Status             Fa   Ar   Ku   En   De   Sv   It   Fr   Sp  

   نظرى به تئورى مارکسيستى بحران (١)       نظرى به تئورى مارکسيستى بحران (٢)
2002-09-13 اين مطلب هنوز مقابله و تصحيح نشده است.

زيرنويس هاى
دورنماى فلاکت و اعتلاى نوين انقلاب



جزوه دورنماى فلاکت و اعتلاى نوين انقلاب - تزهايى درباره اهميت سياسى بحران اقتصادى
جزوه اى است با ١١٨ صفحه شامل سه مطلب که اتحاد مبارزان کمونيست (سهند) در بهمن ماه ١٣٥٨ منتشر کرده است:

١- مقدمه: جبهه هاى اصلى نبرد طبقاتى در شرايط کنونى
٢- دورنماى فلاکت و اعتلاى نوين انقلاب - تزهايى درباره اهميت سياسى بحران اقتصادى
٣- ضميمه: نظرى به تئورى مارکسيستى بحران و استنتاجاتى در مورد سرمايه وابسته

شماره زيرنويس هايى که در زير ملاحظه ميکنيد شماره صفحه در اين جزوه هستند. ما عجالتا به همين شکل آنها را روى اينترنت منتشر ميکنيم و بعد از مقابله و تصحيح به اين زير نويسها شماره جديد ميدهيم و آنها را به جاى درستشان متصل ميکنيم.
در ابتداى جزوه فلاکت، يک دو صفحه توضيح نوشته شده است که متن آن را هم در اينجا برايتان مينويسم. اين توضيحات را هم منصور حکمت نوشته است ولى در فايلى که از رفيق اصغر کريمى دريافت شد موجود نبود.
خسرو داور - ١٣ سپتامبر ٢٠٠٢



به نقل از صفحه اول جزوه فلاکت
توضيح
11
«سهند» هسته "هوادار اتحاد مبارزه در راه آزادى طبقه کارگر" از اين پس فعاليت خود را تحت نام "اتحاد مبارزان کمونيست" ادامه خواهد داد. توضيح مفصل دلائل اين تغيير نام بدون شک از حوصله جنبش کمونيستى ما خارج است. در ميان اين دلائل ميتوان به اختصار به چند عامل اشاره کرد:
12
١- تاکيد بر استقلال ايدئولوژيک، سياسى و تشکيلاتى موجود ميان "سهند" و "آرمان" (با توجه به اين واقعيت که در جنبش کمونيستى ما "هوادارى" از يک سازمان درجه اى از وابستگى را القا ميکند). از آنجا که "سهند" در يک سال فعاليت خود کاملا مستقل از "آرمان" عمل ميکرده است، اين تغيير نام فى نفسه ابدا بيانگر تغييرى در شيوه برخورد و مناسبات متقابل دو گروه نيست.
13
٢- استفاده از نامى که با تغييرات کمى و کيفى ما ضرورت تغيير مجدد پيدا نکند.
14
٣- جايگزين کردن اسم خاص "سهند" با نامى که مشخصا تلاش ما را در شرکت در تحقق آرمان هاى پر افتخار کمونيسم منعکس کند.
15
٤- جلوگيرى و رفع اشکالاتى که تشابه اسمى ما با رفقايى که تحت نام "سهند" هوادار چريک هاى فدائى خلق فعاليت ميکنند، ممکن است به انحاء مختلف براى آن رفقا، ما و ديگران ايجاد کند...
16
با توجه به عواملى که بر شمرديم بديهى است که ما تحت نام جديد نيز دقيقا بر مبناى همان مواضع ايدئولوژيک مشى سياسى و وظايق و برنامه کارى که در چهارچوب "سهند" تعريف کرده و تبليغ نموده ايم به فعاليت خود ادامه خواهيم داد.
17
از "سهند" هوادار "اتحاد مبارزه در راه آرمان طبقه کارگر" صرف نظر از چند اعلاميه تهييجى و افشاگرانه تا کنون مطالب زير منتشر شده است که در صورت تکثير مجدد با نام "اتحاد مبارزان کمونيست" انتشار خواهد يافت:
18
١- انقلاب ايران و نقش پرولتاريا (خطوط عمده) - اسفند ١٣٥٧
19
٢- درباره تحصن کارگران در وزارت کار - فروردين ١٣٥٨
20
٣- اسطوره بورژوازى ملى و مترقى (پيشگفتار و مقدمه) - خرداد ١٣٥٨
21
٤- سرى ترجمه آثار لنين ١ - درباره مقاله اى از ارگان بوند - تير ١٣٥٨
22
٥- سرى ترجمه آثار لنين ٢ - شيوه برخورد به احزاب بورژوائى - تير ١٣٥٨
23
٦- شرايط کنونى و وظايف دانشجويان کمونيست - آبان ١٣٥٨
24


25
توضيحات در زير فهرست جزوه دورنماى فلاکت (صفحه ٣)
26
توضيح اينکه دو مقاله اول در ماههاى مهر و آبان ١٣٥٨ نوشته شده و در آذر ماه در سطح محدودى در اختيار بعضى نيروها قرار داده شد. ما با توجه به محتواى اين مقالات، که اهميت و موضوعيت خود را همچنان حفظ کرده است، تغيير و يا جرح و تعديل مهمى را در آن ضرورى نميبينيم، هر چند که در برخى موارد نکات جديدى را در قسمت توضيحات گنجانده ايم.
27
٭ ٭ ٭

28
زيرنويس هاى دورنماى فلاکت و اعتلاى نوين انقلاب
29
٦١- پديده تورم، عليرغم کاهش مستمر ارزش کالاها، با بررسى نقش اعتبارات و هزينه هاى دولتى قابل توضيح است.
30
٧٢- در اين مقطع، نظر به عدم شناخت کافى ما از پروسه سلب مالکيت در بسيارى از کشورهاى سرمايه دارى وابسته ما اين حکم کلى را قابل تعميم به تمامى اين گونه جوامع نمى دانيم.
31
٧٣- ما در اينجا به برخى ويژگى هاى عينى، تاريخى، و انکارناپذير توسعه سرمايه دارى در ايران اشاره کرده ايم. شايد در اين ميان داغ دل هواداران "بورژوازى ملى" و "سرمايه دارى کلاسيک و مستقل ايران" تازه شده باشد. ولى بدون شک در اين دريغ و افسوس تنها هستند. بورژوازى ايران که بيش از ٥٠ سال براى انجام اين سلب مالکيت خود را به دروديوار زده است و ناگهان آرزوى ديرينه اش را در عرض ٥ سال (٤٧-٤٢) متحقق يافته است، بسيار هم از خصلت امپرياليستى اين پروسه راضى است و رضايتش را هم بخوبى در تورم کيف پول و حساب بانکى اش در ده سال اخير، به نمايش گذاشته است. از نقطه نظر پرولتارياى ايران هم ابدا تفاوت نمى کند که چگونه متولد شده، قابله تاريخى اش که بوده، يا اينکه نانى که مى خورد دسترنج کدام برادر و خواهر ديگرش در جهان است و يا ابزارى که او را در خدمت سرمايه بکار گرفته است ساخت کجاست. آنچه براى او مهم است اين واقعيت است که دوشادوش ديگر کارگران انقلابى جهان به نابودى کل نظام بورژوائى اعم از "ملى و غير ملى"، بپا خواسته است و هر روز بيش از پيش توان انجام اين رسالت تاريخى را در خود مى يابد.
32
٧٤- براى نمونه بارز مخدوش کردن مرز ميان قانونمندى معاصر حرکت سرمايه دارى و شرايط تاريخى عروج آن، رجوع کنيد به "فاشيسم- کابوس يا واقعيت؟"، بخش اول، "راه کارگر". رفقاى راه کارگر بجاى توضيح قانونمندى حرکت جامعه سرمايه دارى وابسته ايران در شرايط مشخص حاضر، چگونگى عروج تاريخى اين شرايط (تقسيم کار تاريخى، نابودى کشاورزى و عدم رشد "موزون" بخش هاى توليدى در بازار داخلى و...) را جايگزين ميکنند و اين ديدگاه انحرافى را چنين تئوريزه ميکنند: "سرمايه دارى وابسته حاصل يک تقسيم کار تحميلى در سطح بين المللى است. در اين رابطه در نظر گرفتن اين حقيقت که در کشورهاى زير سلطه معمولا وابستگى از لحاظ زمانى مقدم بر سرمايه دارى است اهميت تعيين کننده دارد". (تاکيد از ماست). حال آنکه چيزى که ابدا تعيين کننده نيست در واقع همان وجه وابستگى است که از نظر زمانى مقدم بر سرمايه دارى است. رفقاى راه کارگر باين ترتيب با عمده کردن ويژگيهاى پروسه تاريخى عروج سرمايه دارى وابسته، ناگزير از تحليل وابستگى، آنجا که اين وابستگى نه تنها از نظر زمانى بر سرمايه دارى مقدم نيست، بلکه حاصل بازتوليد هرروزه آنست، عاجز مى مانند و در عمل همان ديدگاه "فنى" وابستگى را (که در آن خبرى از قوانين شيوه توليد سرمايه دارى نيست و ما در "اسطوره بورژوازى ملى و مترقى" اجزاء آنرا به عنوان تبيين بورژوائى از مساله وابستگى، فهرست وار ذکر کرديم) باتزريق برخى لغات مارکسيستى چون "بازتوليد گسترده"، "انباشت" و... به متن، از نو به خورد جنبش کمونيستى ما مى دهند، آنهم در شرايطى که جنبش کمونيستى ما، بدون شک نه بخاطر "اسطوره"، بلکه بخاطر توزرد ازآب درآمدن واضح و آشکار بورژوازى "ملى" و موضع گيرى علنى آن برعليه انقلاب، به تعمق در تبيين خود از سرمايه دارى وابسته وادار شده است.
33
٧٨- "اقتصاد نامتعادل سرمايه دارى هاى وابسته، دمکراسى بورژوائى را در اين کشورها به عنوان يک نهاد تثبيت شده امکان خودنمائى نمى دهد" مقاله فوق الذکر راه کارگر صفحه ١٩ (تاکيد از ماست).
34
٨٠- "اسطوره بورژوازى ملى و مترقى، ١- مقدمه و پيشگفتار"، "سهند" خرداد ٥٨
35
٨٤- "سود متوسط مفهومى پايه اى است، با اين معنا که سرمايه هائى که با حجم برابر، در مدت زمان برابر، مقدار برابرى سود بدست مى آورند. اين بنوبه خود بر اين مفهوم استوار است که سرمايه در هر عرصه توليد مى بايد به تناسب حجم و مقدارخود، در کل ارزش اضافه اى که بوسيله کل سرمايه اجتماعى از کارگران بيرون کشيده شده است شريک شود. يا، بعبات ديگر، تک تک سرمايه هاى منفرد مى بايد صرفا به مثابه جزئى از کل سرمايه اجتماعى درنظر گرفته شوند و فردفرد سرمايه داران به عنوان سهام دارانى در کل بنگاه توليد اجتماعى به شمار آيند که هريک به تناسب سهم سرمايه اش، در کل سود حاصله سهيم مى شود."
36
(مارکس، سرمايه، جلد سوم (انگليسى) صفحه ٢٠٩)
37
٨٥- "راه کارگر" مى رود تا به پرچمدار عمده اين ديدگاه بورژوائى در جنبش کمونيستى ما بدل گردد: "ليکن از آنجاکه بهره بردارى و غارت منابع نفتى علت اصلى علاقمندى امپرياليسم به اين کشور بوده است، مردم ما حضور غارتگران بيگانه را به طور آشکار در بطن زندگى خود لمس نمى کردند... امپرياليسم که در مناطق ديگر براى بهتر سازمان دادن غارت و بهره کشى مجبور است مولديت کار را در جهت خاصى افزايش بدهد، در کشور ما چنين اجبارى نداشت" (کابوس يا واقعيت، جزوه اول صفحه ١٣، تاکيدها ازماست) و يا از اين روشن تر "بورژوازى انحصارى هرگز به اندازه کافى تلاش ريشه اى براى سازمان دادن بهره کشى از نيروى کار زحمتکشان ايران بعمل نياورد (صد افسوس!) بلکه آنچنان در غارت و چپاول ثروت هاى ملى اين سرزمين گرفتار شده بود که سازمان دادن ريشه اى بهره کشى را به "فرداى پرفراغت" واگذاشته بود" (جزوه دوم صفحه ٦). بزعم رفقاى "راه کارگر" محتواى اقتصادى امپرياليسم را در کشور ما، نه توليد فوق سود امپرياليستى بر مبناى بهره کشى سبعانه از زحمتکشان ايران بلکه "غارت منابع نفتى" "ثروت هاى ملى"(!) تشکيل مى دهد. به عبارت ديگر نيازى به تئورى لنينى امپرياليسم نيست، چرا که سرمايه دارى از عصر امپرياليسم "فراتر رفته" و به عصر "اکتشافات" کريستف کلمب و ماژلان بازگشته است! پس، (بعنوان يک استنتاج موجه سياسى) پيش بسوى ملى کردن صنعت نفت و "سازماندهى ريشه اى بهره کشى" در بازار داخلى!!؟
38
٨٧- براى تعريف و توضيح تئوريک مقوله "اجاره تفاضلى" رجوع کنيد به "سرمايه" جلد سوم فصل هاى ٤٣-٣٨
39
٨٨- تغييرات صورى و حقوقى مناسبات دولت ايران با شرکت هاى استخراج کننده نفت تغييرى در ماهيت و منشاء اين درآمد نمى دهد.
40
٩١- "آنچه امکان صدور سرمايه را فراهم مى سازد اين است که يک سلسله از کشورهاى عقب مانده اکنون ديگر به دايره سرمايه دارى جهانى داخل شده اند، خطوط عمده راه آهن در آن ها احداث گرديده و يا شروع به احداث شده، موجبات اوليه براى تکامل صنعت فراهم گرديده و غيره و غيره". (لنين، امپرياليسم به مثابه بالاترين مرحله سرمايه دارى، تاکيدها از ماست.)
41
٩٥- در مورد کار مولد و غيرمولد رجوع کنيد به فصل هاى "زمان گردش" و "هزينه گردش" در سرمايه جلد دوم، همين طور رجوع کنيد به کتاب "تئورى هاى ارزش اضافه" (جلد چهارم سرمايه)، کتاب اول، فصل چهارم، "تئورى هاى کار مولد و غير مولد" و نيز ضميمه، "قدرت توليدى سرمايه، کار مولد و غيرمولد" (اين کتاب متاسفانه به فارسى ترجمه نشده است). در مورد بازتوليد و گردش کل سرمايه اجتماعى رجوع کنيد به جلد دوم سرمايه بخش سوم، با همين نام. در مورد عملکرد، نقش و قوانين حرکت سرمايه هاى ربائى و تجارى رجوع کنيد به سرمايه جلد سوم، فصل هاى ٤و٥.
42
٩٦- اعتبار در توليد سرمايه دارى (و نيز در تعميق و شدت بخشيدن بر تناقضات درونى آن) نقش پر اهميتى داراست. تسهيل پروسه متوسط شدن نرخ سود، کاهش هزينه و زمان گردش در کل سرمايه اجتماعى و اقشار مختلف آن، تسهيل تمرکز توليد و ظهور انحصارات، و... به اين نهاد در جامعه سرمايه دارى مکان ويژه اى مى بخشد. (رجوع کنيد به سرمايه جلد سوم فصل ٢٧). نقش اعتبار در کاهش هزينه و زمان گردش (و لاجرم تسريع پروسه انباشت)، بخصوص با ظهور اعتبارات دولتى مسائل جديدى ببارمى آورد. اعتبار از يکسو به سرمايه داران امکان مى دهد تا پروسه بازتوليد را، پيش از آنکه کالاهاى توليد شده عملا در بازار به فروش رسند، آغاز کند، و از سوى ديگر، بر همين مبنا، ميان پروسه توليد (و سرعت انباشت در آن) و امر تحقق ارزش کالاها، جدائى مى افکند. اين گسست، با ظهور اعتبارات دولتى و کنترل دولت بر عرضه آن، ابعاد وسيعى مى يابد. توليد، بر مبناى اعتبارات دولتى، که ديگر تناسب خود را با حجم ارزش اضافه توليد شده از دست داده است، رشد مى يابد حال آنکه فروش کالاها به بهائى معادل ارزش آنها، چنين گسترشى را توجيه نمى کند. سرمايه هاى مختلف قيمت کالاهاى خود را، براى جايگزين کردن مقدار ارزشى که بصورت اعتبار، در توليد پيش ريخته اند افزايش مى دهند. اما در تحليل نهائى بهاى کل توليدات مى بايد معادل ارزش کل آن ها باشد، اين يک قانون گريزناپذير توليد سرمايه دارى است که نهايتا مهر خود را بر پروسه توليد و گردش کل سرمايه اجتماعى مى کوبد. کالاها، به کمک اعتبارات دولتى، مستمرا توليد شده و به بازار ريخته شده اند، اما در حلقه فروش گرفتار گشته اند. باين ترتيب اضافه توليد از يکسو و تورم از سوى ديگر، به صورت همزمان، دامنگير کل سرمايه اجتماعى مى گردد و گسست پروسه توليد از امر تحقق که در کوتاه مدت انباشت سرمايه را تسريع مى کند، خود به عاملى در جهت تعميق بحران سرمايه دارى بدل مى شود. (توضيح مفصل اين مساله را مى بايد به فرصت ديگرى واگذاشت).
43
١٠٦- نيازى به تاکيد نيست که رونق اقتصادى سرمايه دارى همواره از نقطه نظر سودآورى و انباشت سرمايه تعريف مى شود و نه از نظر بهبود اوضاع زحمتکشان، بازتوليد مستمر ارتش ذخيره کار در نظام سرمايه دارى مانع از آن است که سطح دستمزد کارگران بطور متوسط براى مدتى طولانى از سطح حداقل معيشت فراتر رود. براى کارگران و زحمتکشان ايران سالهاى ٥٥-٥٣ ارمغانى جز تشديد نرخ استثمار و کاهش ملموس سطح معيشت آنان به همراه نداشت. قيمت ها با سرعتى بسيار بيشتر از نرخ افزايش دستمزدها، افزايش يافت؛ هزينه مسکن گاه تا ٨٠٪ درآمد کارگران را به خود اختصاص مى داد و برخى محصولات غذائى - وبخصوص گوشت و ميوه - عملا از حيطه مصرف کارگران و زحمتکشان خارج گشت و...
44
١١٤- رفقائى که سخت گرفتار "کابوس و يا واقعيت" فاشيسم اند، (و "راه کارگر" دراين مورد تنها نيست) مى بايد تکليف خود را با مساله بحران و امکانات بورژوازى در تخفيف و رفع آن روشن کنند. فاشيسم بمثابه آلترناتيوى بورژوائى در تخفيف بحران از طريق سازماندهى تمرکز، با اتکاء بر توده هاى وسيع خرده بورژوازى، تنها جائى مى تواند بمثابه يک "واقعيت" حاکم جلوه گر شود که بتواند عملا در رفع بحران سرمايه نقش بازى کند. در غير اين صورت هشدار در مورد "واقعيت" فاشيسم چيزى جز عمده کردن "شکل ايدئولوژيک - سياسى" حمله بورژوازى به پرولتاريا و بسيج نيروها براى مقاومت در مقابل استقرار اين "شکل" ثمرى نخواهد داشت. در گرايشات فاشيستى هيئت حاکمه موجود ترديدى نمى توان داشت. اما درگير شدن و عمده کردن اين گرايشات (و در نتيجه منحرف کردن ذهن زحمتکشان از محتواى بورژوا - امپرياليستى سياست هاى رژيم، بخصوص آنجا که در قالبى فاشيستى جلوه گر نمى گردد)، در شرايطى که عمق يافتن بحران دورنماى اعتلاى مبارزه طبقاتى و تضعيف حاکميت عمال جديد بورژوازى را ترسيم مى کند، در شرايطى که گرايشات فاشيستى هيئت حاکمه کنونى هم اکنون در کردستان با پاسخ قهرآميز توده هاى زحمتکش مواجه شده است و در شرايطى که توهم توده ها به رژيم هر روز رنگ مى بازد، جز طرح ضرورت اتخاذ تاکتيک هاى تدافعى و غفلت از مبارزات تعرضى کارگران و زحمتکشان و سازماندهى آن، و درنتيجه بازگذاردن دست رژيم در اتخاذ هر شيوه سرکوب که مناسب بداند (و از جمله شيوه هاى فاشيستى) معناى ديگرى نخواهد داشت. از نقطه نظر جنبش کمونيستى، قبول اجتناب ناپذيرى "واقعيت" فاشيسم و درنتيجه قبول طرح جبهه واحد ضد فاشيستى (ولو "پرولترى") نتيجه اى جز نفى ضرورت تشديد مبارزه ايدئولوژيک با ديدگاه هاى انحرافى در جنبش کمونيستى (که همه بدون شک در "ضد فاشيست" بودن اتفاق نظر دارند)، و راه گشايى براى ورود و تقويت انواع نظرات بورژوا ليبرالى در ميان صفوف کمونيست ها ببار نخواهد آورد. فاشيسم تنها از يک طريق مى تواند در ايران به "واقعيت" بدل گردد و آنهم همانا پذيرش تحليل رفقاى "راه کارگر" به وسيله جنبش کمونيستى و کارگرى است. اين از معدود پيشگوئى هائى است که خود پايه مادى تحقق خود را فراهم مى شکند!



hekmat.public-archive.net #0150fa