Farsi    Arabic    English   

خطابۀ کمیتۀ مرکزی
به اتحادیۀ کمونیست‌ها[۱]

مارس ۱۸۵۰


برادران،

اتحادیه طی دو سال انقلابی ۱۸۴۹-۱۸۴۸[۲] خود را به دو طریق ثابت کرد. نخست، اعضای آن در همه جا با انرژی بسیار در جنبش شرکت کردند و در مطبوعات، باریکادها و میادین جنگ در صف مقدم تنها طبقه واقعاً انقلابی یعنی پرولتاریا ایستادند. دوم، اتحادیه خویش را در آن اثبات کرد که درکش از جنبش، که در بخشنامه‌های کنگره و کمیته مرکزی ۱۸۴۷ و در مانیفست کمونیست[۳] بیان شده تنها درک درست بود و پیش بینی‌هایی که در این اسناد صورت گرفته، کاملاً جنبه تحقق پذیرفت. این درک از اوضاع جامعه نو که قبلاً تنها به طرز مخفیانه توسط اتحادیه تبلیغ می شد، اکنون بر زبان همه جاریست و در کوچه و بازار موعظه می گردد. اما در عین حال، تشکیلات قدرتمند پیشین اتحادیه به نحو قابل ملاحظه‌ای ضعیف شده است. بسیاری از اعضایی که مستقیماً در جنبش شرکت داشتند، فکر می کردند زمان کار انجمن‌های مخفی به سر آمده و فعالیت علنی به تنهایی کافیست. حوزه‌ها و کمون‌ها[۴] از ارتباطات خود با کمیته مرکزی کاستند و این ارتباطات به تدریج قطع شد. به این ترتیب، در زمانی که سازمان حزب دمکرات، حزب خرده بورژوازی، در آلمان مستحکم تر شده، حزب کارگران تنها پایگاه استوار خود را از دست داده و سازمانش در بهترین حالت در سطح منطقه و برای اهداف منطقه‌ای برجای مانده؛ در نتیجه در چهارچوب عمومی جنبش تحت سلطه و رهبری کامل دمکراتهای خرده بورژوا قرار گرفته است. ادامه اوضاع و احوال به این صورت ممکن نیست؛ باید مجدداً استقلال کارگران را برقرار کرد. کمیته مرکزی این ضرورت را تشخیص داد و بنابراین ژوزف مول[۵] را به عنوان مأمور در زمستان ۱۸۴۹-۱۸۴۸ برای سازماندهی مجدد اتحادیه به آلمان فرستاد. اما مأموریت مول از یکسو به واسطه آنکه شورش ماه مه گذشته[۶] در کار آن وقفه ایجاد کرد، اثر پایداری از خود به جای نگذاشت. مول خود دست به اسلحه برد و به ارتش بادن - پالاتینات پیوست و در ۲۹ ژوئن[۷] در جنگ رودخانه مورگ دیده از جهان فروبست. با مرگ وی اتحادیه یکی از قدیمی ترین، فعال ترین و قابل اطمینان ترین اعضای خود را که در کلیه کنگره‌ها و کمیته‌های مرکزی شرکت داشت و با موفقیت از عهده انجام بسیاری از مأموریتها برآمده بود، از دست داد. پس از شکست احزاب انقلابی آلمان و فرانسه در ژوئیه ۱۸۴۹، تقریباً کلیه اعضای کمیته مرکزی در لندن جمع شده‌اند: آنها دوباره صفوف خود را از نیروهای انقلابی پر کرده، با حرارتی تازه دست به کار سازماندهی مجدد اتحادیه شده‌اند.

این سازماندهی مجدد تنها می تواند بوسیله یک مأمور صورت گیرد و کمیته مرکزی برای اعزام این مأمور[۸] در این لحظه که یک انقلاب نوین قریب الوقوع است، اهمیت درجه اول قائل می باشد؛ این بدان معناست که حزب کارگران باید با حداکثر تشکیلات، وحدت و استقلال ممکن در جنگ شرکت کند تا مانند ۱۸۴۸ مورد بهره برداری بورژوازی قرار نگیرد و به دنبال وی کشیده نشود.

برادران، ما در ۱۸۴۸ به شما گفتیم که بورژوازی لیبرال آلمان به زودی به قدرت می رسد و بلافاصله این قدرت را علیه کارگران به کار می بندد. دیدید که این پیش بینی درست بود. حقیقتاً این بورژوازی بود که قدرت دولتی را به دنبال جنبش مارس ۱۸۴۸ به دست گرفت و از این قدرت استفاده کرد تا کارگران، یعنی متحدینش در مبارزه را، به موقعیت تحت ستم گذشته بازگرداند. گرچه بورژوازی تنها از راه متحد شدن با حزب فئودال که در ماه مارس شکست خورد، می توانست از عهده انجام این کار برآید و سرانجام حتی ناچار شد قدرت را به این حزب خودکامه فئودالی پس دهد، اما موقعیتهای مناسبی را برای خود حفظ کرد. با توجه به مشکلات مالی دولت، این موقعیتها حتماً سبب می شود که قدرت در بلند مدت دوباره به دست وی بیفتد و منافعش تأمین گردد، البته به شرط آنکه جنبش انقلابی از هم اکنون یک روند به اصطلاح مسالمت آمیز در پیش گیرد. بورژوازی با تضمین موقعیت خود نیازی به این ندارد که از تدابیر خشونت آمیز علیه مردم استفاده کند و نفرت آنها را برانگیزد، چرا که این تدابیر خشونت آمیز هم اکنون توسط ضد انقلاب فئودالی اعمال شده است. اما سیر وقایع یک روند مسالمت آمیز نخواهد داشت. برعکس، انقلابی که روند وقایع را تسریع می کند قریب الوقوع است، خواه نقطه آغاز آن قیام مستقل پرولتاریای فرانسه باشد، خواه هجوم اتحاد مقدس[۹] به بابل انقلابی[۱۰].

نقش خائنانه‌ای که بورژوازی لیبرال آلمان در سال ۱۸۴۸ علیه مردم بازی کرد، در انقلاب آتی توسط خرده بورژوازی دمکرات، که اکنون موقعیتش در میان نیروهای مخالف مانند موقعیت بورژوازی لیبرال قبل از ۱۸۴۸ است، ایفا خواهد شد. این حزب دمکرات که برای کارگران به مراتب از لیبرالها خطرناک تر است، از سه عنصر تشکیل می شود: ۱- مترقی ترین عناصر بورژوازی بزرگ که هدفشان سرنگونی فوری و کامل فئودالیسم و استبداد است. نماینده این دسته فراین باررهای سابق برلن، تحریم گران مالیاتی[۱۱] می باشند ۲- خرده بورژواهای مشروطه خواه - دمکرات که هدف اصلی شان در جنبش گذشته ایجاد یک دولت فدرال کما بیش دمکرات بود؛ این همان چیزیست که نمایندگانشان، جناح چپ مجلس شورای فرانکفورت و بعدها پارلمان اشتوتگارت و خودشان در مبارزه برای قانون اساسی رایش در جهت آن تلاش کردند ۳- خرده بورژواهای جمهوریخواه که ایده آلشان یک جمهوری فدرال آلمان نظیر سویس می باشد و اکنون خود را «سرخ» و «سوسیال دمکرات» می خوانند، زیرا به نحوی پارسایانه آرزو دارند که فشار سرمایه بزرگ بر سرمایه کوچک، فشار بورژوازی بر خرده بورژوازی را از میان بردارند. نمایندگان این دسته اعضای کنگره‌ها و کمیته‌های دمکراتیک، رهبران انجمنهای دمکراتیک و سردبیران روزنامه‌های دمکراتیک بودند.

کلیه این دسته جات پس از شکست ادعای «جمهوریخواهی» یا «سرخی» می کنند، همانگونه که در حال حاضر اعضای خرده بورژوازی جمهوریخواه در فرانسه خود را «سوسیالیست» می خوانند. در جاهایی چون ورتمبرگ، باواریا و غیره که هنوز این شانس را می بینند که از طرق مشروع به خواستهای خود برسند، از فرصت استفاده می کنند تا همان اراجیف قدیمی را تکرار نموده، با اعمال خویش نشان دهند که به هیچ وجه تغییر نکرده‌اند. به علاوه، بحثی در این نیست که تغییر نام این حزب به هیچ وجه در رابطه اش با کارگران تغییری بوجود نمی آورد بلکه صرفاً ثابت می کند که وی اکنون ناگزیر است جبهه‌ای علیه بورژوازی، که با استبداد متحد شده، تشکیل دهد و حمایت پرولتاریا را جلب کند.

حزب خرده بورژوازی دمکرات در آلمان از قدرت بسیاری برخوردار است. این حزب نه تنها اکثریت بزرگی از طبقه متوسط شهری، تجار صنعتی و استادکاران را دربر می گیرد بلکه دهقانان و بخشی از پرولتاریای روستا که هنوز در بین پرولتاریای مستقل شهرها از حمایت برخوردار نشده در میان پیروانش جای دارند.

رابطه حزب انقلابی کارگران با دمکراتهای خرده بورژوا به قرار زیر است: برای سرنگون کردن جناح مقابل با آنها همکاری می کند؛ هر گاه آنها بخواهند موقعیت خود را حفظ کنند، به مقابله با آنها برمی خیزد.

خرده بورژواهای دمکرات نمی خواهند کل جامعه را به نفع پرولتاریای انقلابی تغییر دهند، بلکه تنها مایلند در شرایط اجتماعی تغییری بوجود آورند تا جامعه موجود را حتی الامکان برای خود قابل تحمل تر و راحت تر سازند. بنابراین آنها در وهله نخست خواستار چیزی نیستند مگر تقلیل هزینه‌های دولتی از طریق محدود کردن بوروکراسی و انتقال قسمت اعظم بار مالیاتی بر دوش زمینداران و بورژوازی بزرگ. پس از این، آنها خواستار از میان برداشتن فشار سرمایه بزرگ بر سرمایه کوچک از طریق ایجاد مؤسسات اعتباری عمومی و تصویب قوانینی علیه رباخواران هستند تا بدین طریق خودشان و دهقانان بتوانند به جای آنکه از سرمایه داران وام بگیرند از دولت با بهره مطلوب وام بگیرند؛ همچنین برقراری روابط مالکیت بورژوایی بر زمین از طریق الغاء کامل فئودالیسم. برای رسیدن به کلیه این خواستها آنها خواهان یک حکومت دمکراتیک، خواه مشروطه و خواه جمهوری هستند که اکثریت را به آنها و متحدان دهقانشان بدهد؛ آنها همچنین خواستار یک نظام حکومتی محلی دمکراتیک می باشند تا بطور مستقیم بر دارایی شهرداریها و یک سلسله ادارات محلی که اکنون در دست بوروکراتهاست، کنترل داشته باشند.

همچنین باید حکومت سرمایه و انباشت سریع آنرا از یک سو با محدود کردن حق وراثت و از سوی دیگر با استخدام هر چه بیشتر افراد توسط دولت، خنثی کرد. در مورد کارگران از ابتدا یک نکته روشن است: آنها باید مانند گذشته به صورت کارگران مزدگیر باقی بمانند. اما خرده بورژواهای دمکرات خواهان مزد و بیمه بهتر برای کارگرانند و امیدوارند از طریق افزایش مشاغل دولتی و کمک به تدابیر رفاهی به این مقصود نایل آیند؛ خلاصه آنکه آنها امیدوارند سبیل کارگران را با خیرات و مبرات چرب کنند و با ایجاد شرایط زندگی موقتا قابل تحمل، قدرت انقلابی آنها را درهم بشکنند. این خواستهای دمکراسی خرده بورژوایی که در اینجا خلاصه شده، به یکباره توسط کلیه بخشهای آن بیان نمی گردد و در کلیتش هدف روشن تنها تعداد قلیلی از پیروان آنست. هر چه افراد و دسته‌های خرده بورژوا جلوتر می روند مقدار بیشتری از این خواستها را صراحتا بیان می کنند و عده قلیلی که برنامه شان را مطابق آن چیزی می دانند که در فوق گفته شد، ممکن است معتقد باشند که حداکثر چیزی را که می توان از انقلاب خواست، مطرح کرده‌اند. اما این خواستها به هیچ وجه نمی تواند حزب پرولتاریا را قانع کند. در حالی که خرده بورژواهای دمکرات می خواهند انقلاب را هر چه زودتر به پایان رسانند و حداکثر به اهداف مذکور در فوق برسند، منافع و وظیفه ما ایجاب می کند که انقلاب را تا زمانی که کلیه طبقات کما بیش دارا از موقعیت حاکمشان به زیر آورده شوند، تا زمانی که پرولتاریا قدرت دولتی را بدست گیرد و تا زمانی که همکاری پرولتاریا – نه تنها در یک کشور بلکه در کلیه کشورهای جهان – تا آنجا رشد کند که رقابت بین پرولتاریای این کشورها از میان برود و لااقل نیروهای مولد اصلی در دستهای کارگران متراکم گردد، ادامه دهیم. مسئله ما تغییر شکل مالکیت خصوصی نیست بلکه انهدام آنست، سرپوش گذاشتن بر تضاد طبقاتی نیست بلکه محو طبقات است، بهبود جامعه کنونی نیست بلکه ایجاد جامعه‌ای نوین است. بدون شک همراه پیشرفت انقلاب در آلمان، دمکراتهای خرده بورژوا در ابتدا نفوذ بسیار زیادی کسب خواهند کرد. بنابراین این مسئله مطرح می شود که موضع پرولتاریا و بویژه اتحادیه نسبت به آنها چگونه باید باشد:

    ۱- در حالتی که شرایط موجود، که در آن خرده بورژواهای دمکرات نیز تحت ستم اند، ادامه می یابد؛

    ۲- در مبارزه انقلابی آتی که آنها را در یک موقعیت مسلط قرار می دهد؛

    ۳- پس از این مبارزه، طی دوره تسلط خرده بورژواها بر طبقات سرنگون شده و بر پرولتاریا.

۱- در حال حاضر که خرده بورژواهای دمکرات همه جا تحت ستم اند، وحدت و سازش کلی را برای پرولتاریا وضع می کنند؛ آنها دست دوستی دراز می کنند و در صددند تا حزب مخالف عظیمی ایجاد کنند که کلیه عقاید دمکراتیک را دربر گیرد؛ یعنی آنها درصددند کارگران را به یک سازمان حزبی بکشانند که در آن، اراجیف کلی سوسیال دمکراتیک بیان می گردد در حالی که منافع خاص خودشان در پشت اینها پنهان است و در آن، بخاطر جلوگیری از تشتت، نباید خواست‌های پرولتاریا را مطرح کرد. چنین اتحادی تنها به نفع آنها و به زیان کامل پرولتاریا خواهد بود. پرولتاریا کلیه مواضع مستقلی را که به سختی بدست آورده از دست می دهد و دیگر بار به زایده دمکراسی بورژوایی رسمی مبدل می شود. بنابراین باید با سرسختی در مقابل این اتحاد مقاومت کرد. کارگران و به طریق اولی اتحادیه به جای آنکه خود را تا سطح یک دسته کُر مشوق پایین آورند، باید برای ایجاد تشکیلات مستقل حزب کارگران، هم به شکل مخفی و هم به شکل علنی به موازات دمکرات‌های رسمی بکوشند و اتحادیه باید هر یک از کمون‌های خود را به مرکز و هسته انجمنهای کارگری مبدل سازد تا بتوان فارغ از نفوذ بورژواها درباره موضع و منافع پرولتاریا بحث و گفتگو کرد. میزان جدیت دمکراتهای بورژوا نسبت به اتحادی با کارگران که در آن پرولتاریا از قدرت مساوی و حق مساوی برخوردار باشد، توسط دمکراتهای برسلاو نشان داده شده است؛ آنها در ارگانشان «نویه اُردر تسایتونگ» مبارزه‌ای خشماگین علیه کارگرانی که تشکیلات مستقل دارند و توسط آنها «سوسیالیست» خوانده می شوند، به راه انداخته‌اند. در هنگام مبارزه علیه یک دشمن مشترک، یک اتحاد ویژه غیرضروریست. به مجرد آنکه باید با یک دشمن مشترک به طور مستقیم و رویاروی جنگید، منافع هر دو طرف در آن لحظه با یکدیگر تطابق می یابد و در آینده به اقتضای زمان یک پیوند لحظه‌ای به طور خود به خودی برقرار می گردد، همچنان که در گذشته نیز چنین شد. بدون شک در مبارزات خونین آینده، مانند کلیه مبارزات دیگر، این کارگرانند که با شهامت، قطعیت و از خود گذشتگی شان بار رسیدن به پیروزی را بر دوش می کشند. خرده بورژوازی در مبارزه آینده نیز مانند گذشته تا حد امکان تردید به خرج می دهد و بزدل، غیرقاطع و غیرفعال باقی می ماند؛ اما وقتی پیروزی حتمی است آنرا برای خود ادعا می کند و از کارگران می خواهد نظم را رعایت کنند، به سر کار خود بازگردند و از زیاده روی بپرهیزند، و پرولتاریا را از ثمرات پیروزی محروم می سازد. کارگران قادر نیستند دمکراتهای خرده بورژوا را از انجام این کار باز دارند؛ اما قادرند کاری کنند که خرده بورژوازی حتی المقدور به سختی بتواند از قدرتش علیه پرولتاریای مسلح استفاده کند، و شرایطی را به آنها تحمیل کنند که حاکمیت دمکراتهای بورژوا از ابتدا بذرهای انهدام خویش را با خود همراه داشته باشد و انتقال آتی قدرت به پرولتاریا به نحو قابل ملاحظه‌ای تسهیل گردد. کارگران به طریق اولی باید طی مبارزه و بلافاصله پس از آن با تلاشهای بورژواها به منظور آرام کردن اوضاع به مقابله برخیزند و دمکراتها را وادار سازند تا ادعاهای تروریستی شان را به اجرا درآورند. آنها باید تلاش نموده، اطمینان حاصل کنند که هیجان بلاواسطه انقلابی پس از پیروزی به طور ناگهانی فروننشیند. برعکس، این هیجان را باید حتی الامکان حفظ کرد. حزب کارگران نباید با به اصطلاح زیاده روی‌ها – حمله‌های انتقام جویانه مردم به افراد منفور یا به ساختمانهای عمومی که خاطرات مردم از تنفر نسبت به آن آکنده است – مخالفت کند؛ وی نه تنها باید آنرا تحمل کند، بلکه حتی باید به آن جهت بدهد. کارگران طی مبارزه و پس از آن باید در هر فرصت خواستهای خود را علیه خواستهای دمکراتهای بورژوا مطرح کنند. آنها باید به مجرد آنکه بورژوازی دمکرات می رود تا حکومت را به دست گیرد، تضمین‌هایی برای کارگران بخواهند. در صورت لزوم آنها باید برای رسیدن به این خواست‌ها به قهر متوسل شوند و کلاً اطمینان حاصل کنند که حکام جدید به کلیه امتیازات و وعده‌های ممکن تن می دهد و این مطمئن ترین راه برای تحت فشار گذاشتن آنهاست. آنها باید با تحلیل واقع بینانه و خونسردانه از اوضاع و با عدم اطمینان آشکار نسبت به حکومت جدید، به انحاء گوناگون و تا حد امکان از شوق زدگی ناشی از پیروزی و دلبستگی نسبت به شرایط جدیدی که بدنبال جنگهای خیابانی موفقیت آمیز برقرار می گردد، پرهیز کنند. آنها باید به موازات حکومتهای رسمی جدید و همزمان با آن، حکومتهای کارگری انقلابی خود را یا به شکل کمیته‌های اجرایی محلی و شوراها یا از طریق مجامع و کمیته‌های کارگری برقرار سازند تا حکومتهای بورژوا - دمکرات نه تنها بلافاصله حمایت کارگران را از دست بدهند، بلکه از آغاز خود را تحت نظارت و تهدید قدرتهایی ببینند که تمام توده کارگر در پشت سر آن ایستاده است. در یک کلام، از لحظه پیروزی سوء ظن کارگران باید به جای حزب مرتجع شکست خورده، علیه متحد قبلی خود، علیه حزبی که می خواهد از ثمرات پیروزی مشترک به نفع خود بهره برداری کند، هدایت شود.

۲- کارگران برای آنکه بتوانند با قهر و تهدید علیه این حزب که از نخستین ساعت پیروزی خیانت به کارگران را آغاز می کند، به مقابله برخیزند باید مسلح و سازمان یافته باشند. پرولتاریا باید بی درنگ به تفنگ، توپ و مهمات مسلح شود و باید با احیای میلیشیای قدیمی شهروندان که علیه کارگران هدایت می شود، به مقابله برخاست. جایی که نمی توان مانع تشکیل این میلیسیا شد، کارگران باید بکوشند خود را مستقلاً به عنوان گارد پرولتاریا با فرماندهان و ستاد کل منتخب خود سازماندهی کنند؛ آنها نباید از دستورات قدرت دولتی متابعت کنند بلکه باید تحت فرمان شوراهای محلی انقلابی که توسط کارگران برپا شده، باشند. جایی که کارگران در خدمت دولتند، باید در گروههای ویژه با فرماندهان منتخب، یا به عنوان جزئی از گارد پرولتاریا مسلح شوند و خود را سازمان دهند. تحت هیچ شرایطی نباید اسلحه و مهمات را تحویل داد؛ باید با کلیه تلاشهایی که در جهت خلع سلاح کارگران صورت می گیرد مقابله کرد و در صورت لزوم به قهر متوسل شد. قطع نفوذ بورژواهای دمکرات بر کارگران و تحمیل شرایطی که حاکمیت دمکراسی بورژوایی را، که در این لحظه اجتناب ناپذیر است، تحت فشار قرار دهد و آنرا حتی الامکان دشوار کند – اینست آن نکات اصلی که پرولتاریا و بنابراین اتحادیه باید طی قیام آتی و پس از آن به خاطر داشته باشد.

۳- به مجرد آنکه حکومتهای جدید جای پای خود را مستحکم کنند، مبارزه شان علیه کارگران آغاز می گردد. کارگران برای آنکه بتوانند با قدرت علیه خرده بورژواهای دمکرات به مقابله برخیزند، قبل از هر چیز باید به طور مستقل در مجامع سازمان و مرکزیت یابند. کمیته مرکزی در نخستین لحظه ممکن پس از سقوط حکومتهای موجود به آلمان می آید و بلافاصله کنگره‌ای فرامی خواند تا برای مرکزیت دادن به مجامع کارگری تحت مدیریتی که در مرکز عملیات جنبش ایجاد شده، ارائه طریق کند. سازماندهی سریع ارتباطات مجامع کارگری در ایالات مختلف، از حدالقل ضروریات نخستین برای تقویت و توسعه حزب کارگران است؛ نتیجه بلافاصله سقوط حکومتهای موجود، انتخاب یک مجمع ملی نمایندگان است. در اینجا پرولتاریا باید مراقب باشد که: ۱- مقامات محلی و مأموران دولتی به لطایف الحیل و تحت هیچ عنوان هیچ بخشی از کارگران را محروم نکنند؛ ۲- نامزدهای کارگران همه جا در مقابل نامزدهای بورژوا - دمکرات انتخاب شوند. حتی الامکان باید از اعضای اتحادیه باشند و باید از کلیه طرق ممکن برای انتخاب آنها کوشش کرد. حتی جایی که هیچ امیدی برای انتخاب آنها نیست، کارگران باید نامزدهای خود را معرفی کنند تا استقلال خود را حفظ نمایند، قدرت خویش را برآورد کنند و موضع انقلابی خود و موضع حزب را در معرض توجه عموم قرار دهند. آنها نباید به واسطه عبارات توخالی دمکراتها از راه بدر روند، که باز خواهند گفت که نمایندگان کارگران باعث انشعاب در حزب دمکرات می شوند و به نیروی ارتجاع شانس پیروزی می دهند. تمام این حرفها نهایتاً برای فریب دادن پرولتاریاست. پیشرفتی که حزب پرولتاریا به این طریق با عمل مستقل خود بدست می آورد بسیار مهم تر از زیانهای ناشی از حضور چند نفر مرتجع در میان مجمع نمایندگانست. اگر نیروهای دمکراسی از ابتدا به عملیات قاطع تروریستی علیه ارتجاع دست زنند، نفوذ ارتجاع در انتخابات از همان ابتدا از میان خواهد رفت.

اولین نقطه‌ای که دمکراتهای بورژوا با کارگران اختلاف پیدا می کنند، انهدام فئودالیسم خواهد بود؛ مانند انقلاب اول فرانسه، خرده بورژوازی می خواهد زمینهای فئودالها را به عنوان ملک آزاد به دهقانان ببخشد؛ این بدان معناست که آنها می کوشند تا پرولتاریای روستا را در وضع سابق نگهدارند و یک طبقه خرده بورژوای دهقانی بوجود آورند که گرفتار همان دایره فقر و بدهی باشد که هنوز دهقان فرانسوی را آزار می دهد. کارگران بخاطر منافع پرولتاریای روستا و بخاطر منافع خودشان باید با این نقشه مقابله کنند. آنها باید خواستار آن باشند که دارایی ضبط شده فئودال‌ها به شکل دارایی دولتی باقی بماند و برای مجامع تولیدی کارگری مورد استفاده قرار گیرد و با برخورداری از کلیه مزایای کشتکاری بزرگ، بطور جمعی توسط پرولتاریای روستا کشت گردد؛ بدین ترتیب اصل مالکیت اشتراکی در میان روابط مالکیت متزلزل بورژوایی ریشه‌ای مستحکم می گیرد. همانطور که دمکراتها با دهقانان متحد می شوند، کارگران باید با پرولتاریای روستا متحد گردند.

دمکراتها یا مستقیماً برای یک جمهوری فدرال می کوشند، یا لااقل اگر نتوانند مانع یک جمهوری واحد و غیر قابل تفکیک گردند، خواهند کوشید تا دولت مرکزی را با اعطای حداکثر خودمختاری و استقلال ممکن به محلات و ولایات فلج کنند. کارگران در تقابل با این نقشه نه تنها باید برای یک جمهوری واحد و غیرقابل تفکیک بکوشند، بلکه همچنین باید در درون این جمهوری برای قطعی ترین تمرکز قدرت در دستهای دولت تلاش کنند. آنها نباید با اراجیف دمکراتها درباره آزادی شهرداریها، خودحکومتی و غیره از راه بدر روند. در کشوری چون آلمان، جایی که هنوز باید بسیاری از بقایای قرون وسطایی را از میان برداشت، جایی که باید بر خود سریهای محلی و ولایتی بسیاری فائق آمد، تحت هیچ شرایطی نمی توان تحمل کرد که هر یک از دهکده‌ها، هر یک از شهرها و هر یک از استانها در راه فعالیت انقلابی موانع جدیدی ایجاد کند، که تنها از یک نقطه مرکزی می تواند با کارآیی تمام توسعه یابد. تجدید شرایط حاضر، که در آن آلمانها باید برای رسیدن به یک هدف مشترک در هر شهر و استان بطور جداگانه مبارزه کنند را نیز نمی توان تحمل کرد. به هیچ وجه نمی توان به یک نظام حکومتی محلی باصطلاح آزاد اجازه داد که شکلی از مالکیت را که عقب تر از مالکیت خصوصی مدرن است و در همه جا و به ناگزیر به مالکیت خصوصی مبدل می گردد؛ یعنی «مالکیت جماعتی» با خصومتهای حاصل از آن در بین جماعتهای فقیر و غنی را دوام بخشد. همچنین نمی توان به این نظام باصطلاح آزاد حکومتهای محلی اجازه داد که در جوار قوانین مدنی دولتی، وجود قوانین مدنی جماعتی را که لبه تیزش متوجه کارگران است، دوام بخشد. مانند فرانسه در سال ۱۷۹۳، این وظیفه حزب واقعاً انقلابی آلمان است که مستحکم ترین مرکزیت را برقرار سازد.{*}

دیدیم که قیام آینده چگونه دمکراتها را به قدرت می رساند و چگونه آنها مجبور می شوند دست به اقدامات کما بیش سوسیالیستی بزنند. سؤال می شود که کارگران در جواب باید دست به چه اقداماتی بزنند. البته کارگران در آغاز نمی توانند دست به هیچ اقدام کمونیستی بزنند. اما اعمال زیر امکان پذیر است:

۱- آنها می توانند دمکراتها را وادار به تهاجم علیه جنبه‌های گوناگون نظم اجتماعی موجود کنند تا بدین وسیله در عملکرد جاری و متعارف آن خلل ایجاد نمایند و دمکراتهای خرده بورژوا را تحت فشار قرار دهند؛ به علاوه، کارگران می توانند کاری کنند که مقدار هر چه بیشتر نیروهای مولد – وسایل حمل و نقل، کارخانجات، خطوط آهن و غیره – در دست دولت متراکم گردد.

۲- آنها باید اقدامات دمکراتها را به نهایت منطقی آن برسانند (دمکراتها در هر حال به شیوه‌ای رفرمیستی عمل می کنند نه انقلابی) و این اقدامات را به حمله‌های مستقیم علیه مالکیت خصوصی مبدل سازند. به عنوان مثال، اگر خرده بورژوازی طرح خرید خطوط آهن و کارخانجات را می ریزد، کارگران باید خواستار آن باشند که این خطوط آهن و کارخانجات توسط دولت و بدون پرداخت در ازاء دارایی مرتجعین ضبط گردد. اگر دمکراتها نقشه یک مالیات تناسبی[۱۲] را می ریزند، آنگاه کارگران باید خواهان مالیات تصاعدی[۱۳] باشند؛ اگر دمکراتها خود طرح یک مالیات تصاعدی معتدل را می ریزند، آنگاه کارگران باید بر مالیاتی که نرخش چنان سریع افزایش یابد که سرمایه بزرگ را خانه خراب کند، اصرار ورزند؛ اگر دمکراتها خواهان تنظیم بدهی دولت هستند، کارگران باید خواهان ورشکستگی دولت باشند. بنابراین، خواستهای کارگران باید مطابق با اقدامات و امتیازات دمکراتها تنظیم شود.

گرچه کارگران آلمان نمی توانند بدون گذار از یک تکامل انقلابی طولانی به قدرت برسند و به منافع طبقاتی خویش تحقق بخشند، این بار حدالقل می توانند مطمئن باشند که پرده اول درام انقلابی آینده با پیروزی مستقیم طبقه خودشان در فرانسه همراه است و بدین طریق تسریع می گردد.

اما آنها خود باید با آگاه شدن از منافع طبقاتی خویش، با موضع گیری مستقل هر چه زودتر خود، با اجازه ندادن به خود که در اثر عبارات موهوم خرده بورژوازی دمکرات حتی یک لحظه در ضرورت یک حزب مستقلاً سازمان یافته پرولتاریا شک کنند، بیشترین سهم را در پیروزی نهائی خویش داشته باشند. شعار جنگ آنها باید این باشد: انقلاب مداوم.


لندن، مارس ۱۸۵۰
نوشته شده حدود ۲۴ مارس ۱۸۵۰
توزیع شده در نسخه‌های دستنویس در ۱۸۵۰
منتشر شده توسط انگلس در پیوست‌های کتاب:
Karl Marx, Enthüllungen über den Kommunisten-Prozess zu Köln
هوتینگن – زوریخ ۱۸۸۵
انتشار بر طبق متن کتاب
مجموعه آثار مارکس و انگلس، جلد ۱۰


توضیحات

توضیح مترجم فارسی - متن حاضر نوشته مارکس و انگلس است. این متن از روی جلد اول آثار سیاسی مارکس به ویراستاری دیوید فرنباخ از انگلیسی به فارسی برگردانده شده است. کلمات داخل کروشه از آن مترجم است. توضیحات آخر متن از آن ویراستار است مگر آنکه با علامت «م» (مترجم) مشخص شده باشد.

[۱] این خطابه در لندن به چاپ رسید و مخفیانه بین شبکه اتحادیه کمونیست‌ها در لندن توزیع گردید و پس از دستگیری کمیته مرکزی کلن اتحادیه کمونیست‌ها در آوریل ۱۸۵۱، در مطبوعات آلمان چاپ شد.

«اتحادیه کمونیست‌ها» نخستین سازمان بین المللی پرولتاریاست که در تابستان سال ۱۸۴۷ در لندن در کنگره نمایندگان سازمانهای پرولتاریا تأسیس گردید. سازمانده و رهبر «اتحادیه کمونیست‌ها» مارکس و انگلس بودند که بنا به توصیه این سازمان «مانیفست حزب کمونیست» را نوشتند. «اتحادیه کمونیست‌ها» تا سال ۱۸۵۲ وجود داشت [مستخرج از توضیحات بر ترجمه فارسی منتخب آثار لنین].

[۲] انقلابات ۴۹-۱۸۴۸ یک رشته انقلاب در بعضی از کشورهای اروپایی بود. هدف این انقلابات واژگونی کامل نظام فئودالی و استبدادی و برقراری کامل نظام بورژوایی بود. در عین حال این انقلابات در هر کشور هدف ویژه‌ای را دنبال می کرد که در مورد آلمان غلبه بر پراکندگی کشور و تشکیل دولت ملی بود. این انقلابات همه با شکست روبرو شدند، اما به هر حال به تکامل بیشتر سرمایه داری و رشد آگاهی و تشکل کارگران کمک کرد. بار کلیه این انقلابات بر دوش زحمتکشان و بویژه کارگران بود و طی آن طبقه کارگر برای نخستین بار با خواست‌های سیاسی و اقتصادی مستقل خود شرکت کرد – م.

[۳] مراجعه نمایید به جلد ۶ از مجموعه آثار مارکس و انگلس. – ویراستار.

[۴] «کمون» کوچکترین بخش اتحادیه بود که از سه تا بیست عضو داشت.«حوزه» از دو تا ده کمون که در یک منطقه جغرافیایی خاص قرار داشتند تشکیل می شد و کمیته آن مرکب از مجموعه‌ای از کمیته‌های منتخب کمون‌ها بود. کمیته مرکزی بعضی از حوزه‌ها را به عنوان «حوزه مرکزی» انتخاب می کرد که کمیته آنها مسئول امور مشترک چندین حوزه بود.

[۵] ژوزف مول Joseph Moll (۴۹-۱۸۱۲) اهل کلن. انگلس درباره او می نویسد: «وی نه تنها یک سیاستمدار مادرزاد بود، بلکه استعداد بسیار زیادی در درک مسائل تئوریک داشت.» – م.

[۶] منظور مبارزه برای قانون اساسی رایش است.

[۷] چاپ ۱۸۸۵ به اشتباه ۱۹ ژوئن را بعنوان تاریخ مرگ مول ذکر می کند (برای اطلاع بیشتر مراجعه نمایید به صفحات ۲۹-۲۲۸ از جلد ۱۰ مجموعه آثار مارکس و انگلس). – ویراستار.

[۸] هاینریش بائر. – ویراستار.

[۹] «اتحاد مقدس» پیمانی بود که در سال ۱۸۱۵ بین روسیه، اتریش و پروس منعقد شد و به موجب آن کشورهای مزبور متعهد شدند که به خاطر حفظ صلح در کلیه روابط سیاسی خود از اصول مسیحیت متابعت کنند. هدف «مقدس» این اتحاد، مخالفت با کلیه جنبشهای انقلابی بود – م.

[۱۰] منظور کشور فرانسه است.

[۱۱] Vereinbarerها اعضای مجلس شورای ملی پروس بودند که مارکس آنها را Vereinbarungsversammlung (مجلس میانجیگری) می خواند. پس از کودتای سلطنتی نوامبر ۱۸۴۸، جناح چپ مجلس شورای تعطیل شده پروس از شهروندان خواستند که از پرداخت مالیات خودداری کنند. بنابراین تحریم گران مالیاتی تنها بخشی از فراین بارر بودند.

{*} یادداشت انگلس بر چاپ ۱۸۸۵:
امروزه باید توجه داشت که این عبارت بر یک سؤتفاهم مبتنی است. در آنزمان به واسطه تحریف گران بناپارتیست و لیبرال تاریخ، این یک واقعیت محرز قلمداد می شد که ماشین متمرکز ادارات دولتی در فرانسه با انقلاب کبیر قدم به عرصه وجود گذاشت و بویژه توسط کنوانسیون به عنوان یک سلاح مستقل و قاطع برای شکست نیروهای مرتجع سلطنت طلب و فدرالیست و نیز دشمن خارجی مورد استفاده قرار گرفت. اما اکنون می دانیم که طی کل جریان انقلاب تا هجدهم برومر، کل دستگاه اداری دپارتمانها، مناطق و محلات متشکل از مقامات منتخب ساکنین محل بود و می دانیم که این مقامات در محدوده قوانین دولتی از آزادی عمل کامل برخوردار بودند. این خودحکومتی ولایتی و محلی، همانند آمریکا حقیقتاً قوی ترین ابزار انقلاب شد تا به آنجا که ناپلئون بلافاصله پس از کودتای هجدهم برومر خود با عجله دستگاه حکومت اداری را، که هنوز هم وجود دارد و از آغاز ابزار ارتجاع بود، بجای آن برقرار کرد. اما درست همانطور که خود حکومتی محلی و ولایتی لزوماً با مرکزیت سیاسی و ملی متضاد نیست، به همان اندازه هم با خودخواهی محلی تنگ نظرانه‌ای که به شکلی چنین مشمئز کننده در سوئیس با آن برخورد می کنیم و کلیه جمهوریخواهان فدرال آلمان می خواستند حکومت آلمان را در سال ۱۸۴۹ به آن شکل درآورند بی ارتباط است.

[۱۲] در سیستم مالیات تناسبی یک نرخ واحد برای کلیه درآمدها اعمال می شود. به عنوان مثال، اگر نرخ مالیات ۱۰ درصد باشد، از درآمد ۱۰۰۰ ریال صد ریال و از درآمد ۲۰۰۰ ریال دویست ریال مالیات می گیرند – م.

[۱۳] در سیستم مالیات تصاعدی هر چه درآمد بالاتر می رود، نرخ مالیاتی نیز افزایش می یابد. به عنوان مثال، برای درآمدهای تا ۱۰۰۰ ریال ۱۰٪ و برای درآمدهای بین ۱۰۰۰ ریال تا ۲۰۰۰ ریال ۲۰٪ نسبت به مازاد مالیات می گیرند. بنابراین کسی که ۱۰۰۰ ریال درآمد دارد صد ریال و کسی که ۲۰۰۰ ریال درآمد دارد ۳۰۰ (۲۰۰+۱۰۰) مالیات می پردازد – م.



- بازنویسی جواد راستی‌پور - از ترجمه ناصر کفاش زاده - انتشارات درفک
- انتشار بدون مقابله و تغییر ۲۰۲۲/۲/۱۵

+ در متن منتشر شده در این سایت، عبارات و کلمات درون کروشه‌های متعدد مترجم فارسی یا بکلی حذف و یا در متن اصلی ادغام شده‌اند.-آرشیو عمومی
+ این ترجمه نیازمند مقابله، بازبینی و تصحیح است.


MarxEngles.public-archive.net #ME0646fa.html