Farsi    Arabic    English   

جنگ ايران و انگليس

کارل مارکس


اعلان جنگ انگلستان، يا در واقع "کمپانى هند شرقى"، به ايران در حقيقت تکرار ضربات غدّارانه و گستاخانه ديپلماسى انگلستان در آسياست که در اثر آن انگلستان مالکيت خود را بر اين قاره گسترش داده است. بمحض اينکه "کمپانى هند شرقى" چشم طمع به يک دولت مستقل و مختار، يا به يک منطقه بدوزد که داراى منافع سياسى و تجارى، يا صاحب منابع زر و مال باشد، قربانى متهم به تجاوز فلان و بهمان قرارداد خيالى، يا واقعى و يا تعدّى از يک قول و قرار وهمى يا توهين غير قابل جبران ميشود و به دنبال آن جنگ اعلام ميگردد، و يک بار ديگر ابديت پليدى و جاويد بودن داستان گرگ و ميش تاريخ ملى انگلستان را با خون رنگين ميسازد.

از ساليان دراز انگلستان در خليج فارس موقعيتى براى خود دست و پا کرده، حتى جزيره خارک واقع در آبهاى شمالى را به تصرف درآورده بود. سر جان ملکم[٣] معروف، که چندين بار سفير انگلستان در ايران بوده، پيوسته اهميت اين جزيره را يادآورى کرده، اذعان داشت که ارزش آن با بنادر بوشهر، بندر ريگ، بصره، "گرين باربريا" و "الکاتيف"، که در نزديکى‌هاى آن قرار دارند، هم‌تراز ميتواند باشد. در نتيجه، هم اکنون انگلستان در آنِ واحد هم جزيره را در اختيار دارد و هم بندر بوشهر را. سر جان ملکم جزيره خارک را بمثابه مرکز تجارى ترکيه، عربستان و ايران ميپنداشت. آب و هواى آن بسيار مساعد است و تمام شرايط را براى رشد و پيشرفت داراست. سى و پنج سال پيش سفير انگلستان نظرات خود را به "لرد مينتو"[٢] که در آن موقع حکمران کل هندوستان بوده تقديم کرد و هر دو در صدد تحقق اين طرح برآمدند. در همان زمانى که "سر جان" به فرماندهى گروهى اعزامى براى تصرف جزيره منصوب شد و ميبايستى حرکت ميکرد، فرمان رسيد که به کلکته برگردد و به جاى او "سر هارتفورد جونز" جهت مأموريت سياسى به ايران فرستاده شد. طى نخستين محاصره هرات بوسيله ايرانيان در سالهاى ١٨٣٨-١٨٣٧، (در زمان محمد شاه قاجار) انگلستان، به بهانه واهى دفاع از افغانها، در حالى که با خود آنها دشمن خونى بود، خارک را به تصرف درآورد. ولى به واسطه نامناسب بودن اوضاع و دخالت روسيه مجبور شد که طعمه را رها کند. اقدام دولت ايران بر عليه هرات که با موفقيت توأم بود بار ديگر بهانه به دست انگلستان داد تا شاه ايران را متهم به عهدشکنى کرده و بعنوان نخستين گام مخاصمه خارک را به تصرف درآورد.

بدين سان، انگلستان مدت نيم قرن پيوسته سعى داشت نفوذ خود را در دولت شاهان ايران مستقر کند ولى به ندرت با موفقيت مواجه شده بود. شاهان ايران که خود را در مقابل دشمنان چون دايه‌هاى مهربان‌تر از مادر، نابرابر ميديدند، ناچار در مقابل فشار نابکاران تسليم ميشدند. ايرانيان از رفتار انگليسى‌ها در هند پند گرفته بودند و حتما نصيحتى را که در سال ١٨٠٥ به فتحعلى‌شاه[١] داده شده بود، به خاطر داشتند: "بايد از نصايح يک ملت تاجر حريص که در هندوستان زندگى مردم و تاج شاهان را به حراج گذاشته است پرهيز کرد"؛ "کلوخ‌انداز را پاداش سنگ است". در تهران، پايتخت ايران، نفوذ انگلستان بسيار ضعيف است، زيرا علاوه بر دسيسه‌هاى روسها، فرانسه نيز جايگاه مهمى دارد و در ميان اين سه نابکار، انگلستان از آنهايى است که ايران بايد بيش از همه از آن بيمناک باشد. در حال حاضر، از جانب ايران سفيرى رهسپار پاريس است، شايد بدانجا نيز رسيده باشد، و احتمال زيادى دارد که موضوع حوادث مربوط به ايران در آنجا مورد گفتگوى سياسى قرار گيرد. در واقع، فرانسه با ديده بى‌تفاوتى به تصرف جزيره‌اى در خليج فارس نمينگرد. موضوع از اين جهت حادتر است که فرانسه بعضى از اين ادعاها را زنده ميکند، بدين سان که خارک دوبار به وسيله شاهان ايرانى در اختيار فرانسه گذاشته شده بود؛ نخست در سال ١٧٠٨ در زمان لوئى چهاردهم، ديگر بار در سال ١٨٠٨. درست است که اين کار بطور مشروط بوده است، ولى اين امر کافى است که به دست مقلد امپراتوران فرانسه (لوئى بناپارت) که بقدر کافى ضد انگليسى است، بهانه دهد.

در طى پاسخ اخيرى که تايمز لندن به "روزنامه مباحثات"[٤] داده است، به نام دولت انگلستان، حل و فصل مسائل اروپايى را به عهده فرانسه گذاشته تا بتواند مسائل مربوط به آسيا و آمريکاى لاتين را دربست به انگلستان اختصاص دهد، بطورى که هيچکدام از قدرتهاى اروپايى نبايد در آن دخالت کنند. جاى ترديد است که "لوئى بناپارت" اين نوع تقسيم جهان را بپذيرد. به هر حال در مناقشات اخير ايران و انگلستان، سياست فرانسه در تهران، از ته دل اَعمال انگلستان را تأييد نکرد. و با توجه به لحن مطبوعات فرانسه و اين که ادعاهاى فرانسويان را در مورد خارک احيا ميکنند، بيشتر چنين پيداست که انگلستان درخواهد يافت که حمله به ايران و تکه پاره کردن آن کار ساده‌اى نيست.


اين مقاله در ٣٠ اکتبر ١٨٥٦ بوسيله کارل مارکس نوشته شده و در هفتم ژانويه ١٨٥٧ در شماره ٤٩٠٤ روزنامه "نيويورک ديلى تريبيون" بچاپ رسيده است.

- بازنويسى با پاره‌اى تغييرات از روى ترجمه فارسى دکتر داور شيخاوندى
ترجمه انگليسى اين مقاله در آرشيو مارکسيستها و مجموعه آثار چاپ انتشارات پروگرس پيدا نشد. سايت مارکسيستها ليستى از مقالات مارکس و انگلس که در نشريه نيويورک تريبون منتشر شده است دارد که در آن هم نام چنين مقاله‌اى از مارکس نيامده است. نزديک‌ترين عنوان در آن ليست، به عنوان اين مقاله، مقاله‌اى است از انگلس بنام "چشم اندازهاى جنگ انگليس و ايران" The Prospects of the Anglo-Persian War که آنهم مقاله‌اى ديگر است. عجالتا اين مطلب را به همين صورت به اعتبار درستى کار مترجم فارسى منتشر ميکنيم، به اين اميد که کسى نشانى اصل انگليسى آن را بما بدهد.


زيرنويسها

[١] فتحعلى شاه قاجار (١٨٣٤-١٧٦٢) - شاه ايران (١٨٣٤-١٧٩٧).

[٢] مينتو، گيلبرت اليوت (١٨١٤-١٧٥١) - لرد و سياستمدار انگليسى از حزب ويگ، وزير مختار انگلستان در وين (١٨٠١-١٧٩٩)، فرماندار کل هندوستان (١٨١٣-١٨٠٧).

[٣] ملکم، جان (١٨٣٣-١٧٩٣) - سياستمدار انگليسى و مأمور "کمپانى هند شرقى"، وزير مختار انگلستان در تهران (١٨٠١-١٧٩٩)، (١٨٠٩-١٨٠٨) و ١٨١٠؛ فرماندار بمبئى (١٨٣٠-١٨٢٦)؛ مؤلف آثار متعدد درباره هندوستان و تاريخ ايران.

[٤] Journal de débats روزنامه‌اى نيمه‌رسمى در دوران سلطنت ژوئيه که ناشر افکار اورلئانيستها بود.


MarxEngles.public-archive.net #ME1916fa.html