Status             Fa   Ar   Tu   Ku   En   De   Sv   It   Fr   Sp  
Audio   گوش کنيد

جنگ خاورميانه، وضعيت و وظايف ما
در اردوگاههاى کومه‌له در خاک عراق
توضيحى درباره قطعنامه فراکسيون کمونيسم کارگرى

متن پياده شده نوار ارسالى براى تشکيلات کردستان - ١٥ ژانويه ١٩٩١


رفقا با سلام و آرزوى موفقيت براى شما. من منصور حکمت هستم. اينجا با رفقا کورش مدرسى و رحمان حسين‌زاده نشسته‌ايم. ميخواهيم با شما درباره وضعيت تشکيلات و بخصوص برخورد ما به جنگى که به احتمال زياد در آن منطقه به وقوع ميپيوندد صحبت کنيم.
4
طى چند ماه گذشته مسائل زيادى در رابطه با تشکيلات کردستان حزب مطرح شده است. چه در نامه‌هاى شما و چه در بحثهايى که با کادرها و رفقاى کميته رهبرى کومه‌له داشته‌ايم، يک وجه اصلى صحبتهاى تشکيلات کردستان و کشمکشها و مشکلات درونى آن بوده است. موضوعات اينها را خودتان ميدانيد. از مسأله اعزام تا کميته رهبرى، اردوگاهها و برخوردهايى که به برخى رفقا ميشود و غيره، محور مشکلات تشکيلاتى است که در اين دوره داشته‌ايم. استنباط من، از نامه‌هاى شما و صحبت با برخى از رفقا، اين است که اين مسائل در طى چند ماه اخير قدرى فروکش کرده است. اما به هر حال اينها مسائل جدى‌اى است که در تشکيلات ما مطرح است. منتها صحبت اصلى امروز من بر سر جنگ در منطقه است. اين صحبت را طرح بحث قطعنامه‌اى که خدمتتان داده‌ايم در نظر بگيريد. در حاشيه اين بحث و در رابطه با اين بحث است که راجع به مسائل تشکيلاتى‌اى که به آن اشاره کردم هم چند کلمه‌اى صحبت ميکنم.
5
جنگى که ما از آن صحبت ميکنيم، يک رويداد محلى يا واقعه‌اى در ابعاد تلاقى نظامى ما با جمهورى اسلامى نيست، بلکه پديده‌اى است که همه دنيا دارد از آن صحبت ميکند و عواقب آن براى هيچکس، حتى براى دولتهايى که در آن درگيرند، قابل محاسبه نيست. اين جنگ کليه معادلات سياسى را در منطقه و به يک معنا در کل جهان تغيير ميدهد. اين جنگ ما را در شرايط جديدى قرار ميدهد و با مخاطرات جدى‌اى روبرو ميکند. بنابراين حتى اگر منسجم‌ترين تشکيلات دنيا هم بوديم الان بايد مينشستيم و راجع به اين جنگ صحبت ميکرديم. با توجه به اينکه منجسم‌ترين تشکيلات دنيا نيستيم آنوقت ديگر لازم است جدا تکليف بعضى مسائل را روشن بکنيم.
6
جنگى که در پيش است مهمترين رويدادى است که ما بايد راجع به آن حرف بزنيم. اينکه اردوگاه ٢ چه شد و اردوگاه ١ چه شد، و اولويت سياست اعزام در کار ما چيست و ترتيب ليست اعزامى ها چيست و کميته رهبرى کومه‌له چه نقطه ضعف و چه نقطه قدرتى دارد، اينها همه نسبت به اين اتفاق مهمى که دارد در زندگى همه ما ميافتد فرعى است. حتى اگر بخواهيم به اين موضوعات بپردازيم بايد اول ربط آنها را با اين دوره مشخص به روشنى توضيح بدهيم.
7
همانطور که در قطعنامه گفته‌ايم تشکيلات کردستان ما بخصوص در کانون اين جنگ است. هر اتفاقى بيافتد دارد پيرامون ما و يا حتى براى خود ما ميافتد و فکر نميکنم نه فقط ميليونها مردمى که در همانجا زندگى ميکنند، بلکه حتى هيچ نيروى سياسى و دولتى در منطقه از اين جنگ برکنار بماند و بتواند به مسير قبلى خود ادامه بدهد. اين جنگ کاملا موقعيت تشکيلات خود ما را در کردستان تغيير ميدهد. حتى اگر اين ماجرا فقط چند روز طول بکشد ما با تهديدات جدى نظامى و فيزيکى و تنگناهاى اقتصادى و غيره روبرو خواهيم شد. امروز مساله اساسى براى ما کسب آمادگى براى چنين شرايطى است.
8
من با خيلى‌ها راجع به اين صحبت کرده‌ام که چگونه از اين دوره بيرون خواهيم آمد. آدمهاى بدبين و خوشبين وجود دارند. در موارد زيادى رفقا در پاسخ به اين مساله تا حدودى خط خود و تلقى خودشان را از وضع تشکيلات بروز ميدهند. اما در مجموع تصويرى که بدست ميآيد اين است که اگر خودمان را جمع و جور نکنيم از اين دوره خوب بيرون نميآييم. اين بنظر من يک ارزيابى واقع‌بينانه است که اگر به موقع نجنبيم، لطمه خورده و تضعيف شده از اين ماجرا بيرون خواهيم آمد. در عين حال من جدا اعتقاد دارم که اگر خودمان را جمع و جور کنيم، که بنظر من ميتوانيم، ممکن است حتى از دل اين شرايط قوى‌تر بيرون بياييم. جريانى که در اين دوره خود را حفظ کند و به مسائل امروز مردم پاسخ داشته باشد، ميتواند قوى‌تر از اين دوره بيرون بيايد. در ميان نيروهاى منطقه راهى که جلوى ما هست از همه روشن‌تر است. مساله اصلى اين است که خود را سريعا جمع و جور کنيم و عواقب اين جنگ براى ما آنقدر سنگين نشود که يک دوره تلخ در تاريخ تشکيلات را بسازد. بلکه حداکثر دوره سختى باشد که ما از سر گذرانده‌ايم و حتى شيوه بيرون آمدن ما از اين دوره موقعيت سياسى ما را در کل منطقه تحکيم کرده باشد و قدرت عمل ما را افزايش داده باشد. من فکر ميکنم اين ممکن است. جنگ پر از مشقات و محروميت‌هاست، اما در عين حال نيروهاى سياسى را يکبار ديگر براى مردم معنى ميکند. ما ميتوانيم کارى کنيم که وقتى پس از اين دوره، يکماه يا سه ماه ديگر، به ما نگاه ميکنند کومه‌له را نيرويى ببينند که با قدرت و صلاحيت از اين دوره عبور کرده است. من اين را نه فقط منتفى نميدانم، بلکه خيلى هم به آن اميدوارم. همانطور که گفتم اين دست شماست.
9
ابعاد اين مساله با هيچ واقعه‌اى در تاريخ فعاليت تشکيلات ما قابل مقايسه نيست. اگر بخواهيم به هر حال از نظر تاثيرى که اين رويداد روى شرايط فعاليت ما ميگذارد آنرا با چيزى مقايسه کنيم، شايد قابل مقايسه با جريان ٣٠ خرداد باشد و تاثيرى که روى چپ ايران گذاشت. ابعاد مساله اين است. اين مثل فلان حمله جمهورى اسلامى، فلان بمباران اردوگاه، محاصره شده اين يا آن عده از رفقا در فلان منطقه و ضرباتى که اينجا و آنجا خورده‌ايم نيست. اين واقعه‌اى است با ابعاد وسيع از نظر سياسى. موجب تغييرات سياسى مهمى ميشود. از نظر فنى هم فکر ميکنم شرايطى که با آن روبرو خواهيم شد بيسابقه باشد.
10
نتيجه‌اى که ميخواهم بگيرم اين است که حتى اگر ما هيچ مشکلات درونى‌اى هم نميداشتيم، باز هم اين وظايف جديد و شرايط ناشناخته‌اى را جلوى ما ميگذارد که تنها با آمادگى و هوشيارى ميتوان با آن روبرو شد.
11
وقتى مساله جنگ را برجسته ميکنيم، طبعا يک چيزهايى را داريم کمرنگ ميکنيم. از جمله عملا داريم تمام بحثمان درباره دورنماى فعاليتمان در کردستان در عرصه‌هاى مختلف تبليغى، ترويجى و سازماندهى را کمرنگ ميکنيم. يک نفر ممکن است ايراد بگيرد که "آخر ما برنامه عملمان را داده‌ايم، بايد مشغول اجراى آن بشويم و حفظ خود و گذراندن اين دوره جنگ و بحران که فلسفه وجودى ما نشد، ما بايد از هر فرصتى براى فعاليت سياسى‌مان استفاده کنيم. فلسفه وجودى ما اين است". بحثى که در اين قطعنامه هست و در واقع روح آن را تشکيل ميدهد اين است که اگر چنين کسى واقعا به اين حرف اعتقاد داشته باشد که ما وظايف سياسى اساسى و روشنى در جامعه کردستان داريم که بايد پيش ببريم، آنوقت امروز بيايد پاى اين بحث که شراط لازم انجام اين وظايف اينست که از اين دوره درست بيرون بياييم. خط سياسى کمونيستى- کارگرى در کردستان معنى‌اش اين نيست که انسان در هر لحظه مشغول يک فعاليت تبليغى و ترويجى و سازمانگرانه بر مبناى کمونيسم کارگرى است. بلکه اينست که ما نيروى پيش‌برنده اين حرکت را بدرستى حفظ ميکنيم و از گذرگاههاى تعيين کننده عبور ميدهيم. اگر کسى امروز ايراد بگيرد که "تمام کار ما امروز شده حفظ خود، حفظ انسانها، ارگانها، ادامه‌کارى ارتباطات کارگرى، پس ارگانهاى تبليغى و ترويجى و سازماندهى ما (نظير تکش يا راديو و غيره) چکار ميکنند؟"، جواب من جوابى است که بايد ٣٠ خرداد به اين نوع ايرادها داده ميشد و آن اين است که وقتى دشمن هجوم برده است، کسى که واقعا ميخواهد کارى از پيش ببرد آنروز بايد صفش را نگهدارد.
12
ما تاوان اين روش را پيشتر پرداخته‌ايم. ما تاوان اين را داده‌ايم که مستقل از اينکه اوضاع عينى چگونه است به کار خودمان بر طبق اولويتهاى تعريف شده‌مان ادامه داده‌ايم. ما در مقطع ٣٠ خرداد به اصل حفظ خود و به اصل عقب نشينى منظم کم توجه کرديم. به اين فکر نکرديم که به هر حال فردايى وجود دارد. اين دوره ميگذرد و ما به هر حال بايد بدانيم که ٦ ماه ديگر، بعد از گذار از اين دوره، در چه موقعيتى قرار ميگيريم. از اتحاد مبارزان کمونيست به تنهايى فقط ٢٠٠- ٣٠٠ رفيق در آن يکسال دستگير شدند که عده زيادى از آنها بعدا اعدام شدند. ما چنان تلفاتى داديم چون به معنى واقعى اين را نفهميديم که اگر قرار است آينده‌اى براى چپ و کمونيسم ايران وجود داشته باشد، يک شرط آن اينست که انسانهايى که قرارست اين آينده را تضمين کنند حفظ شوند.
13
بنابراين من رفقايى را که همين درجه اهميت و اولويت را براى مساله حفظ تشکيلات و فعالينش در اين دوره قائل نباشند شخصا سرخط نميدانم. به نظر من اين رفقا يک نکته مهم را درست درک نميکنند و آن اين است که براى اينکه کارى بکنيم، بدوا بايد باشيم. براى اينکه حرکت بکنيم بايد متشکل باشيم و نميشود و در لحظه‌اى که نه فقط تشکيلات ما، بلکه دولتها در منطقه دارند به بقاء و آينده‌شان فکر ميکنند، ما اين را يک مساله فرعى يا يک تهديد روتين ببينيم و درستى و نادرستى کارمان را فقط با اين بسنجيم که چه کارهاى مضمونى‌اى داريم انجام ميدهيم. در طول سه ماه آينده و تا وقتى تهديد و مخاطرات اين جنگ برطرف نشده و يا موقعيت جديد متفاوتى پيش نيامده وظيفه اصلى ما گذراندن اين دوره با قدرت و استحکام و بيرون آمدن از آن با کمترين لطمه و بيشترين آمادگى براى ادامه فعاليتمان است.
14
به نظر من اگر ما اين را درست درک کنيم ميتوانيم از اين دوره با موفقيت عبور کنيم. راستش حتى به اين خوشبينم که در فرداى اين واقعه کومه‌له قدرتمندترى در کردستان ميماند که نفوذ و وجهه سياسى خود را در يک مقياس بسيار وسيع‌ترى گسترش داده است.
15
بنابراين روح کلى و اساسى اين قطعنامه اين است که فراخوان بدهد و بپرسد که چه کسانى حاضرند امروز پا جلو بگذارند و با تشخيص اين اولويت براى اين دوره تلاش کنند. طبعا اين از دورنماى عمومى هر کس ناشى ميشود. کسى که دورنماى خاصى براى آينده مبارزه در کردستان ندارد، طبعا الان هم علاقه خاصى ندارد که امروز به اين شيوه که من ميگويم از اين دوره بيرون بياييم. چه بسا جنبه انسانى اين رويداد براى او مهم باشد، اجتناب از لطمات فيزيکى برايش مهم باشد، اما از نظر سياسى مساله اين اولويت را برايش ندارد. اما براى کسى که آن دورنماى سياسى را در کردستان دارد، يعنى اعضاى فراکسيون کمونيسم کارگرى، درک اهميت اين دوره و گذار سرافرازانه از اين دوره حياتى است. ما ميتوانيم ٦ ماه ديگر جمع شويم، موقعيت خود را مجددا بررسى کنيم و ببينيم که اين دوره را چگونه گذرانده‌ايم و همه آن دورنماى فعاليت را با توجه به شرايط جديد، که بسيار با شرايط امروز تفاوت خواهد داشت، باز تعريف کنيم. اما براى اينکه بتوانيم ٦ ماه ديگر اين کار را بکنيم بايد دسته جمعى درست از اين دوره بگذريم.
16
اين قطعنامه ميخواهد يک عده بگويند که ما اين را درک ميکنيم و آماده‌ايم. اولين نتيجه اين اعلام آمادگى اين است که فرد با تمام مسائلى که در رابطه با اين واقعيت و اين نقطه عطف فرعى محسوب ميشود فرعى برخورد ميکند و آن را کنارى ميگذارد تا وقتى که بتوان آن را بعنوان يک مساله اصلى مجددا مطرح کرد. اگر نارضايتى‌اى از برخوردهاى تشکيلاتى هست، بنظر من اينجا بايد جاى فرعى خود را پيدا کند، اگر کسانى کارى کرده‌اند که آدم معتقد است اشتباه کرده‌اند، بايد اين را به صورت يک مساله فرعى نگاه کرد. واقعيت اين است که با همه اشتباهات و ضعفها و اصطکاکهايمان امروز وظيفه داريم تشکل سياسى پيشرو براى تحقق اين دورنما را از اين دوره عبور بدهيم. کسى که اين را نفهمد بنظر من راستش هيچ چيز نفهميده است.


18
حال به وضعيت تشکيلات برگرديم. اگر اين عدم انسجام امروز نبود، اگر اين اغتشاشى که امروز ميان ما هست و کسى نميتواند منکر آن بشود نبود، ما با نظم بيشترى وارد اين دوره ميشديم و ديگر ترديد نبود که بدرستى آن را طى ميکنيم. ولى واقعيت اين است که اين اغتشاش هست. من اينجا در حاشيه اين قطعنامه قدرى راجع به اين مسائل صحبت ميکنم. منتها قطعنامه از ما ميخواهد که چگونه، حتى به شکل فرمال، به اين اغتشاش فائق بياييم و بگذاريم اين منطق روند در دوره ديگرى خود را دنبال کند.
19
ببينيد، اساس بحث ظاهرا اين است که کنترل و اتوريته در تشکيلات از بين رفته، هر کس ساز خودش را ميزند، رهبرى تشکيلات کردستان آن نقش و نفوذى را ندارد که ميبايست داشته باشد، اينجا و آنجا سياستهاى اشتباهى پيش گرفته ميشود و غيره. وقتى ته اين ايرادات را نگاه ميکنيد ميبينيد اتفاقى که افتاده است اين است که تشخيص فردى براى نوع فعاليت خيلى برجسته شده، و تصميم جمعى، که خود را در تصميم تشکيلاتى و ارگانهاى رهبرى نشان ميدهد تضعيف شده است. هر کس ممکن است توضيح خود را براى اين وضعيت داشته باشد، اما به هر حال در اينکه الان وضعيت اين است که ما تشکيلاتى نيستيم که بتواند تصميمات جمعى‌اش را بدرستى و بدون اصطکاک پيش ببرد ترديد نيست.
20
من درباره اين وضعيت تحليل زياد شنيده‌ام. يک خط تحليلى اين است که به ما ميگويند ببينيد شما در بحثهاى دوره قبل يک لايه کادرهاى مجرب، قديمى، رزمنده و مبارز کومه‌له را به حاشيه رانديد (و بدرجات مختلف ادعا ميکنند که ما در اين کار عمد داشتيم يا نتيجه تبعى بحثهاى ما يا رويدادهاى آن دوره اين شده). بما ميگويند که به هر حال ماحصل اين بحثها اين شده که کادرهايى که ستون فقرات اين تشکيلات بودند و در شرايط بحرانى و در تند پيچ‌ها اين تشکيلات به آنها تکيه ميکرده به حاشيه رانده شدند، و يک عده آمده‌اند که آن اتوريته و نفوذ و توانايى را ندارند. نتيجه منطق اين موضع اين است که از ما خواسته ميشود که تشکيلات دوباره روى دوش همان طيفى گذاشته شود که گويا کنار گذاشته شده و يا به حاشيه رانده شده است. اين يک تحليل است. من بعدا جواب کوتاهى به اين ميدهم.
21
يک تحليل ديگر اين است که در نتيجه وضعيت عينى و همينطور مباحثات دوره قبل، اتوريته‌ها در تشکيلات شکست و مناسبات گسيخته شد و در نتيجه منفعت و مصلحت و عافيت طلبى فردى در تشکيلات رشد کرده است. بنابراين گفته ميشود که امروز نميشود صرفا بر مبناى سياست و خط و خطوط سياسى اوضاع درونى تشکيلات کردستان را توضيح داد. اوضاع امروز هزار و يک دليل دارد. هر کس يک مساله دارد. مسائل قديمى بيرون زده چون کنترل "قديمى" بر اوضاع و مکانيسمهايى که اين معضلات و مصالح را در ذهن افراد به عقب ميراند از ميان رفته و در نتيجه هر کس دارد مساله قديمى خود را بيان ميکند. اعم از اينکه مساله او اعزام باشد، يا سازماندهى‌اش و غيره. در نتيجه حرف شنوى و نقشه وجود ندارد. بدبينى وجود دارد و غيره. اين هم يک رگه تحليل است.
22
به نظر من ممکن است در هر کدام اينها ذره‌اى حقيقت وجود داشته باشد. به اين معنى که بله لايه‌اى از کادرهاى تشکيلاتى که قبلا کار بدست بوده‌اند و امور را ميشناختند و بقيه هم عادت کرده بودند که لابد هر چه آنها ميگويند درست ميگويند، در جريان بحثهاى دوره قبل معلوم شد که خيلى هم درست نميگويند و اتوريته‌شان تضعيف شد. جالب اينجاست که خود اين رفقا ظاهرا به حاشيه رانده شده‌اند کسانى بودند که در دوره‌هاى خيلى کمتر بحرانى به نسبت امروز و در مواجهه با مسائلى خيلى کوچکتر از اين، يعنى صلح بين دو کشور و يا جنگ آمريکا در منطقه، دست و پاى خود را گم کردند، تشکيلات را حتى به بى‌اعتمادى به رهبرى سياسى حزب کشاندند و به عملکردهاى عقب‌مانده صحه گذاشتند. اينطور نيست که گويا در يک مقطع خاص يک عده رفقاى مجرب و آماده و کار‌آزموده ناگهان کنار گذاشته شدند و جاى آنها را يک عده بى‌تجربه و تازه‌کار گرفتند. اين تبيينى است که ممکن است آدم پرتى بخواهد از وضعيت حزب بدهد. ولى واقعيت اين است که اولا، کسى به آنصورت به حاشيه رانده نشده، رفقايى هستند که امروز دست و دلشان به کار نميرود، فرصت پيدا نکرده‌اند و يا حتى احتمالا به آنها امکان داده نشده است. همه اينها ميتواند در مواردى موضعيت داشته باشد. اما اکثريت قريب به اتفاق کادرهاى تشکيلات سر جايشان هستند و دارند کارشان را ميکنند. ثانيا، کسانى که سر کارند، کسانى که جاى آنهايى را گرفته‌اند که از قرار به حاشيه رانده شده‌اند، اينها هم همانقدر قديمى و مجرب‌اند و همه لحظات تشکيلات را با همانها گذرانده‌اند. ثالثا، بحث واقعى‌تر بحث خط است. علت اينکه اتوريته رفيقى که در اين يا آن مقطع سر کار است کم شده و نظرش پيش نميرود اين است که کسى با نظرات او مخالف است. در تمام طول تاريخ فعاليت کومه‌له هم هر وقت اپوزيسيونى در ناحيه‌اى سر بلند کرده، خط مسئول آن عرصه پيش نرفته است. واقعيت اين است که در تشکيلات کردستان ما رهبرى با مخالفت روبروست، با تشخيص‌هاى متفاوتى روبروست و آن اتوريته سياسى و معنوى را که ميبايست وجود داشته باشد را ندارد. به هر حال علت مسائل ما اين نيست که کسانى که ميتوانند اين انسجام را ايجاد کنند الان سر کار نيستند. کسانى که ميتوانند اين انسجام را ايجاد کنند اتفاقا همانها هستند که سرِ کارند، چون اينها کسانى هستند که توانستند انسجام تشکيلاتى را به دنبال تشتت دو سال پيش که به طور اجتناب ناپذيرى در نتيجه جدلها و مبارزات درونى ايجاد شده بود، حفظ کنند. قبل از اينکه اينها سر کار بيايند فى‌الحال قطب‌بندى حادى در تشکيلات بوجود آمده بود و حرف رهبرى حتى کمتر از اين هم پيش ميرفت.
23
اين بحثها به نظر من محتوايى ندارد. هدف پشت اين بحث به نظر من عقب راندن کسانى که ميخواهند از موضع چپ در اين تشکيلات کار کنند به موضع به اصطلاح "آشتى ملى" است. چند قدم به عقب برگشتن و "موضوعات را از نو بررسى کردن" و غيره. اين خط ما نيست. اگر کسى صلاحيت دارد و ميتواند تشکيلات را از اين دوره عبور بدهد به نظر من کسانى هستند که افق راديکالشان را در تشکيلات مطرح کردند. آنچه مسلم است اگر با آن بى‌افقى دو سال قبل وارد اين شرايط ميشديم، هيچ صحبتى از يک گذار سرفرازانه نميتوانست باشد. به نظر من جاى خوشحالى است که دو سال پيش در تشکيلات ما بحثهايى مطرح شد که امروز به همه نشان ميدهد که تا وقتى باقى باشيم و بتوانيم کار کنيم دنيايى از کار جلوى ما هست. اين خط است که به نظر من ما را قادر ميکند از اين دوره بدرستى عبور کنيم.
24
موضوع ديگر مساله وجود "انگيزه‌ها و مصلحتهاى" مختلف در ميان رفقاى تشکيلاتى است. اولا، به نظر من جاى خوشحالى است که آدمها ميتوانند حرف خودشان را بزنند و مثلا بگويند "من بايد به خارج بروم"، "من نگران حال خانواده‌ام هستم"، جاى خوشحالى است که آدمها ميتوانند به رفيق خودشان بگويند که "حرفت را قبول ندارم" و احترامشان سر جايشان باشد و کار خودشان را بکنند. به نظر من فضايى که امروز در تشکيلات بوجود آمده فضاى آزادترى است. خوب اين آزادى بايد تا حدى قوام بگيرد و خود را در نُرم‌ها و کدهاى تشکيلاتى جا بدهد. ولى نفس اينکه امروز افراد انگيزه‌ها و مشکلات و دردهايشان را به زبان ميآورند يک گام به پيش است. خود اين معضلى نيست. ثانيا فکر نميکنم چيز عجيبى باشد که يک تشکيلات وقتى به نقطه عطفهاى به اين تعيين‌کنندگى ميرسد ترديد و ابهام بوجود بيايد. و باز خوشحالى من از اين است که ما در شرايطى با اين تندپيچ‌ها روبرو ميشويم که در حالى که ابهام بالاجبار در سطوحى بوجود ميآيد، صد برابر آن در سطوح ديگرى ديد روشن وجود دارد که بايد چکار بکنيم. اگر همين ابهامات، که حاصل شرايط و موقعيت عينى در منطقه و انقباض‌هايى است که ما بناگزير با آن روبرو شده‌ايم، در شرايطى بوجود ميآمد که خطى که قرار بود به آن پاسخ بدهد ميخواست فقط با تهييج در مورد "رزمندگى" با آن روبرو شود، ما عاقبت خوبى پيدا نميکرديم. الان در مقابل اين وضعيت، ديد روشنى در ميان اکثريت تشکيلات وجود دارد که ميداند خط ما و کار ما چيست، اهميت اين دوره‌ها و اين نقطه عطف‌ها و پاسخ ما به اين ابهامات چيست. جاى خوشحالى است که امروز خطى بر سر کار است که با اين ابهامات و مشکلات همدردى دارد و شرايط پيدايش آن را درک ميکند و ميخواهد به آنها پاسخى درست و انسانى بدهد. اگر با اين وضعيت با شيوه برخورد خشک و کم سياسى چند سال قبل روبرو ميشديم، بنظر من عکس‌العمل‌هايى که در برابر اين ابهامات بوجود ميآمد بيشتر به ابهام و بيخطى دامن ميزد.
25
به هر حال از اين نظر من فکر نميکنم مشکلى داشته باشيم. حتى فکر نميکنم اين تحليل درستى باشد که مشکلات ما نهايتا به مصلحت‌جويى‌هاى فردى برميگردد. شرايط عينى، عکس‌العملى که بوجود آورده، ترديدها و ابهامات، کناره‌گيرى برخى رفقايى که تجربه بيشترى داشتند يا ميتوانستند کار جدى‌ترى صورت بدهند، همه اينها جزو واقعياتى است که ما با آنها روبروئيم. اينها جزو تعريف مساله‌اى است که بايد به آن جواب بدهيم. و اگر ما درست نگاه کنيم ميبينيم که پس ريشه ضعف را نبايد آنجا جستجو کرد. علت ضعف را بايد آنجا سراغ کرد که آن نيرويى که پاسخ دارد و ميتواند جواب اين ابهامات و مشکلات را بدهد، چرا موفق‌تر از اين نيست و چرا نتوانسته مسائل را زودتر از اين جواب بدهد. به نظر من نميشود گفت که "بدليل وجود مسائل زياد ما تشتت داريم". اگر مسائل زياد باشد اما پاسخها هم به همان درجه روشن باشد و نيروى پاسخ دهنده هم آماده باشد، مشکلى پيش نميآيد. مساله اين است که اين نيرو آماده نيست. من فکر ميکنم وضعيت فعلى به يک معنى به خود چپ برميگردد. به اينکه چپ چقدر آمادگى دارد پاسخ کناره‌گيرى فلان رفيق باتجربه و ترديدها و دل‌نگرانى‌هاى بهمان رفيق را در مورد وضع خود و رفقاى ديگر و خانواده‌اش دارد بدهد. اينجاست که به نظر من بايد به خودمان نگاه کنيم و اگر ملامتى هست بايد خودمان را ملامت کنيم. ما مسبب مشکلات امروز تشکيلات نيستيم. اگر جريان چپ نقشى داشته است اين بوده است که به اين مشکلات که خواه ناخواه در همين ابعاد بوجود ميآمدند، و بوجود آمده بودند که چپ براى پاسخگويى به آنها بوجود آمد، آنطور که بايد پاسخ نداده است. اگر ضعفى هست اين است که چپ اين پاسخ را با قدرت و انسجام کافى نميدهد. بنابراين بايد برگرديم به بحث آمادگى چپ.
26
انتقادى که به چپ ميشود اين است که تو که پاسخ اين وضع را دارى چرا با قدرت عمل و استحکام در مدتى که فرصت داشته‌اى سياست خود را جلو نبرده‌اى و چرا اجازه داده‌اى اين تشتت طول بکشد. چون به هر حال نفس تشتت اجتناب ناپذير بود، چپ اصلا در متن اين بود که سرِ کار آمد. سؤال اين است که چرا نتوانسته به سرعت اوضاع را جمع و جور کند، چرا آنقدر کند و تدريجى پيش رفته‌ايم.
27
اينجا من به بحثهاى همان دوره برميگردم. نامه‌اى که ما بعد از پلنوم شانزدهم براى تشکيلات نوشتيم بنظر من تمام اين مساله را پيش‌بينى کرده بود. اگر در آن مقطع چپ درک ميکرد که وظيفه‌اش نه تعميق بيش از اين خطوط و مقابل قرار‌دادن‌هاى تشخيص‌ها و نظرات، بلکه سازمان دادن يک حرکت از بالا و تشکيلاتى براى پيش بردن نقشه‌هايش است. بنظر من ما امروز در اين وضعيت قرار نميگرفتيم. من علت کش‌آمدن اين وضعيت را جا نيفتادن آن بحث در درون چپ ميدانم. اگر يکبار ديگر آن نامه را بخوانيد ميبينيد که همانوقت دارد ميگويد که اگر چه بکنيم و چه نکنيم انسجام از بين ميرود و چنددستگى‌ها بوجود ميآيد و اتوريته براى رهبرى خودتان باقى نميگذاريد و غيره. بخشى از هشدارها بنابراين بجا بود. يک بحث اصلى ما اين بود که شما بر مبناى پلاتفرم معين و تناسب قواى معين پيروزى بدست آورده‌ايد، علامت سؤال گردن رهبران و کادرهايتان آويزان نکنيد. حال مساله اين شده که ک.ر اتوريته ندارد. سؤال اصلى اينست که چرا ندارد. از نظر ترکيب قوى‌ترين کميته رهبرى کومه‌له در سالهاى اخير است. وقتى ميگوييم قوى‌تر منظورمان قطعا از نظر جسمى نيست. بلکه داريم به اين نگاه ميکنيم که افراد ميخواهند چه بکنند، با چه مسائلى روبرو هستند و چه جوابى دارند به آن مسائل ميدهند. از نظر تجربه، رفقاى کميته رهبرى از قديمى‌ترين رفقاى تشکيلاتى هستند. چرا "اتوريته ندارند"؟ به نظر من اين اتوريته را چپ بايد به اين رفقا ميداد و نداد و الان در فرصتى که هست بايد اين اتوريته را بدهد. مستقل از هر ضعف، خطا و به زعم اين و يا آن رفيق "سرخط نبودن" و "به روش قديم کار کردن" آنها. اين رهبرى‌اى است که چپ بطور عينى در آن مقطع ميتوانست شکل بدهد و بايد اين رهبرى را برسميت ميشناخت، پشت برنامه عمل آن به خط ميشد و خودش ديگر زير پاى آن را خالى نميکرد. و به نظر من اين اتفاق افتاد. آن رفقاى چپ که درک نکردند، آنهايى بودند که به تلاقى چپ و راست در تشکيلات ذهنى‌گرايانه و فردى نگاه کردند. اين را نفهميدند که مساله بر سر تقابل قواى خطوط و گرفتن سنگرهاى تشکيلاتى و پياده شدن نقشه عمل‌هاى گرايشى است. به نظر من خود چپ علامت سؤال زيادى به گردن بخشى از خودش انداخت که بنا به جايگاه تشکيلاتى‌اش وظيفه داشت اين خط را رسما پيش ببرد. اين بخش اصلى مساله است. بخش ديگر برميگردد به خود آنهايى که سر کار قرار داشتند. به نظر من اين رفقا بايد بهتر براى انسجام دادن به چپ حرکت ميکردند و کارشان از اين نظر نقطه ضعفهاى جدى داشته است. چپ بايد به خودش نگاه کند، پشت دست خودش بزند و خود را جمع و جور کند تا از اين شرايط ديگر درست بيرون بيايد. کارى که در گذشته نشده، بايد در فرصت کوتاهى همين الان بشود. به همين دليل اين قطعنامه خطاب به چپ است و اين تعهد را من از چپ ميخواهم. اگر رفقاى غيرفراکسيونى که باورى به بحثهاى ما ندارند و همه آنهايى که هزار و يک عيب و ايراد در کار ما پيدا ميکنند و ممکن است حتى تقصير وقوع جنگ آمريکا و عراق را هم گردن ما بياندازند، نخواهند اين تعهد را بدهند مساله براى ما اساسا اين است که آيا بالاخره چپى‌هايى را داريم که اين تعهدات را بپذيرند؟ اگر دهها چپى وجود داشته باشند که اين تعهد را بدهند و دنيا را از روزنه‌اى ببينند که اين قطعنامه مطرح ميکند، من يک نفر غصه‌اى ندارم و فکر ميکنم آنهايى که پا جلو ميگذارند، براى تضمين آينده ما و بخط کردن بقيه کافى هستند. بنابراين هر چند اين قطعنامه فراخوانى به کل تشکيلات است که اين شرايط را درک کنند، جهت اصلى صحبتش با چپى است که چندين ماه فرصت داشته است خود را جمع و جور کند و شرايط را درک کند.
28
اکنون ديگر اين چپ موظف است روح اين شرايط را درک کند. راستش سخت است کسى درک نکند. الان ديگر جاى اين نيست که در صف کسانى که ميخواهند کومه‌له روى يک وضع سوسياليستى کارگرى باقى بماند و از اين دوره سالم و معتبر و سرافراز بيرون بيايد کوچکترين تَرَکى مشاهده شود. من شخصا هزار و يک ملاحظه دارم روى کار اين يا آن رفيق، اما دندان روى جگر ميگذارم، اين ملاحظات را براى يک دوره درون خودم نگاه ميدارم، براى اينکه صف چپ و سوسياليسم کارگرى در کردستان بتواند در اين دوره در مقابله با هزار و يک نيروى خارجى و مخاطره بيرونى يک پديده صُلب و يکپارچه بنظر بيايد. اين قطعنامه اساسا اين سؤال را مطرح ميکند: امروز عليرغم هر اغتشاش و تشتتى که هست، با هر تشخيص و هر باورى که نسبت به تشکيلات کردستان و رهبرى آن وجود دارد، آيا خودتان را در صفى ميدانيد که ميخواهد بر مبناى دورنمايى که چپ ترسيم کرده است، تشکيلات را از اين دوره خطير سرافراز عبور بدهد؟ يا نه، تصميم برخى اين خواهد شد که کماکان درباره اين بحث کنند که چه کسى در چه تاريخى چه طرحى را غلط پيش برده، فلان کس در ترويج "سر خط" هست يا نه و غيره؟
29
اين برخورد است که افق و نگرش محدود را نشان ميدهد. اگر ما اين پديده يکپارچه را پيدا کنيم و تشکيلات را از اين پروسه عبور بدهيم فرصت کافى براى اينکه بنشينيم و بفهميم مثلا پارسال تکش بايد چه سمتى ميرفت و نرفت، رهبرى ميبايست برخوردش به فلان رفيق چگونه باشد و نبوده، خواهيم داشت. اما الان اين فرصت وجود ندارد و اصلى و فرعى کردن مسائل و تشخيص مهم از غير مهم به نظر من هميشه شاخص يک آدم سياسى است. بحث امروز من اين است: چند نفر در اين تشکيلات حاضرند اين تشخيص را بدهند. من شخصا در مورد کميته رهبرى کومه‌له و افراد آن ترديدى ندارم. در تمام نامه‌ها و بحثها هم هنوز نشنيده‌ام کسى بگويد من از اينها صالح‌ترم و من ميبايست جاى آنها باشم. و اگر کسى هم اين را بگويد بحث من اين است که خوب رفيق عزيز بايد براى کنگره هفتم کومه‌له، و يا اگر عضو کميته مرکزى هستى براى کميته رهبرى، خود را کانديد کنى. نميتوانيم همينطور با توجه به اينکه چه کسى خود را صالح‌تر ميداند رهبرى‌مان را عوض کنيم. رهبرى ما آن چيزى است که الان رهبرى ماست. و سؤال اساسى اين است که آيا اين، از نظر سياسى، رهبرى ما هست يا نه. به نظر من ک.ر کنونى کومه‌له رهبرى ما در کردستان هست. ميتوانيم بنشينيم و در مورد عيوب آن صحبت کنيم. اما امروز براى اينکار حاضر نيستيم. کسى که امروز، در تاريخ ١٣ ژانويه، اصرار دارد حتما در مورد عيوب کار رهبرى خط خودش در کردستان صحبت کند، به نظر من هيچ چيز راجع به مبارزه سياسى و ضرورت اتحاد و اصلى و فرعى کردن مسائل درک نکرده است. به نظر من اين نوع اشتباهات است که ما را به اين روز انداخته است. نميگويم بدنه چپ يک رهبرى بى عيب در بالا را خراب کرده است، اما به نظر من هر دو، رهبرى و بدنه چپ در کردستان، اين وظيفه را درست درک نکرده‌اند و الان بايد درک کنند.
30
بحث من اين است که هر انتقادى، از بحث سازماندهى نمايندگى، وضع اعزام، وضع اردوگاه، چه کسى به چه کسى چه گفت را نميبايست بگويد، چه کسى چه فکرى کرد که نميبايست ميکرد، سازماندهى راديو، سازماندهى نيروى نظامى، هيچ يک از اينها، که ميشود در مقطعى نشست و درباره آنها صحبت کرد، به من اجازه نميدهد که در اين مقطع بگويم که رهبرى تشکيلاتم در کردستان زير سؤال است. زيرا از نظر سياسى زير سؤال نيست، از نظر جهتگيرى نيست، اينها کسانى هستند که اين جهتگيرى را به درون تشکيلات آورده‌اند و از آن با وجود همان کناره‌گيريهايى که عده ديگرى دارند حرفش را ميزنند، دفاع کرده‌اند، اگر خلائى بوجود آمده اينها پر کردند. من شخصا کار هر روز يک نفر را زير ذره‌بين نميگذارم. جهتش را نگاه ميکنم. خط و تلاشش را نگاه ميکنم. و اگر به اينها نمره بدهيم، ميتوانيم با اطمينان بگوييم اين رهبرى تشکيلات ما و خط ما در کردستان‌ است. همانقدر عيب دارد که هر کدام ما در عرصه تشکيلاتى خودمان و در کارى که به خودمان سپرده شده.
31
فراخوان من به چپ خيلى ساده است. پشت رهبرى تشکيلاتى‌تان بسيج بشويد تا از اين دوره با اعتبار و لطمه نخورده، شريف و سالم بيرون بياييم. فرصت در آينده داريم تا بنشينيم و درباره قطعنامه‌هاى بعدى، ترکيب‌هاى بهتر حرف بزنيم.
32
نکته ديگر اين که در تشکيلات ما به مقوله اتوريته زيادى با تعبير شبه‌مذهبى، بعنوان مرجعيت تقليد، نگاه ميشود. قرار نيست ما پشت سر رهبرى نماز بخوانيم. بخشى از اتوريته رهبرى تشکيلات، اتوريته پُست تشکيلاتى است. کسانى که در شهر کار ميکردند در موارد زيادى نميدانستند که مسئولى که سر قرارشان ميآيد بعدش چکار ميکند و چه تيپ آدمى است. اما در اردوگاه تشکيلات کردستان چشممان مدام در چشم هم است و به هر برخورد يکديگر نمره ميدهيم. در حالى که بخشى از اتوريته محصول پست سازمانى است. نفس کميته رهبرى يعنى اتوريته، نفس مسئول راديو و يا فرمانده نظامى يعنى اتوريته. نميتوانيم تک تک بنشينيم و هر يک کارنامه فردى براى همه درست کنيم. و به آنها نمره بدهيم. بايد براى من سوسياليست متشکل روشن باشد که هر کس در پست مسئوليت سازمانى و فرماندهى نظامى و غير قرار گرفته اصل بر پذيرفتن تصميمات اوست. اگر ميخواهيم اين شخص را عوض کنيم اين راه تشکيلاتى و اساسنامه‌اى خودش را دارد. به نظر من بحث اتوريته تا حدود زيادى از قديم در کومه‌له با مقوله محبوبيت مخلوط بوده. آدم با اتوريته به معنى آدم محبوب و مردم‌دار گرفته ميشده. اين خاصيت علنى بودن و همينطور نظامى بودن تشکيلات بوده است. ولى به عنوان يک سوسياليست متشکل، هر کس فردا به کميته مرکزى انتخاب شود و يا در فلان پست مسئول قرار بگيرد، براى من بعنوان عضو اين حزب اتوريته پستش را داراست و بايد سعى کنم پيشبرد وظايفش را، که قبلا با آن توافق کرده‌ام، تسهيل کنم.
33
اميد من اين است که عده زيادى به اين فراخوان پاسخ مثبت بدهند. ولى خواهش من اين است که کسى که ته دلش با اين فراخوان نيست آن را امضاء نکند. همه ملاحظات او را درک خواهيم کرد. اما چيزهاى ابژکتيوى هم در اين قطعنامه هست. چه دلتان با آن باشد و چه نباشد، فردا ممکن است آمريکا به آن منطقه حمله بکند. هواپيماهايشان بالاى سر ما بلند خواهند شد، هزار و يک محدوديت و مشکل پيش ميآيد که فقط صف آدمهايى که براى هم و براى اتحاد و يگانگى‌شان در اين شرايط سخت ارزش قائل باشند ميتوانند از آن عبور کنند. ملوک‌الطوايف نسخه‌اى است براى شکست. بنابراين حتى اگر دلتان با اين قطعنامه نيست، به نظر من لازم است که همه ديسيپلين ناشى از اين قطعنامه را همه قبول کنند. چون اين ديگر به موجوديت خودمان برميگردد. به همان منفعتى که هر کدام ما ميخواهد دنبال کند. فراخوان من به چپى که اين قطعنامه را امضاء ميکند اين است که بعد از آن اين ديسيپلين را بخواهد و به مورد اجرا بگذارد، زيرا در اين کار از خودش دفاع نکرده است بلکه از جان آدمها و از سلامت کسانى دفاع کرده است که حتى حضورشان بين ما به انتخاب خودشان نبوده و بعضى‌شان حتى بين ما بدنيا آمده‌اند. از فرداى کومه‌له دفاع کرده است. تاکيد بر ديسيپلين و تبعيت از مفاد قطعنامه چپ دفاع از خود چپ نيست، "سکتاريستى" نيست، "استالينيستى" نيست، اين دفاع از اعتبار و حرمت و حيثيت کومه‌له و از موجوديت همه انسانهاى درون آن است. ما وظيفه داريم اين انضباط و تبعيت را بخواهيم. هر چند نفر که اين قطعنامه را امضاء ميکنند، به نظر من بايد آن تعهداتى را که اين قطعنامه ايجاب ميکند از همه بخواهند.
34
از رفقايى که با ما اختلاف دارند هم ميخواهم روح اين شرايط را درک کنند و در اين شرايط در مقابل کميته رهبرى کومه‌له بلوک درست نکنند. ميخواهم که از رهبرى‌اى که اين تشکيلات اکنون دارد حمايت سياسى فعال کنند. از رهبرى تشکيلات براى عبور از اين شرايط بايد حمايت کرد تا اين تشکيلات بتواند از اين شرايط عبور کند. اگر کسى داعيه رهبرى يا داشتن يک خط بهتر را دارد، لطفا اين را در نشست‌هاى تشکيلاتى که در آنها کانديداتورى و راى ميگيرند و انتخاب ميکنند مطرح کند. در صحن تشکيلات و صف تشکيلات يک رهبرى داريم و آن ک.ر کومه‌له است. نبايد هيچ بلوکى ضمنى و تلويحى براى خط دادن به اين يا آن بخش تشکيلات ايجاد شود. من انتظارم از هر کادر مبارز و رزمنده کومه‌له که با ما اختلاف دارد اين است که اينقدر سياسى و حزبى باشد که بفهمد در اين شرايط رهبرى تشکيلات را بايد تقويت کرد، اتوريته آن را برسميت شناخت، چوب لاى چرخش نگذاشت و دودلى نسبت به آن بوجود نياورد.
35
بيشتر از هر چيز اين کار خود رهبرى کومه‌له و صف چپ و مبارز در کومه‌له است که اجازه ندهد چنين فضايى بوجود بيايد و از رهبرى خود و سياستى که پيش ميبرد در مقابل هر نوع دودلى و ترديد دفاع کند.


37
چند نکته ديگر دارم: وقوع جنگ ما را با شرايط مشخصى روبرو ميکند که ميخواهم توجه رفقا را به جنبه هايى از آن جلب کنم.
38
١- در مورد مخاطرات جنگ من از اينجا نميتوانم چيزى بگويم که براى شما تازگى داشته باشد. ارزيابى خود من اين است که بمباران فشرده منطقه يک احتمال واقعى است و آمريکا اميدش را به اين بسته است. مقابله با بمباران در روزهاى اول يکى از نکات اصلى حفظ خود خواهد بود. بايد براى اين برنامه داشت. ساختن پناهگاه و غيره کافى نيست، بلکه بايد به سرعت بتوان از آن استفاده کرد. بايد آمادگى کافى داشته باشيم و قربانى اين بمباران‌ها نشويم و تلفات ندهيم. فکر ميکنم تمام تجربه‌اى که ما از بمباران‌هاى قبلى اردوگاههايمان داشته‌ايم بايد مورد استفاده قرار بگيرد. مهمتر از هر چيز اين است که هر کس در آن شرايط وظيفه خودش را بداند. بحثى که اينجا داريم اين است که يک آرايش اضطرارى بايد در تشکيلات وجود داشته باشد که از يک تاريخ معين اين آرايش اضطرارى مبنا قرار ميگيرد. يعنى من و شما بجاى اينکه بگوييم ما نويسنده راديو، يا مامور کميته تشکيلات شهر و غيره هستيم، بگوييم ما در تيم سرپرستى کودکان، در تيم تدارکات، پزشکى و غيره هستيم. بايد اينها در يک دوره معين جايگاه تشکيلاتى ما را تشکيل بدهد و ارگانهاى روتين تشکيلاتى با حداقلى از افراد تمام وقت و کار نيمه وقت ساير رفقا که در ارگانهاى اضطرارى هستند کار خود را پيش ببرند. اين ممکن است دوره خيلى کوتاهى باشد. اما در اين دوره کوتاه ما بايد خودمان را مثل يک شهر و يک کمپ زير حمله سازمان بدهيم. و بخصوص اين را هم يادآورى ميکنم که آماده‌باشهاى ما معمولا آماده‌باشهاى پيشمرگانه است. آماده‌باش يک نيروى جنگى است. در صورتى که آماده‌باشى که در اين مورد برقرار ميکنيم مسائل غيرنظامى زيادى دارد. از تدارکات، پزشکى، سرپرستى کودکان و کسانى که نميتوانند به دلايل جسمى در چنين شرايطى از خود بخوبى مراقبت و دفاع کنند، اينها مسائلى است که شهر و يک کمپ با آن روبرو ميشود و اين با آماده‌باشى که يک واحد رزمى ما در فلان منطقه بخود ميگيرد فرق دارد.
39
بنابراين تا حدود زيادى نوع آماده‌باش ما با دفاع يک شهر و يک کمپ از موجوديت خودش شباهت دارد. خواهش ما اين است، و اين را مفصلتر با رفيق رحمان حسين‌زاده هم بحث کرديم، که کميته رهبرى کومه‌له روى اين آرايش فکر کند.
40
ما بايد اين آمادگى را داشته باشيم که روزى که وضعيت اضطرارى پيش ميآيد ديگر هر کدام کار خودمان را بدانيم و تيم و گروهبندى‌اى که در آن هستيم را بدانيم و کسى نباشد که تکليف خودش را نداند.
41
٢- يک نکته ديگر که اينجا در طرح قطعنامه تاکيد کرده‌ام مساله اقدامات تروريستى عليه ماست. اگر اوضاع بلبشو بشود، و هيچکدام ما از اکنون نميتوانيم بدقت حدس بزينم که شکل مشخص آن اوضاع چه خواهد بود، يکى از خطراتى که ما را تهديد خواهد کرد ترور و خرابکارى است. اين خطر ميتواند منابع مختلفى هم داشته باشد. کار ما اين است که "دارايى" خود را با فداکارى و هشيارى حفظ کنيم. اين دارايى در درجه اول شامل انسانها و بعد امکانات است. ما بايد اينها را حفظ کنيم. اگر قرار باشد روزى حفظ خود و موجوديت خود معنى داشته باشد، آن روز امروز است. به نظر من بيشترين انضباط و بيشترين آمادگى را در دفاع از تشکيلات و کادرهايش در اين مورد بايد از خود نشان بدهيم. مساله حفظ کادرها ديگر "خط و خطوط" برنميدارد. همه کسانى آنجا هستند انسانهاى مبارز و انقلابى‌اى هستند که حتى اگر با خط يکديگر مخالف باشند در اين ترديد ندارند که شکافى عظيم آنها را از دشمن ارتجاعى‌شان جدا ميکند که مترصد ضربه زدن به آنهاست. اگر کادر کومه‌له زير خطر باشد، حتى اگر کسى باشد که من و شما او را ناسيوناليست ميدانيم، بايد تا سر حد جان در حفظش تلاش کنيم.
42
هشيارى ضد تروريستى و دفاع تا سرحد جان از کادرهاى کومه‌له در تمام سطوح، از همه آنهايى که ميتوانند هدف عمليات تروريستى دشمنان باشند، يک شاخص اساسى اين است که ما چقدر به حرفى که ميزنيم باور داريم.
43
در مورد مسائل عملى و فنى حفظ خود در چنان شرايطى من نه تخصص دارم و نه لازم ميدانم بيش از اين حرفى بزنم. فقط خواهش من وجود آمادگى و نقشه‌مند بودن کارهاست و اين که روز مربوطه اوضاع شير تو شير نشود. من خودم در يک مورد بمباران اردوگاه از نزديک شاهد بوده‌ام و راستش چيزى که آنروز ديدم نگرانم ميکند. بنظر ميآيد که واقعه‌اى مانند بمباران اردوگاه باعث ميشود حتى شيرازه متعارف و روتين تصميم‌گيرى هم گسيخته شود و هر کس پشت فلان صخره و تخته سنگ و داخل فلان غار نظر خود را اصل قرار بدهد و کسى نتواند وظيفه‌اى براى کسى تعريف کند. اين براى ما سم است. ما واقعا بايد به شيوه‌اى مدرن و اروپايى مانند سازمانى که دهها بار تمرين کرده است آرايش گرفته باشيم و هر اتفاقى براى ما قبلا تعريف شده باشد و بدانيم که عکس‌العمل هر گروه و هر يک از ما در آن شرايط چه بايد باشد. ما که اينجا نشسته‌ايم و با آن خطرها مواجه نيستيم از بابت احتمال آشفتگى در کارها نگران هستيم. همه بايد به اين جنبه بها بدهند. در صورت پيدايش شرايط اضطرارى مناسبات و مکانيسم تصميم‌گيرى بايد يک روح نظامى اکيد داشته باشد که از هر کس اطاعت و انجام وظيفه جدى ميخواهد.
44
٣- نکته ديگر اينکه اين رويدادها چه بسا به قطع ارتباط ميان بخشهايى از تشکيلات و واحدهاى تشکيلاتى منجر شود. براى مثلا نخستين و مهمترين ارتباطى که در صورت شروع جنگ قطع ميشود رابطه ما در خارج با شما در آنجاست. همينطور دور افتادن فرمانده و يا مسئول تشکيلاتى از بخشى از نيروها و واحدها و غيره. نکته‌اى که اينجا در قطعنامه تاکيد شده است اين است که تجديد ارتباط و بازسازى تشکيلاتى يک وظيفه اساسى هر کس در آن شرايط است. اين قطعنامه تکروى و تصميم‌گيرى قسمتى و موضعى را رد ميکند و تاکيد را روى بازسازى سلسله مراتب و تحکيم ارتباط تشکيلاتى ميگذارد. اگر جنگ ابعاد وسيعى پيدا کند اين مساله براى ما مهم خواهد شد. رفقا از همين الان مشغول ايجاد کانالهايى هستند که بتوانيم در صورت وقوع جنگ رابطه داخل و خارج کشور را برقرار نگهداريم.
45
٤- اساسى‌ترين شاخصى که براى موفقيت ما در گذار از دوره جنگ وجود دارد اين است که لطمات و مشقات انسانى ما چه بوده است. هدف ما صفر، يعنى نداشتن هيچگونه لطمه انسانى است. جنگ، و بيشتر از آن آمادگى خود ما، تعيين ميکند که تا چه حد تحقق اين هدف عملى است. در زمينه لطمات انسانى بايد تفکيک قائل شد بين کسانى که مستقل از اراده خود، بعنوان آدمهاى "بيگناه" در ميان ما هستند با من و شمايى که به انتخاب خودمان و با پاى خودمان آمده‌ايم و لطمه خوردن و احتمالا کشته شدن در مبارزه را يک سناريوى قابل وقوع براى زندگى خودمان ميبينيم. آنچه براى ما ضعف محسوب ميشود در درجه اول اين نيست که در يک جنگ رو‌در‌رو با دشمنان تلفات بدهيم. براى يک سازمان مسلح و در حال جنگ اين ابدا عار نيست. آنچه عار است اين است که مثل عشاير با کل ايل و فک و فاميل وارد کارزار بشويم و تلفات بدهيم. گذشته از اينکه هيچيک از ما بطور کلى دلش نميخواهد حتى آرامش خاطر يک کودک در اين ماجرا بهم بخورد، گذشته از جنبه انسانى اصلى مساله، يک وجه ديگر مساله هم اين است که نبايد کسانى که زير چتر سرپرستى کومه‌له زندگى ميکنند، بخصوص کودکان و خانواده‌ها و افراد مسن که در کنار ما زندگى ميکنند، در اين دوره کوچکترين لطمه‌اى ببينند. هر لطمه‌اى به اينها وارد شود هضمش براى ما و براى جامعه بشدت دشوار خواهد بود.
46
چيزى که من را نگران ميکند اين است که ما اين وظيفه را با استاندارهاى پايينى انجام بدهيم. ببينيد، اگر قرار است براى مثال ما صد کودک را حفظ کنيم، غذا بدهيم، جابجا کنيم، دلدارى بدهيم و غيره، با استانداردهاى جارى در کشورهاى پيشرفته بايد ٢٥-٣٠ سرپرست براى اين کار گذاشت. نگرانى من اين است که براى مثال ما آنجا اين نيرو را اختصاص ندهيم. يک کميته پنج يا ده نفره براى سرپرستى درست کنيم و باقى را همه "مرد جنگى" تعريف کنيم. بخش اعظم دفاع ما در اين مورد دفاع غير نظامى است. دفاع غير نظامى شامل همين نوع اقدامات است. اينکه برق برقرار بماند، لوله‌کشى آب آشاميدنى آسيب نبيند، کسى لطمه نخورد، غذا به همه برسد و غيره. اين نوع دفاع غير نظامى بايد بيشترين انرژى ما را ببرد. روشن است که در مقابل تهديد نظامى زمينى واحدهاى نظامى ما بايد آماده دفاع باشند. بايد عليه ترور و خرابکارى دفاع کنند. ولى دفاع غير نظامى در اين شرايط مشخص جنبه اصلى خواهد بود. و با توجه به اينکه کم در مورد اين جنبه‌ها کار کرده‌ايم، من ميترسم خيلى از رفقا در آن حدى که بايد براى اين امر ارزش قائل نباشند و کادرهاى بالاى ما براى مثال فکر نکنند که بله سرپرستى کودکان، حفظ تدارکات و شبکه برق و آب اردوگاهها و نظير اينها در اين دوره کارهاى بسيار مهم و با ارزشى هستند و تمايل به اين باشد که همه در سنگرها حضور پيدا کنند. خواهش من اين است که عده زيادى براى سازمانيابى در دفاع غير نظامى داوطلب شوند. دير نميشود، دوباره وقتى اوضاع نرمال شد همه به پست هميشگى خود برميگرديم. شايد اين استنباط غلط باشد، ولى اين به هر حال يک نگرانى من است که ما در نقشه‌هايمان به دفاع غيرنظامى بهاى کافى ندهيم.
47
٥- يک وجه ديگر مساله، که در اين قطعنامه آمده است، اين است که اگر اوضاع شلوغ شود ما تنها کسانى نخواهيم بود که زير فشار قرار ميگيريم. توده وسيع مردم به اوضاع مشقت‌بارى ميافتند و به نظر من يکى از شاخصهاى اين امر که ما چقدر از اين دوره سرافراز بيرون ميآييم اين است که وقتى بعد از ٨ ماه کسى به آن دوره نگاه ميکند بتواند بگويد که در آن شرايط يک نيرو بود که ميشد به آن چشم اميد داشت که به مردم کمکهاى پزشکى و غذايى و غيره بکند و آن نيرو کومه‌له بود که در اين جنگ چون يک جريان پيشرو و دلسوز عمل کرد. من فکر ميکنم ما بايد خودمان را آماده بکنيم که اگر به فرض مردم زحمتکشى که ما را در بين خود جا داده‌اند به چنين سطحى از کمک نياز داشته باشند بتوانند کمک کنيم. سازمانهاى بين‌المللى مختلفى حتما وارد اين صحنه ميشوند، ولى ما هم ممکن است موظف بشويم مردمى را از مخاطراتى عبور بدهيم. براى عده‌اى سرپناه و غذا و غيره تامين کنيم و غيره. اميد من اين است، و اين را مدام در اين نوار تکرار کرده‌ام، که ممکن است اصلا چنين اوضاعى پيش نيايد. اما اگر قرار است راجع به جنگ فکر کنيم، آنوقت بايد آن را با تمام تاريکى و تلخى آن مجسم کنيم.
48
٦- چند کلمه هم لازم است در مورد بحث "اعزام" صحبت کنم. از نظر انسانى و سياسى رفيقى که ميخواهد به خارج برود از نظر ما نه متهم است و نه محکوم. بعد از دهسال جنگيدن بالاخره دوره جنگيدن هر فردى تمام ميشود. هر کسى حق دارد بگويد که نگران خانواده‌اش است. هر کس حق دارد بخواهد محيط فعاليتش عوض بشود. و فکر ميکنم اين يک تجربه‌اى باشد که ما براى نسل بعدى به جا ميگذاريم که اگر کسى ميخواهد عده‌اى را به جنگ طولانى فراخوان بدهد، لطفا کارى کند که همانطور که ورودى اين جنگ براى فرد معلوم است خروجى‌اش هم از قبل معلوم باشد. اگر ميخواهيد جنگ طولانى بکنيد اين را فقط با بازسازى مدام ارتشتان ميتوانيد انجام بدهيد و نه با تبديل ارتش جوانان به ارتش پيران. بالاخره يک زمانى هر انسان واقعى، هر انسان ملموس و "غير مريخى"، به اين نتيجه ميرسد که به اندازه کافى جنگ کرده، به اندازه کافى سرما کشيده و بعنوان يک انسان سياسى ميتواند در يک شاخه ديگر فعاليت کند. و اينها هيچکدام به نظر من جاى ملامت ندارد. شخصا با هر رفيقى که آنجاست و ميخواهد آنجا نباشد همدردى کامل دارم. من فکر نميکنم ما بايد مبارزه نظامى را روى کسانى بنا کنيم که ميگويند ما نبايد اينجا باشيم اما به لطايف‌الحيل آنجا هستند. به نظر من اينطور نميشود مبارزه مسلحانه کرد. ما به اندازه کافى رفقايى داريم، يک اکثريت عظيم، که ميگويند ميخواهند آنجا و در آن عرصه کار کنند و کارشان را در آن عرصه تمام شده نميبينند.
49
بنابراين اولين حکم در بحث من اين است که اعزام نه تابوست و نه اگر کسى بخواهد اعزام بشود بد است. آنچه بد است همهمه و هيجان است. آنچه بد است بى نقشگى و بيخطى و اخلاقيات بدى است که ممکن است با اين قضيه دامن زده شود. وگرنه نفس اينکه عده‌اى اسمشان در ليستى باشد و بدانند که در پنج شش ماه بعد نوبتشان ميشود تا به جاى بهترى از نظر آسايش مادى منتقل بشوند که ميتوانند بالاخره فرزندانشان را مدرسه بگذارند و يا براى درد قديمى کمرشان فکرى بکنند، اينها هيچ ايرادى ندارد. من به عنوان يک فرد و ما به عنوان دفتر سياسى حزب با اين کاملا سمپاتى داريم. ميخواهم خواهش کنم که در بحث اعزام اين جنبه ملامتگرانه را کنار بگذاريد. هر کس ميگويد بايد بروم خارج لابد به عنوان آدم عاقل و بالغ فکر کرده و به اين نتيجه رسيده. کمتر کسى در ليست اعزام که من ديده‌ام هست که کمتر از پنج سال و هشت سال آنجا جنگ کرده باشد. خيلى‌هايشان دهها بار به کام مرگ رفته‌اند. همه انسانهاى مبارز و قديمى آن جنبش هستند و خدمتشان را سالهاست در اين سطح نظامى کرده‌اند. آسايش اگر حق آنها نيست، حق هيچ کس ديگرى هم نيست.
50
ما از اين لحاظ هيچ مساله‌اى نداريم. مساله جاى ديگر است. پروژه اعزام يکى از کارهاى خود تشکيلات است. بايد زودتر از اينها اقدام ميشد و من بعدا، احتمالا در نشريه کمونيست، در رابطه با مبارزه مسلحانه بيشتر در اين مورد بحث ميکنم. اما به هر حال الان تشکيلات رسما اين را در دستور گذاشته است و دارد آن را سازمان ميدهد. يک امکانات مادى معينى هم داريم. اين بنابراين يکى از کارهاى تشکيلات است و به هيچ عنوان نه بايد مساله محورى کار ما بشود و نه موضوع بحث دائمى و نه بايد برخورد ماوراء تشکيلاتى به اين مساله بشود. ارگانى در تشکيلات براى سازماندهى و سرپرستى اعزام داريم. رفقايى در بالاترين سطح در اين پروژه درگيرند که اهميت اين مساله را درک ميکنند و دارند همه تلاش خود را ميکنند. اگر تشکيلات بتواند به شيوه اصولى نوبت بدهد و اين نوبتها را رعايت کند، آنگاه هر رفيقى ميداند که کجاى اين ليست قرار گرفته است و کى به مساله او پرداخته ميشود و سر نوبت خودش ميآيد و مدارکش را ميگيرد و ميرود. چيزى که ما بايد با آن مرزبندى کنيم بحث "اعزام اعزام" و تبديل شدن آن به مشغله عمومى است. مشغله اصلى کومه‌له مبارزه در کردستان است. اعزام يکى از کارهايى است که امروز براى سازماندهى درست اين مبارزه لازم شده. اميد من اين است که روزى اين پروژه بالاخره تمام شده باشد و ديگر به اعزامهاى روتين ماهى يکى دو نفر برسيم و جاى رفقاى اعزام شده را با رفقاى آماده ديگرى پر کرده باشيم. ما بحث قديمى خود را در مورد قابل تحرکت بودن و آلترناتيو داشتن هر فرد را همچنان داريم و کاملا به آن پايبنديم. اما اعزام را نبايد به يک مشغله اساسى تبديل کرد. از همه رفقايى هم که يا خود تقاضاى اعزام کرده‌اند و يا تشکيلات ميخواهد اعزامشان کند ميخواهم که اسم خود را در ليست چک کنند و منتظر نوبت انجام کارشان بشوند. شرط اين البته اين است که خود واحدهاى مسئول اين نوبتها را رعايت کنند و تحت فشار قرار نگيرند. بدترين چيز به نظر من اين است که کسى خود را چپى بداند و براى اعزام خارج از نوبت فشار بياورد. ما جلوى اينها را ميگيريم. در يک مورد نقض نوبت، عضويت رفيقى که فشار آورده لغو شده و ارگان مسئول به خاطر تسليم به فشار از خود انتقاد کرده است. بنابراين اگر ما اصول و ملاکهاى خود را رعايت کنيم، اين مساله به يک مساله روتين تبديل ميشود که يک ارگان تشکيلاتى مشغول انجام آن است.
51
اما ما با امضاء اين قطعنامه اين را ميگوييم که ما ميخواهيم بمانيم و در اين دوره کار کنيم. خيلى از رفقا که امضاء ميکنند ممکن است نتوانند بمانند و کار کنند. ممکن است از نظر جسمى نتوانند، تشکيلات نخواهد که آنها بيش از اين بمانند و غيره. امضاء اين قطعنامه به اين معنى نيست که رفيق امضاء کننده ميگويد من نميخواهم اعزام بشوم، بلکه به اين معنى است که ما على‌الاصول معتقديم که در صورت نبود مشکلات جسمى و غيره بايد اينجا ماند و کار کرد. شخصا فکر ميکنم رفقا بايد اين را امضاء کنند. کار ما اين است که آنجا بمانيم و اين دوره را بگذرانيم و ما، و اين خط، که ميتوانيم اين تشکيلات را بدرستى از اين دوره عبور بدهيم و به مسائل اين دوره سياسى برخورد کنيم. به نظر من ما به همه کسانى که توان کار در آنجا را دارند در اين دوره احتياج داريم.
52
يک نکته ديگر اينجا هست که من فکر ميکنم بايد آن را هم به رسميت بشناسيم. اگر قرار است جنگى به آن عظمت در آن منطقه بشود، حداقل انتظار از هر يک از ما اين است که حق صيانت نفس و حفظ خود را براى هر انسانى قائل باشيم. و در نتيجه اگر کسى دارد تلاش فوق برنامه‌اى براى بيرون بردن خود و خانواده‌اش از منطقه ميکند، به نظر من محق است. نميتوان کسى را مجبور کرد در منطقه‌اى که قرارست جنگ بشود بماند. اين مساله پيچيده‌اى نيست. آنچه من دارم ميگويم اين است که اگر فرد حزبى در چنين شرايطى دارد امکان‌سازى ميکند، بهتر است امکاناتش را در اختيار تشکيلات بگذارد، با اطمينان از اينکه تشکيلات مبرم بودن مورد خود او را هم ميداند. بنابراين ما در عين اينکه نبايد کسى را از بابت اينکه دارد به کمک دوستانش در خارج امکاناتى براى خود فراهم ميکند محکوم کنيم، اين را روش اصولى و حزبى ميدانيم که رفيق بيايد و امکاناتى را که بدست آورده است، نظير مدارک سفر و غيره، در اختيار تشکيلات بگذارد. بجاى اينکه هر کس تکى کار خودش را بکند، بايد کارى کنيم تشکيلات در مورد اعزام درست عمل کند. راستش امروز نسبت امکانات شخصى به تشکيلاتى باور کردنى نيست. امکانات تشکيلاتى بسيار محدود است. اين دست و بال تشکيلات را ميبندد که به نياز کسى که کسى را در خارج ندارند که تسهيلاتى در اختيار آنها بگذارد جوابگو باشد.
53
و بالاخره اينکه بحث اعزام جواب مساله حفظ خود در منطقه را نميدهد. شک نيست که ما بايد به اعزامها بخاطر خود نيازهاى موجود، سرعت بدهيم. اين قطعا دست ما را، از جمله در حفظ خود در منطقه، بازتر ميکند. اما اعزام جواب مساله حفظ خود نيست. سؤال اصلى اين نيست که ما بايد حتما تا قبل از شروع جنگ افراد و خانواده‌هاى لطمه پذير را از منطقه بيرون ببريم. ممکن است وضع اصلا اجازه ندهد کسى از آن منطقه سفر کند. پاسخ مساله هوشيارى و آمادگى ما در همانجاست. در دراز مدت طبعا بايد همه ليستى را که داريم خارج کنيم.
54
سياست اعزام يکى از شرطهاى ايجاد يک تشکيلات کارآمد و رزمى در منطقه است. نظر و برنامه ما در اين مورد قبلا منتشر شده است. به اين سياست بايد به همين عنوان نگاه کنيم و براى آن ارزش قائل شويم و به کار آن دل بدهيم. در عين حال نبايد اجازه بدهيم که اعزام مشغله دائمى عده از رفقا باشد. و يک راه اين اينست که هر کس از اين بابت نگرانى دارد اطمينان خاطر داشته باشد که تکليفش چيست و کجاى اين پروژه قرار دارد و بداند که عده‌اى دارند براى اعزام او تلاش ميکنند.
55
من يکبار ديگر از همه رفقا ميخواهم که وضعيت را درک کنند. اميد من اين است که عده زيادى پا جلو بگذارند و اعلام بکنند که اين افق آنهاست و آماده ايفاى اين نقش در اين دوره هستند. ترديد ندارم که عده زيادى اينکار را ميکنند.
56
و بالاخره اين رفقا بايد چه در ميان خود و چه در کل تشکيلات يک فضاى عاطفى منطبق با فشارهايى که قرار است با آن روبرو شويم بوجود بياورند. نميشود عده‌اى آدم بدبين به هم و دلخور از هم به کام چنين مخاطراتى بروند و درست بيرون بيايند. بايد فضاى عاطفى آنجا محکم باشد. اختلاف سياسى سر جاى خودش، اما همه بايد براى سلامت و امنيت و آسايش يکديگر احترام قائل باشند و صلاحيت همديگر را براى حل مسائل مشترکشان به رسميت بشناسند. کسى که اين قطعنامه را امضاء ميکند دارد خود را به اين هم موظف ميکند که بکوشد فضاى تشکيلات را به يک فضاى رفيقانه تبديل کند که در آن افراد به هم تکيه ميکنند و ميتوانند دسته جمعى کار کنند. هر نوع اصطکاک زائد و دلخورى شخصى را اينجا بايد کنار گذاشت و اگر کوتاه آمدن يک راه اين است به نظر من رفقا بايد در اين دوره تا حدود زيادى در روابط روزمره کوتاه بيايند و دلسوزى خود را نسبت به مشکلات همه کسانى که در آن تشکيلات هستند نشان بدهند. و در همين رابطه، به نظر من آن رفقايى که در نشست خود اين قطعنامه را تصويب ميکنند، بايد برخيزند، سرود انترناسيونال را با هم بخوانند و از همان لحظه کار دسته جمعى خود را شروع کنند. انتظار من از کميته مرکزى و ک.ر کومه‌له اين است که روى اين صفى که پايش را جلو ميگذارد ديگر بدون هيچ ابهام و ترديد تکيه کند و به آن نقش بدهد. آن را چه در تحليل و تصميم‌گيرى و انجام کارها دخيل کند. کسى که امروز پا جلو ميگذارد، مستقل از اينکه پيرارسال چه گفته و پارسال چه گفته و قبلا با چه کسانى بوده و غيره بايد در متن کار قرار بگيرد و به عنوان يک کادر دلسوز اين دوره به او نگاه شود.
57
از اينجا دست همه تان را ميفشارم و رويتان را ميبوسم و اميدوارم که در درجه اول مشکلى پيش نيايد، جنگ نشود، و اگر هم شد ما با آمادگى از آن بيرون بياييم و راهمان را آنطور که ميخواهيم ادامه بدهيم.


59
رحمان حسين زاده: من دو نکته بنظرم ميرسد که ميخواهم نظرت را راجع به آنها بپرسم. اول، در مورد وضعيت تشکيلات، همانطور که گفتى، مسائل مختلفى مطرح ميشود و برخوردهاى متفاوت ميشود. در جلساتى که در دوره اخير داشتيم اين نظرات به انواع و اقسام مختلف خود را مطرح کرده است. تا آنجا که توانسته‌ايم در همان جلسات هم جواب داده‌ايم. يکى از مسائلى که در رابطه با وضع تشکيلات مطرح ميشود اين است که بعضى‌ها، که مخالف سياسى اين خط هستند، خيلى روشن ميگويند وضعيت امروز تشکيلات نتيجه اين سياستهايى است که در اين يک سال يکسال و نيم اخير مطرح شده. منظورشان سياستها و مباحث کمونيستم کارگرى است و قطب‌بندى‌هايى که در نتيجه اين مباحثات در تشکيلات بوجود آمده است و تغييراتى که در ساختار تشکيلاتى ايجاد شده و غيره. اين يکى از بحثهاست. يعنى خود سياستها و بحثهاى اين خط را غلط ميدانند. نظر دوم به رهبرى چپ در تشکيلات مربوط ميشود. من به ضعف‌هاى خودمان بعنوان رهبرى چپ در کردستان واقف هستم. ما اينها را در جلسات مختلف تشکيلاتى گفته‌ايم و الان منظورم نيست که اينها اينجا دوباره مطرح بشود. بيشتر دوست دارم اگر نظر و توصيه خاصى در اين مورد خود کار رهبرى در اين دوره اضطرارى معين دارى بگويى.
60
منصور حکمت: راستش راجع به اينکه وضعيت موجود ناشى از سياستهاى ما و يا خود بحثهاى دوره قبل است فقط چند نکته ميگويم و نميخواهم زياد وارد اين بحث بشويم که گذشته چه بوده و غيره، زيرا مساله مهم اين است که وضعيت لحظه حاضر را درست تشخيص بدهيم. به نظر من اين برخورد قبل از هر چيز يک برخورد غيرمنصفانه است. زيرا نفس طرح شدن اين خط و انتشار آن جزوات و غيره ناشى از تشتتى بود که فى‌الحال وجود داشت و وجود وضعيتى که در آن تشکيلات هزار مشکل داشت. اين اختلافات از قبل در تشکيلات وجود داشت. بخصوص اينکه از نظر عملى هم ما حتى شروع کننده اين بحثها نبوديم. قطب‌بندى حادى که در تشکيلات بوجود آمد قطب‌بندى بود بين ما و کسانى که قبلا تقابلشان را با ما به طرق مختلف اعلام کرده بودند. اين بنابراين يک برخورد محدودنگرانه است. ممکن است کسى براى تبليغ بحث خودش و يا براى درمنگنه قرار دادن من و شما هزار و يک چيز بگويد. به نظر من حرف زدن راجع به اينها اصلا موضوعيت ندارد. تاريخ اين تشکيلات لااقل هزار شاهد زنده دارد و اسناد و نوارها و مدارک متعدد در مورد آن هست. هر کس بخواهد راجع به تاريخ اين تشکيلات حرف بزند ميتواند فورا به اين اسناد و شواهد رجوع کند. آن چيزى که مسلم است اين است که نُرمهاى قديمى تشکيلات با آن مباحثات به هم ريخت ولى نرمهاى جديد به آن صورتى که ما دوست داشتيم جاى آنها ننشست. معنى اين حرف اين نيست که بد شد نرمهاى قديم تشکيلات بهم ريخت. با آن نرمها نميشد به اين شرايط پا گذاشت. با آن نرمها نميشد در همان شرايط هم کار کرد. اصلا اين واقعيت که آن نرمها به بن بست رسيده بود باعث شد که بحثهاى تئوريکى فورا در تشکيلات کردستان معنى تشکيلاتى پيدا بکند و يک عده بفهمند که اين مسائل به زندگى خود و تشکيلاتشان مربوط ميشود. بخاطر بن بست نرمها و ديدگاهها و سبک کار قديم بود که اين مباحثات در تشکيلات کردستان چنان حاد شد. ولى واضح است که در آن دوره سلسله مراتب و کدهاى تشکيلاتى سابق به هم ريخت، اتوريته‌ها دگرگون شد و خطوط و قطب‌بندى‌هاى جديدى در تشکيلات شکل گرفت. کسى نميتواند گله کند که چرا تاريخ به نحوى پيش ميرود که در احزاب سياسى قطب‌بندى بوجود ميآيد يا بحث ميشود. خوب اين دست کسى نيست. کسى نميتواند گله کند که چرا در حزب ما بحث درگرفت. اين خيلى موضع بدوى و به اصطلاح غير سياسى‌اى است. خوب بالاخره در احزاب بحث درميگيرد بين آدمها و اختلاف سياسى بالا ميگيرد و حتى انشعاب بوجود ميآيد. اين نميتواند مايه گله کسى باشد. مشکلى که هست اين است که چرا نرمهاى بعدى و آن انضباط و انسجامى که با اين خط تداعى ميشود بدرستى شکل نگرفت. به نظر من اين ديگر در تحليل نهايى پاى چپ را به ميان ميکشد که به درستى براى شکل داده اين روابط و ضوابط حرکت نکرد. منظورم کل چپ است، اعم از دفتر سياسى، کانون، خود شما رهبرى کومه‌له و صف وسيع چپ در تشکيلات کردستان. ما به درستى نتوانستيم اين کار را بکنيم. اگر من بخواهم يک جمعبندى از علت اين بدهم اين است که به نظر من جوهر آن نامه ما به تشکيلات کردستان بعد از پلنوم ١٦ اجرا نشد. اساس آن نامه تاکيد اين نکته بود که بعد از آن پيشروى لازم است که مواضع چپ تثبيت بشود و بر داده‌هاى موجود سرمايه گذارى بشود. در حالى که بخشى از چپ آن موقع معطوف شد به "تعميق" برخى مسائل به نحوى که تشتت و فقدان اتوريته در صف چپ را دامن زد. همانطور که گفتم ما مسبب اين نيستيم که عراق و آمريکا ممکن است جنگ کنند، ما مسبب اين نيستيم که ايران و عراق صلح ميکنند، ما مسبب اين نيستيم که مبارزه مسلحانه منقبض ميشود، ما مسبب اين نيستيم که ايران و عراق صلح ميکنند، ما مسبب اين نيستيم که بچه بدنيا ميآيد و تشکيلات بايد فکرى بحال زندگى و آموزش و پرورش او بکند، ما مسبب اين نيستيم که کسانى نسبت به نظرات سياسى ٥ سال پيششان تجديد نظر ميکنند و نميخواهند به شکل قبل مبارزه کنند. اينها در هر جامعه‌اى در جريان است. اتفاقا حرف من اين است که خوب شد که در مقطعى مسائل به اين شکل حاد بروز ميکند که خط ما سر کار است. اين مسائل بالاجبار بروز ميکرد و جلوى هر رهبرى‌اى که در کومه‌له وجود ميداشت قرار ميگرفت. خوبى‌اش اين است که امروز اين خط سر کار است که در مقابل اين مسائل تعصبات را دامن نميزند و سعى ميکند به آنها جوابهاى عينى و اجتماعى و انسانى بدهد. سعى ميکند جواب سياسى بدهد و صف مبارزى را سازمان بدهد. بنابراين من نسبت به آن بحثها اصلا سمپاتى ندارم و هر وقت يکى از اين منتقدين بالاخره حرفش را بنويسد و بحث از حرفهاى شفاهى اين گوشه و آن گوشه بيرون بيايد جوابش را خواهيم داد. چيزى که مورد انتقاد من است اين است که پاسخگويى ما به اين مسائل کند بوده است. ايجاد ضوابط و ساختارها و شالوده تشکيلاتى مورد نظر ما بسيار کند پيش رفته. من به سهم خودم نتوانستم تشکيلات را در آن مقطع بدرستى مجاب کنم که محتواى آن نامه درست است. البته خيلى‌ها با آن نامه موافقت کردند، اما براى خيلى‌هايشان اين يک پذيرش تاکتيکى و موقت بود. ولى واقعيت مساله اين بود که آن همبستگى‌اى که بايد در همان مقطع بر سر نقشه‌عمل‌هاى آنروزمان بوجود ميآورديم، که مورد موافقت همه بود، بوجود نيامد و اين را در بالا و پايين تشکيلات هر دو ميشد مشاهده کرد.
61
وقتى از من راجع به رهبرى کومه‌له ميپرسى، بايد بگويم که به نظر من رهبرى کومه‌له خيلى جاها، بقول برخى از رفقا، به سبک قديم کار ميکند. البته انتظار ندارم اين روشها يک شبه اصلاح بشود. هر يک از ما به هر حال دارد به درجه‌اى به سبک قديم کار ميکند. به نظر من (بعد از پلنوم شانزدهم حزب و پلنوم هفتم کومه‌له) در ابتدا ک.ر کومه‌له به حضور مستقيم خودش در کردستان کم بها داد. ميبايست آن دوره آنجا نيرو ميگذاشت و تشکيلات را جمع و جور ميکرد و بعد جابجا ميشد. سازماندهى بعد از پلنوم ١٦، که اتفاق خيلى مهمى در تاريخ حزب کمونيست بود، در آن دوره خيلى ساده گرفته شد. بعد از آن به نظر من ايرادات ک.ر کومه‌له اين بود که اعتماد بنفسش کم بود و خود را در يک موضع برحق که اگر دنيا هم عليه آن بسيج شود يک سانتيمتر عقب ننشيند نميديد. بعضا جلوى اين يا آن فشار تسليم ميشد و اين خود بخود زمينه نوسانات بعدى را ايجاد ميکرد. براى مثال اگر کسى عليه يک رهبرى که خود را برحق ميداند جوسازى کند، آن رهبرى کارش اين است که صفش را جمع کند و فراخوان بدهد به جلوگيرى از اين جوسازى. به نظر من رهبرى کومه‌له به صف خود و به اعتماد آن صف به رهبرى‌اش متوسل نميشد. تسليم نشدن به فشار، برانگيخته شدن در مقابل فشار و صف خود را در مقابل فشار بسيج کردن اعتماد به نفس ميخواهد که در کار ک.ر کومه‌له کمرنگ است.
62
يک نکته ديگر به نظر من اين است که رهبرى کومه‌له نيات خودش را کم توضيح ميدهد. سياست خود را ترويج ميکنيد، ولى نميرويد هدف و نيات خود را از اين يا آن تصميم براى تشکيلات شرح بدهيد و کم در يک سطح پايه‌اى فراخوان کمک به صف تشکيلاتى خود ميدهيد. به نظر من اين ايراد که رهبرى "ما را به بازى نميگيرد" و يا "به ما تکيه نميکند" به درجه‌اى درست است. به کادرهايتان اتکاء نميکنيد.
63
در مجموع وقتى نگاه کنيم کم بودن اعتماد بنفس و بسيج نکردن نيروى موافق خود به شيوه علنى، با سخنرانى و توضيح مسائل و راه حلها، اينها به نظر من ضعفهاى اصلى ک.ر است. به نظر من ستون فقرات ک.ر کومه‌له را کسانى تشکيل ميدهند که تشکيلات آنها را به عنوان سياسى‌ترين و خط‌دارترين و ذينفوذترين کادرهاى تشکيلات نگاه ميکرده است. اما ديالوگ اين رهبرى با تشکيلات کم است. منظورم فقط جلسات توضيح سياستها نيست. بلکه تبادل نظر و همفکرى حضورى و هر‌روزه کادرها و فعالين در جمع‌هاى کوچکتر است که در آنها رهبرى به تفصيل فلسفه کارش را براى آنها توضيح ميدهد. در آن صورت کادرى که از وجود يک مشکل ناراضى است، اين را هم ميداند که نه فقط رهبرى از وجود مشکل خبر دارد بلکه خود اين رهبرى است که توجه را به آن جلب کرده و براى حل آن فراخوان داده. در اين حالت ديگر وجود مشکلات به ناتوانى رهبرى تعبير نميشود.
64
يک مشکل ديگر اين است که خطوط ديگر در حزب حرف نميزنند. به نظر من اين يکى از علل تشتت فعلى است. اگر عده‌اى آدم مبارز و قديمى و بانفوذ که با ما فاصله و اختلاف دارند حرفشان را بزنند، امکان جوسازى براى کسان ديگر نميماند. در سکوت اينها عده‌اى که در واقع هم خط اينها هستند پشت پرچمهاى بسيار عقب مانده‌اى جمع ميشوند. جوسازى، شايعه پراکنى، چوب لاى چرخ گذاشتن، و نظير اينها خط خيلى از مخالفان ما نيست. ولى اگر نمايندگان واقعى آنها حرف نزنند، کسى که واقعا ميخواهد فضا را خراب کند از اين شکافها استفاده ميکند. يک مشکل ما هم به نظر من اين است که به اين طيف حالى کنيم که بايد حرفشان را بزنند و اختلافاتشان را بگويند تا بتوان خطوط عقب مانده را کنار زد و محيط بهترى ايجاد کرد.
65
من در کل اين ضعفها را ميبينم که ما در تشکيلات کردستان آنطور که بايد آمادگى جوابگويى عملى به حجم معضلاتى که چه به دليل شرايط داخلى کردستان و چه به دليل شرايط بيرونى جلوى ما ريخته شد نداشتيم. معنى اين حرف اين نيست که کسان ديگرى بودند که اين آمادگى را داشتند و ما کنارشان گذاشتيم. اگر کسى هم توان پاسخگويى داشته باشد همين صفى است که امروز امور را بدست دارد و پيش ميبرد. آنهاى ديگر جواب خود را به مشکلات از اين کوچکتر دادند و آن جواب خوبى نبود. کسى نميتواند بگويد که عده‌اى صالح‌تر و تواناتر در تشکيلات هستند که، در حالى که از پس مسائل به مراتب کوچکترى برنيامدند، ميتوانستند پاسخگوى معضلات عظيم‌تر کنونى باشند. پاسخ درست را همين خطى که در کومه‌له سر کار است دارد. منتها اين يک واقعيت است که به نسبت حجم مسائل تجربه و توان موجود محدود است و اين بروز اشتباهات را ناگزير ميکند.
66
پيشنهاد من به هر حال اين است که در اين دوره به اينگونه بحثها نپردازيم. اگر کسى دوست دارد بعدا وقت براى تجزيه و تحليل دوره قبلى و ارزيابى از عملکرد اين يا آن ارگان زياد خواهيم داشت. اما چيزى که وقت برايش زياد نيست جمع شدن و آرايش گرفتن براى اين وضعيت خطير است. باور کنيد وضعيت خطير است. قبلا هم گفته‌ام که روش ما اين نيست که بگوييم "هيچ نيست"، "جنگ نميشود"، "در اين مناطق نخواهد بود"، "به ما مربوط نميشود" و غيره. روش ما اين است که مساله را آنطور که هست به آنهايى که بايد راه حلى برايش پيدا کنند توضيح بدهيم و ابعاد واقعى آن را نشان بدهيم و از آنها بخواهيم پا جلو بگذارند. امروز پا در اين صحنه گذاشتن نشان ميدهد که چه کسى در آن تشکيلات مدافع کمونيسم کارگرى است. به نظر من هر کس با هر نظرى که دارد، بايد امروز اين را تشخيص بدهد که بايد به ميدان بيايد و "دارايى" خود را محافظت کند. اين دارايى عبارت است از رهبرى‌اى که فى الحال دارد. اگر کسى ميخواهد اين رهبرى را تغيير بدهد خوب اين مکانيسم خودش را دارد. اما به هر حال در روز ١٥ ژانويه شما يک رهبرى داريد، در اين شرايط از اين دفاع ميکنيد يا نه؟ يک شالوده و سلسله مراتب تشکيلاتى‌اى داريد، از اين دفاع ميکنيد يا خير؟ کادرهايى داريد، از اينها دفاع ميکنيد يا خير؟ ما نميتوانيم صرفا بهترين حالتى که در مخيله‌مان ميگنجد را صرفا آرزو کنيم و اينها از زمين سبز بشوند. رهبرى بهتر از اين به نظر من هم ميتواند در تشکيلات کردستان وجود داشته باشد، ولى الان نميتوانم پيدايش کنم. بايد کنگره‌ها و پلنوم‌ها تشکيل بشود. اما در اين شرايط رهبرى‌اى که دارم را ميچسبم. هيچ پيشمرگى براى اينکه تفنگش از نوع خوب و تاشو نيست موقع جنگ از شليکش خوددارى نميکند. با همان تفنگى که دارد شليک ميکند. بنظرم بعضى از رفقاى چپ بعد از پلنوم ١٦ اين را درک نکردند که رهبرى‌اى که در کردستان داريم همين است. از همين بايد استفاده کنيم. امروز و در اين شرايط بايد اهميت اين مساله را درک کنيم.


"بحران خليج و رويدادهاى کردستان" - صفحات ١٥ تا ٣٣

hekmat.public-archive.net #2250fa.html