنامه‌اش. حزب فى‌الواقع بیرون قطعنامه ما است بنظر من. یعنى حزب آن ارگانى است که دارد این قطعنامه را میدهد. تاکتیک خودش است. دارد تاکتیکهاى خودش را بیان میکند. گفتم یک دیوار چین جریان حزبى را از خود حزب جدا نمیکند وقتى راجع به تاکتیک و طرحهاى تاکتیکى میخواهد حرف بزند و خود جریان حزبى وقتى تاکتیک میدهد، همانطور که ایسکرا تاکتیک میدهد، از قول سوسیال دمکراسى روس تاکتیک میدهد، ما هم داریم تاکتیک میدهیم، از قول حزب تاکتیک میدهیم. حزب فرض این قضیه است. منتها فرضى که در ضمن اینجا منعکس است و در یک بند ما موظفیم بگوییم این شرایط ساختن حزب را ممکن و ضرورى میکند، در آن بحث هم گفتیم.

اما یک مثال بزنم از قطعنامه کنگره سوم حزب کارگر سوسیال دمکرات روسیه. میگوید:

١- نظر به اینکه پرولتاریا به حکم موقعیت خود پیشروترین طبقات و یگانه طبقه انقلابى پیگیر است مأموریت ایفاى نقش رهبرى جنبش دمکراتیک عمومى انقلابى روسیه را عهده‌دار است.

٢- این جنبش در لحظه کنونى دیگر به مرحله لزوم قیام مسلحانه رسیده است.

٣- پرولتاریا ناگزیر در این قیام به جدى‌ترین طرزى شرکت میورزد و این شرکت است که سرنوشت انقلاب روسیه را معیّن میکند.

٤- پرولتاریا نقش رهبرى را در این انقلاب فقط در صورتى میتواند ایفاء کند که به شکل نیروى سیاسى واحد و مستقلى زیر پرچم حزب کارگر سوسیال دمکرات که علاوه بر رهبرى مسلکى از لحاظ عملى نیز مبارزه وى را رهبرى نماید گرد آید.

یعنى حزب اینطورى مطرح میشود. میگوید این تاکتیکها است و پرولتاریا باید چنین بکند و پرولتاريا باید چنان بکند. پرولتاریا نمیتواند چنین بکند بدون اینکه بیاید زیر پرچم یک حزب و حزبش را بسازد. ما هم همینطورى میگوییم. ما نمیگوییم این طرح تاکتیکهاى مارکسیسم انقلابى است! میگوید وضعیت کنونى و وظایف پرولتاریاى انقلابى. میگوییم در چنین شرایطى پرولتاریا وظیفه بسیج و سازماندهى و غیره را دارد و پرولتاریا نمیتواند چنين بکند بدون اینکه حزبش را بسازد. بنظر من هیچ چیز مبهم تئوریکى در این نیست. که به درجه‌اى که پرولتاریا زبان داشته گفته باید چکار بکند، حال به درجه‌اى که میخواهد عمل بکند باید حزبش را بسازد. در این رابطه بنظر من قطعنامه ما طبعاً این طرح را دارد. هیچ جا نگفته‌ایم کمونیستهاى ایران بنابراین موظفند چنين و چنان کنند. تاکتیکهايمان را براى پرولتاریا مطرح میکنیم، میگوییم پرولتاریاى ایران باید این آلترناتیو را بگذارد در مقابل تمام طبقات غیر پرولتر. دمکراسى انقلابى را زیر پرچم خودش بیاورد، صفوفش را متشکل بکند، براى قیام مبارزه بکند. شرط لازم پیروزى این است که این قیام زیر رهبرى پرولتاریا انجام شود و براى اینکه این رهبرى انجام شود پرولتاریا باید صفوف حزبش را بسازد. من فکر کنم یک چنین دیدى دارم نسبت به کُل این سیر استدلال.

جاى حزب کجاست؟ جاى حزب گفتم، یکى بعنوان کلام پرولتاریاى انقلابى، اینکه اصلاً در متن بحث برنامه حزب کمونیست ذکر شده و یکى اینکه در استنتاجهایش گفتیم که باید بروید حزب را بسازید. مبارزه براى ایجاد حزب کمونیست عاجل و مبرم است و باید فوراً این کار را بکنید. چرا؟ براى اینکه همین تاکتیک را باید پیش ببرد. حزب میتواند پیش ببرد.

امير سؤال ميکند.

بنظر من ميآيد، استنباط من اين است که موضوع تاکتيک، قدرت سياسى است، و نزديک شدن پرولتاريا به اين قدرت سياسى. موضوع تاکتيک خود کمونيسم نيست، خود سوسياليسم نيست. خود نظرگاه سوسياليستى و تشکل سوسياليستى موضوع تاکتيک نيست. فرض وجود تاکتيک است. اينکه پرولتاريا در مبارزه براى حزب آموزش ميبيند، اين بنظر من يک نوع مصادره به مطلوب است. پرولتاريايى که دارد براى حزب مبارزه ميکند، آموزشش را ديده. ما در رابطه با پرولتاريا در قبال جنبش اجتماعى‌ و وظايف سياسيش داريم حرف ميزنيم بنظرم من در هر طرح تاکتيکى. اينجا در اين رابطه حزب خودش بعنوان يک عرصه تاکتيکى بنظر من نميتواند براى پرولتاريا مطرح باشد. البته اين دنباله بحث صبح است که هيچ ايرادى ندارد پى بگيريم. به هر حال تکليف اين بحث را بايد در اين کنگره روشن بکنيم که حزب بمثابه تاکتيک يعنى چه؟ ساختن حزب بمثابه يک عرصه آموزش طبقه. اصلا وجود حزب يعنى طبقه کارگر به حدى آموزش ديده که بتواند در سياست دخالت کند. من کلا استنباطم اين است که مسأله تاکتيک در ارتباط با متحد و متشکل کردن طبقه در دل يک جريان واقعى سياسى و مبارزه طبقاتى، خنثى کردن تلاشهاى ضد انقلاب، بيان کردن منافع مستقل طبقه، و پيگيرى کردن منافع مستقل طبقه است. آنجايى که حزب را در نتيجه‌گيرى‌مان يا در مقدماتمان، مطرح ميکنيم بنظر من بعنوان شرط لازم وجود يک پرولتاريايى که بتواند اين تاکتيک را اتخاذ بکند است، نه به اين عنوان که خودش يکى از عرصه‌هايى است که پرولتاريا بايد واردش شود و خودش را آموزش بدهد و متشکل بکند. بنظر من آن را در قطعنامه حزب به همان معنا گفته‌ايم. به اين معنا که پرولتاريا برايش مسأله حزب بعنوان يک عرصه فعاليت عملى و نظرى مطرح است، اين را در بحث حزب گفته‌ايم. اينجا وقتى قرارست روى وضعيت سياسى حرف بزنيم، بايد روى وضعيت سياسى حرف بزنيم. نميدانم حرفم مفهوم هست يا نه؟

نوبت سیزدهم ٨:٠٦ دقیقه

بحثى که اینجا مطرح شد بنظر من بحث یک فرمولبندى نیست. رفیق تقى دوباره همان حرفها را بنظرم تکرار کرد. میشود نشان داد که آن چه حلقه گم شده‌اى در تفکر ا.م.ک بوده تا به حال که مدام بحث بحث تاکتیک در مقابل بحث حزب و بحث حزب در مقابل تاکتیک قرار میگرفته و درست بشیوه مکانیکى براى اینکه ارتباط این دو تا پیدا شود، این دو تا را یکى میآمد و راست گره میزد. مسأله اساسى این است که سازمان کمونیستى سازمان کارگرى کمونیستى است. سازمان کارگرى کمونیستى است. تعریفش این است. سازمان کارگرى همیشه دارد بخشى از طبقه را کمونیست میکند. احتیاجى به اساسنامه و فرمولبندى تاکتیکى ندارد براى اینکه یک سازمان کمونیستى کار کمونیستى کار کمونیستى بکند. این یک چیز تاکتیکى نیست، یک چیز استراتژیکى نیست یک چیز هویّتى است. اصلاً قرار است ما اینکاره باشیم. اگر تا به حال نبوده‌ایم و هر وقت میخواستیم به رفقاى سازمانى بگوییم چرا کارگرها را کمونیست نمیکنید، مجبور بودیم اهمیت تاکتیکيش را برایشان بگوییم. این یک نقص فعالیت ما بوده. وگرنه براى هیچ کمونیستى در دنيا این مسأله مطرح نیست که عجب، کمونیست کردن کارگرها را در این بحث تاکتیکيم نگفته‌ام! خُب فرض این است که شما کارگرها کمونیست میکنید و براى همین بخودت میگویى کمونیست. رفیق میگوید پرچمى که برافراشته میکنیم برافراشته نشده! خُب میگویم این چه انتقادى است؟ چطور آمده‌ایم پرچمى را برافراشته میکنیم که تا حالا برافراشته نشده؟ خُب داریم برافراشته میکنیم که برافراشته بشود. یعنى پرچم کمونیستى را داریم برافراشته میکنیم.

یک فرمولبندى که در این بحثها بنظر من مطرح شده و باید چسبید اینکه حزب از طریق مبارزه بشیوه حزبى ساخته میشود. یعنى وقتى شما فرض کردید حزبید آنوقت میتوانید حزب را بروید بسازید. وقتى فرض کردید حزبید، یکى از اصول سبک کار حزبى این است که تاکتیکهاى پرولتاریاى انقلابى را مشخص میکنید نه وظایف رفیق تقى و رفیق مسعود و رفیق نادر و رفیق مصطفى را. وقتى از تاکتیک حرف میزنید دارید وظایف پرولتاریاى انقلابى را که از قرار معلوم وجود دارد، وگرنه وظیفه‌اى بعهده‌اش نبود، وظایف آن را مشخص میکنید. و طبعاً مشخص میکنید که این وظیفه را چگونه به بهترین شکلى میتواند انجام بدهد، زیر پرچم حزب شما. پرولتاریایى که دنبال این انجام این انجام وظیفه میگردد. اعتصاب میکند، تظاهرات میکند، نفت را به روى آفریقاى جنوبى و اسرائیل میبندد، وظیفه آن را دارید مشخص میکنید. اینکه ما باید اینها را کمونیست بکنیم و مرکز ثقل آموزش طبقه کارگر همیشه براى ما کمونیسم و سوسیالیسم است بنظر من این یک فرض هویّتى ما است. این مرکز ثقل آموزش پرولتاریا در یک دوره تاکتیکى نیست، این مرکز ثقل حتى آموزش پرولتاریا نیست، مرکز ثقل رابطه ما و پرولتاریا، اساس هویّت یک بخش از پرولتاریا بعنوان پرولتاریاى کمونیست است.

ما در سبک کارمان باید بیاییم یک سند محضرى بدهیم - گفتم کسى که در ا.م.ک است براى تشکیل حزب مبارزه میکند و کمونیسم را بین کارگرها اشاعه میدهد. تا دیگر این مشکل را نداشته باشیم که هر وقت گفتیم "شوراى واقعی" حزب را ول کند برود سراغ شوراى واقعى، و تا میخواهید بگویى چرا حزب را ول کردید؟ بگویید "شوراى واقعی" در خدمت ساختن حزب! یعنى یک سرگیجه رابطه تاکتیک و هویّت اصلاً اینجا یک طورى خلط میشود که هویّت خودت را از تاکتیک میخواهى نتیجه بگیرى. انگار یک عده انقلابى را میخواهید هنوز در صفوف خودت کمونیست کنى. یک عده کمونیست را ميخواهید انقلابى کنید! در صورتى که اینها اصلاً فرض بحث ما است. کمونیست انقلابى است و سازمان ما یک سازمان کمونیستى است. بنابراین سازمان کمونیستى مطابق اساسنامه‌اش و مطابق برنامه‌اش و مطابق تعریف عضو بمثابه کسى که برنامه سازمان را قبول دارد و ميبرد درون طبقه کارگر اشاعه میدهد، باید این کار را بکند. چه دوره قیام باشد چه دوره قیام نباشد.

آن چیزى که ما مشخص میکنیم این است که این سازمانى که کارگرها را کمونیست میکند و محافل کمونیستى از آنها سازمان میدهد و کمیته‌هاى کمونیستى در کارخانجات و محلات بوجود میآورد، صبح روز ٢٢ بهمن چکار باید بکند؟ روز ١٧ شهریور باید چکار بکند؟ روز ٣٠ خرداد باید چکار بکند؟ و اصولاً در یک دوره ٣٠ خرداد به بعد باید چکار بکند؟ بفرض اگر تا گفتیم "از ٣٠ خرداد به بعد وظیفه ما بسیج دمکراسى انقلابى است" معنى این است که پس ما دیگر احتیاجى به حزب نداریم! خُب اصلاً این تلقى است که همیشه حزب را در حال سیلان و موّاجیّت و زیر سؤال میبیند. یعنى خاصیت پوپولیستى کسانى است که سازمانهاى کمونیستى تشکیل میدهند. اصلاً براى انقلاب کمونیست شده. سر مبارزه معیّن میخواهد کمونیست را ابزار بکند و استفاده بکند نه اینکه هر مبارزه مشخصى را در خدمت رشد جنبش کمونیستىِ کارگرى قرار بدهد. من میگویم این بحث سبک کارى ما است و بزودى مشخص میشود. بحث کار روتین در مقابل کار تاکتیکى و بحث گره زدن کار روتین به کار تاکتیکى، هر دوى اینها یک دیدگاه را نمایندگى میکند همانطورى که اصغر گفت. دیدگاهى که اصولا کمونیسم را بعنوان کمونیسم به رسمیت نمیشناسد. دیدگاهى که اساسنامه کمونیستى ندارد، برنامه کمونیستى ندارد و ما الآن بعنوان یک جریانى که این اساسنامه و برنامه را دارد، داریم بشیوه حزبى به پرولتاریاى انقلابى میگوییم از نظر ما وظیفه‌ات چيست.

آیا از نظر ما وظیفه پرولتاریا این است که در مقابل این بورژوازى بیاید داخل حزب؟ این که بخاطر این موقعیت نیست، این همیشه همین خاصیت را دارد. همیشه وقتى یک فاکتورى در همه معادلات حاضر است ما خطش میزنیم و راجع به بقیه معادلات حرف میزنیم. این فاکتورى است که باید جزء هویّت خودمان بکنیم و هر وقت جزء هویّت خودمان کردیم تازه برایمان مشخص میشود چرا هر دفعه میگوییم شورا لازم نیست قبلاً بگوییم حزب. بنظر من این جایش خیلى مهم است. میرود در بحث سبک کار. و یک طور رادیکالیسمى که میخواهد خودش را بصورت کاذب در تاکتیک وارد بکند. وقتى ما میگوییم آقا بروید دست این دمکراتها را بگيريد و بیاورید زیر پرچم برنامه حداقل، میگوید بابا این که کمرنگ است یک عده را هم باید بیاوریم زیر پرچم حداکثر! این تاکتیک آدمهایى است که آمدند زیر پرچم حداکثر، حالا اینها بروند و بقیه را بیاورند زیر پرچم حداقل؟! هر وقت ما تا این را میگوییم، از بس هویّت ما تثبیت نشده و روى سنت کمونیستى استوار نشده و به یک جریان کمونیستى تعلق نداشته است، خودمان یادمان میرود که ما به هر حال کمونیستیم، ما در همان دمکراسى انقلابى همیشه یک بخش کمونیستى سراغ داریم. کى گفته دمکراسى انقلابى یک بخش کمونیستى ندارد؟ بسیج و سازماندهى دمکراسى انقلابى بنا به تعریف کمونیستى یعنى بسیج و سازماندهى پرولتارى سوسیالیست از جمله در وسط آن دمکراسى انقلابى. گفتیم شرط لازم تحقق پیروزى انقلاب دمکراتیک وجود یک پرولتاریاى سوسیالیست است. این را مدام در قطعنامه‌هایمان هم میگوییم از این ببعد.

ولى بنظر من این یک بحث سبک کارى است که با فرمولبندى این یا آن مشى تاکتیکى جاى درستش را در تشکیلات ما پیدا نمیکند. وقتى جاى درستش را پیدا میکند که ما یک اساسنامه کمونیستى بنویسیم و مشخص کنیم که کار تشکیلات ما چه است؟ کار تشکیلات ما کمونیست کردن کارگرها است، در تمام سال و روز و ماه و هفته‌اى که میگذرانیم. کمونیست کردن و متشکل کردن کارگرها تحت پرچم انقلابى‌ترین ایدئولوژى طبقه کارگر. براى همین است که هيچ احتیاجى نداریم وقتى از شورا حرف میزنیم روى این مسأله یکبار دیگر تأکید بگذاریم. این را در یک اسناد پایه‌اى، در یک سند محضرى تشکیلاتى باید به همه بدهیم. کسانى هم بیایند در صفوف ما که این را فهمیده باشند، کسانى هم تربیت کنیم که این را درک بکنند.

بنظر من به هر حال بحث رفيق اصغر درست است. این دیدگاهى است که یا تاکتیک و حزب را به هم گره میزند یا حزب را جدا از تاکتیک میخواهد بسازد - جدا از مبارزه همانطور که رفيق رضا گفت - بخاطر اینکه اصلاً درک نمیکند که این دو تا یک رابطه معیّنى با هم دارند، رابطه هویّت و حرکت. آدم معیّنى حرکت معیّنى ميخواهد بکند. هر دفعه که میخواهد حرکت بکند که نمیگوید من تقى هستم میخواهم راه بروم که! میگوید من تقى هستم، امروز گرسنه هستم، فردا تشنه هستم ، میخواهم بروم مدرسه، دانشگاه اسم نوشتم. وظیفه من در این دوره این است که شش کلاس دیگر درس بخوانم. نمیگوید باز وظیفه‌ام است که تقى باشم و شش کلاس درس بخوانم! این "تقى بودن کمونیسم" را باید در اسناد دیگرى غیر از اسناد تاکتیکى مشخص بکنیم. و آن اسناد اسمش هست اساسنامه، برنامه و اسناد مربوط به وظایف کمیته‌هاى فابریکى و کارخانه و منطقه و ارگانهاى کمونیستى وغیره.


اصل اين مطلب شفاهى است. اين نوشته‌اى است که توسط دنيس مير (آزاد) از روى نوارهاى اين جلسه پياده شده است - ١٥ر٣ر٢٠٠٩


hekmat.public-archive.net #3862fa.html